English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
permanent change of station تغییر محل دایمی یکان انتقال دایم
Other Matches
transfer processing امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
permanent oppointment اختصاص دایمی به یک یکان
permanent party جمعی دایمی یکان
permanent change of station تغییر مکان دایمی
permanent deformation تغییر شکل دایمی
removal انتقال تغییر محل
shifts تغییر مکان انتقال
shift تغییر مکان انتقال
shifted تغییر مکان انتقال
detachment یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachments یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
amplitude روش انتقال داده توسط تغییر اندازه سیگنال جاری
permanent hardness of water سختی دایم اب
perpetual check کیش دایم
priapism نعوظ دایم
convoy through escort ناواسکورت دایم
everchanging دایم التغییر
uniterrupted پیوسته غیرمقطوع دایم
jet set دایم در سفر و خوشی
zeroed out ازرده خارج شدن یکان رسیدن استعداد رزمی یکان به صفر
visit of courtesy بازدیدرسمی دوستانه فرمانده یک یکان از یکان دیگر
tenant یکان مستقر در یک محل یاتاسیسات یکان پادگانی
tenants یکان مستقر در یک محل یاتاسیسات یکان پادگانی
force augmentation تقویت یکان اضافه کردن به نیروی یکان
parent یکان سازمانی یکان مادر یا اصلی
combat arms یکان رزمی یکان درگیر در رزم
detail شرح مفصل یکان بقیه یکان
detailing شرح مفصل یکان بقیه یکان
subactivity یکان زیردست یک قسمت یا یکان یا موسسه
designations عنوان یکان یاشخص معرف یکان
designation عنوان یکان یاشخص معرف یکان
line replacement یکان تعویض کننده یکان جبهه
tactical element یکان رزمی یکان تاکتیکی
unit mill سوخت استحقاقی یکان به حسب خودروهای موجودسوخت مصرفی خودروهای یکان در یک ستون
shift instruction دستورالعمل تغییر مکان دستورالعمل انتقال دستورالعمل جابجایی
shadower یکان مامور تعاقب دشمن یکان اخذ تماس با دشمن
permanent دایمی
quota post شغل دایمی
the whirligig of fashion دوران دایمی مد
quota post پست دایمی
permanent oppointment ماموریت دایمی
permanent rank رتبه دایمی
permanent flow بده دایمی
permanent deligate نماینده دایمی
constant ثابت دایمی
constants ثابت دایمی
permanent duty station پادگان دایمی
nonrecurring غیر دایمی
permanent flow ابدهی دایمی
permanent party پرسنل دایمی
permanent rank درجه دایمی
permanent emplacement استقرار دایمی
permanent oppropriation تدارک دایمی
command information program برنامه اطلاعاتی یکان برنامه اگاه سازی یکان
permanent duty station محل خدمت دایمی
routines جریان عادی و دایمی
routinely جریان عادی و دایمی
routine جریان عادی و دایمی
indeterminate change of station انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
The whirligig of time revolves. دوران دایمی زمان می چرخد.
whirligig of something دوران دایمی [اصطلاح مجازی]
electronic funds transfer انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
permanent court of international arbitra دیوان دایمی داوری بین المللی
maintain watch مراقبت دایمی از پیام یک فرستنده رادیویی
readiness condition وضعیت امادگی رزمی وضعیت امادگی یکان شرایط اماده باش یکان
transferring انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfer انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfers انتقال دادن نقل کردن انتقال
beachmaster's unit یکان عملیات بارانداز یکان عملیات اسکله
baseband transmission روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
end strings نخهای قابل تغییر کیسه لاکراس برای تغییر عمق ان
upload انتقال یک کپی از یک برنامه انتقال داده از یک سیستم استفاده کننده به یک سیستم کامپیوتری راه دور
signalled 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signaled 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
xmodem یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
signal 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
transfer rate نسبت انتقال سرعت انتقال
transfer ladle کفچه انتقال چمچمه انتقال
unclocked مدار الکترونیکی یا فلیپ فلاپ که با تغییر ورودی وضعیتش تغییر میکند و نه با سیگنال ساعت
transition عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
transitions عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
hangover تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
income effect اثر درامدی تغییر در مقدارتقاضای کالا در نتیجه تغییردرامد واقعی بدون تغییر درقیمتهای نسبی کالاها
hangovers تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
varies تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
vary تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
dunkrik treaty معاهده منعقده بین انگلستان وفرانسه به سال 7491 که هدف ان تشریک مساعی دودولت در صورت تجاوز یاتهدید به تجاوز از طرف المان و نیز برقراری تماس اقتصادی دایم بود
aeromedical unit یکان تخلیه پزشکی هوایی یکان مسئول تخلیه پزشکی
casualty staging unit یکان بارگیری بیماران وزخمیها درهواپیما یکان بارگیری بیماران
plastic تغییر پذیر قابل تحول و تغییر
cellular unit یکان قسمت به قسمت یکان مبنا
division slice یکان استاندارد لشگری یکان لشگری
guiden پرچم یکان پرچم نماینده یکان
staging unit یکان خدمات بارگیری یکان بارگیری
negative acknowledgement کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
variable area nozzle نازل پیش برندهای که مساحت سطح مقطع ان برای سازگار شدن با تغییر سرعت و کارکرد سیستم پس سوز یاتغییر فشار اتمسفر یا محیط تغییر میکند
changed تغییر کردن تغییر دادن
change تغییر کردن تغییر دادن
changing تغییر کردن تغییر دادن
changes تغییر کردن تغییر دادن
change over تغییر روش تغییر رویه
de jure recognition شناسایی کامل و دایمی و بدون قیدوشرط یک دولت که در مقابل ان شناسایی عملی وجود دارد
trans shipment انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
fm فرایند تغییر مقدار نشان داده شده توسط یک سیگنال ازطریق تغییر فرکانس سیگنال مدولاسیون فرکانس odulation
cycles تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycled تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycle تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
IrDA روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
counter march تغییر جهت نیروی نظامی عقب گرد عقب گرد کردن تغییر رویه دادن
fet وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
singly یکان یکان
formation یکان
units یکان
unit یکان
angular travel تغییر مکان زاویهای زاویه تغییر مکان
permafrost لایه یخ زده دایمی زمین پوسته یا لایه منجمد زمین
detached unit یکان مامورشده
motor unit یکان موتوری
pertinent یکان لاحق
composite unit یکان مختلط
divisional unit یکان لشگری
distinguished unit یکان ممتاز
shock troops یکان ضربت
designator code کد تشخیص یکان
retraining command یکان بازاموزی
single unit یکان مستقل
trained عقبه یکان
separate یکان مستقل
organisations یکان قسمت
combat , echelon یکان رزمی
service unit یکان خدمات
organic یکان سازمانی
base unit یکان پایگاهی
base unit یکان مبنا
service force یکان خدمات
combatcommand یکان رزمی
presence فرستی در یکان
combined command یکان مرکب
parent یکان اولیه
parent یکان لاحق
command net شبکه یکان
command strength استعداد یکان
naval activity یکان دریایی
boundary حدود یکان
cavalry unit یکان سوارزرهی
organizational یکان سازمانی
muster book دفتروقایع یکان
paratroop یکان چترباز
organization chart نمودارسازمان یکان
separates یکان مستقل
separated یکان مستقل
motorized یکان موتوری
boundaries حدود یکان
trains عقبه یکان
mobility تحرک یکان
trains بنه یکان
trained بنه یکان
train عقبه یکان
train بنه یکان
beach organization یکان ساحلی
logistical command یکان لجستیکی
first seargeant سرگروهبان یکان
unit structure استخوانبندی یکان
activities قسمت یکان
identification code کدشناسایی یکان
unit train بنه یکان
fire unit یکان اتش
designations اسم یکان
designation اسم یکان
tactical command یکان تاکتیکی
unit training اموزش یکان
stragglers دورافتاده از یکان
stragglers گم شده از یکان
unit structure سازمان یکان
activity قسمت یکان
active یکان کادر
strangle دورافتادن از یکان
organization یکان قسمت
service قسمت یکان
serviced قسمت یکان
combined arms یکان مرکب
organizations یکان قسمت
frontalier یکان مرزی
major command یکان عمده
march unit یکان راهپیمایی
single unit یکان منفرد
force basis مبنای یکان
straggler دورافتاده از یکان
unit supply تدارکات یکان
composite یکان مختلط
sergeants سرگروهبان یکان
sergeant سرگروهبان یکان
mechanized یکان مکانیزه
troop unit یکان سربازدار
troop unit یکان صنفی
intercommand بین یکان
troop basis مبنای یکان
mixed یکان مختلط
air command یکان هوایی
joint command یکان مشترک
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com