Total search result: 204 (22 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
transform |
تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر |
transformed |
تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر |
transforming |
تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر |
transforms |
تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر |
|
|
Other Matches |
|
transitions |
تغییر وضعیت از نوعی به نوع دیگر |
transition |
تغییر وضعیت از نوعی به نوع دیگر |
modifying |
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی |
modifies |
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی |
modify |
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی |
alternates |
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس |
alternated |
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس |
alternate |
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس |
non return to zero |
سیستم ارسال سیگنال که ولتاژ مثبت نشان دهنده یک عدد دودویی و ولتاژ منفی عدد دیگر باشد. نمایش عدد دودویی که سیگنال در آن وقتی وضعیت داده تغییر میکند تغییر کند و پس از هر بیت داده به ولتاژ صفر برنگردد |
inverse |
تغییر وضعیت منط قی یک سیگنال یا وسیله به وضعیت مخالف آن |
transition |
عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر |
transitions |
عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر |
conversion |
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای |
conversions |
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای |
toggle |
تغییر یافتن بین دو وضعیت |
toggles |
تغییر یافتن بین دو وضعیت |
shift |
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر |
shifted |
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر |
shifts |
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر |
enclose |
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر |
encloses |
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر |
enclosing |
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر |
change |
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر |
changing |
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر |
changes |
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر |
changed |
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر |
stating |
وضعیت چیزی |
states |
وضعیت چیزی |
stated |
وضعیت چیزی |
state- |
وضعیت چیزی |
state |
وضعیت چیزی |
new deal <idiom> |
تغییر کامل ،شروع تازه ،شانس دیگر |
looped |
دستور با حلقه که دستورات دیگر یا داده را در برنامه تغییر میدهد |
loop |
دستور با حلقه که دستورات دیگر یا داده را در برنامه تغییر میدهد |
loops |
دستور با حلقه که دستورات دیگر یا داده را در برنامه تغییر میدهد |
model |
کپی کوچک از چیزی که وضعیت آن پس از خاتنمه را نشان میدهد |
modeled |
کپی کوچک از چیزی که وضعیت آن پس از خاتنمه را نشان میدهد |
models |
کپی کوچک از چیزی که وضعیت آن پس از خاتنمه را نشان میدهد |
modelled |
کپی کوچک از چیزی که وضعیت آن پس از خاتنمه را نشان میدهد |
modifier |
دستور برنامه نویسی که وضعیت طبیعی دستور را تغییر میدهد |
modifiers |
دستور برنامه نویسی که وضعیت طبیعی دستور را تغییر میدهد |
modification |
دستوراتی در حلقه که دستورات دیگر یا داده درون برنامه را تغییر میدهد |
indicator |
چیزی که وضعیت فرآیند را نشان دهد. معمولا با صورت یا نور |
extensions |
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن |
extension |
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن |
change [in something] [from something] |
تغییر [در یا از چیزی] |
converted |
تغییر چیزی به دیگری |
convert |
تغییر چیزی به دیگری |
converts |
تغییر چیزی به دیگری |
converting |
تغییر چیزی به دیگری |
pass on <idiom> |
رد کردن چیزی که دیگر |
modification |
تغییر اعمال شده به چیزی |
move |
تغییر دادن محل چیزی |
moved |
تغییر دادن محل چیزی |
moves |
تغییر دادن محل چیزی |
movement |
تغییر دادن محل چیزی |
lose |
نداشتن چیزی دیگر پس از این |
to p on one thing to another |
چیزی را به چیز دیگر انداختن |
loses |
نداشتن چیزی دیگر پس از این |
cross elasticity of demand |
درصدتغییر تقاضای یک کالا نسبت به درصد تغییر قیمت کالای دیگر فرمول کشش متقاطع عبارت است از : |
shakedown [of something] [American English] |
تغییر پایه سیستم کاری [چیزی] |
exchanging |
دادن چیزی به جای چیز دیگر |
completes |
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد |
interchange |
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر |
intruders |
قرار دادن چیزی در چیز دیگر |
interchanged |
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر |
She turned the conversation to another subject. |
او [زن] موضوع را [به چیزی دیگر] عوض کرد. |
interchanges |
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر |
interchanging |
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر |
completing |
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد |
substitution |
جایگزین کردن چیزی با چیز دیگر |
exchanges |
دادن چیزی به جای چیز دیگر |
exchange |
دادن چیزی به جای چیز دیگر |
complete |
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد |
exchanged |
دادن چیزی به جای چیز دیگر |
intruder |
قرار دادن چیزی در چیز دیگر |
completed |
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد |
simulations |
عملیاتی که کامپیوتر وضعیت جهان واقع یا ماشین را تقلید میکند و نحوه کار چیزی را نشان میدهد |
simulation |
عملیاتی که کامپیوتر وضعیت جهان واقع یا ماشین را تقلید میکند و نحوه کار چیزی را نشان میدهد |
bit map |
ارایهای از بیت ها که وضعیت خاموش یا روشن بودن انها در ارتباط با ارایهای از چیزهای دیگر است نقشه بیت |
adjustments |
تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند |
adjustment |
تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند |
substituted |
قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر. |
shared |
استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر |
substituting |
قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر. |
substitute |
قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر. |
share |
استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر |
changer |
وسیلهای که چیزی را با چیز دیگر جابجا میکند |
carried |
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر |
alternatives |
چیزی که میتواند جای چیز دیگر را بگیرد |
carries |
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر |
carrying |
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر |
shares |
استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر |
alternative |
چیزی که میتواند جای چیز دیگر را بگیرد |
inclusive |
چیزی هک در میان چیز دیگر شامل شود |
carry |
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر |
superimposing |
قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر |
superimposes |
قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر |
superimpose |
قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر |
change of edge |
تغییر حرکت از یک لبه تیغه به لبه دیگر بدون چرخیدن بدن |
affect |
لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی |
affects |
لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی |
adapts |
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود |
adapt |
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود |
adapting |
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود |
factors |
چیزی که مهم است یا روی چیز دیگر اثردارد |
factor |
چیزی که مهم است یا روی چیز دیگر اثردارد |
zero wait state |
که آن قدر سریع است که با سرعت قط عات دیگر در کامپیوتر کار میکند و نیاز نیست به صورت مصنوعی سرعت آن کم شود یا وضعیت انتظار درج شود |
gray code |
سیستم کدگذاری که نمایش دودویی اعداد ورودی فق با یک بیت از یک عدد به عدد دیگر در زمان تغییر میکند |
brand switching |
تغییر مصرف از یک نام به نام تجارتی دیگر |
end around |
تغییر حرکت بازیگر از گوش به گوش دیگر |
to lose track [of] |
فراموش کنند [یا دیگر ندانند] که شخصی [چیزی] کجا است |
to keep pace with something <idiom> |
با چیزی برابر راه رفتن [یاد گرفتن] [تغییر کردن] [اصطلاح] |
shift key |
که تابع دوم کلیدها را ایجاد میکند, مصل مجموعه حروف دیگر , با تغییر دادن خروجی به صورت حروف بزرگ |
shift keys |
که تابع دوم کلیدها را ایجاد میکند, مصل مجموعه حروف دیگر , با تغییر دادن خروجی به صورت حروف بزرگ |
serviceability criteria |
وضعیت امادگی تجهیزات وضعیت قابلیت استفاده ازوسایل |
adjust |
تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند |
adjusting |
تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند |
adjusts |
تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند |
hartley |
بیت و یا احتمال یک وضعیت از بین ده وضعیت معادل |
active status |
وضعیت خدمتی پرسنل کادرارتش وضعیت فعال |
pareto criterion |
ضابطه پاراتو بر اساس این معیار که دراقتصاد رفاه بکار برده میشودان تغییر و وضعیتی نسبت به قبل بهتر خواهد بود که بتوان حداقل وضعیت یک فرد رابهبود بخشید بدون اینکه به دیگران صدمهای وارد اید |
raced |
وضعیت خطا در یک مدار دیجیتا که وضعیت یا خروجی مدربستگی به زمان بندی دقیق بین سیگنالهای ورودی دارد. |
races |
وضعیت خطا در یک مدار دیجیتا که وضعیت یا خروجی مدربستگی به زمان بندی دقیق بین سیگنالهای ورودی دارد. |
race |
وضعیت خطا در یک مدار دیجیتا که وضعیت یا خروجی مدربستگی به زمان بندی دقیق بین سیگنالهای ورودی دارد. |
statement of service |
خلاصه وضعیت خدمتی وضعیت خدمت |
chains |
باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد |
chain |
باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد |
conversion |
تغییر از یک سیستم به سیستم دیگر |
conversions |
تغییر از یک سیستم به سیستم دیگر |
crossover |
تغییر از یک سیستم به سیستم دیگر |
flying status |
وضعیت پرواز از نظر جسمی و روحی وضعیت امادگی خدمه برای پرواز |
flag |
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله |
flags |
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله |
feedback |
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد |
rezone |
محیط چیزی را اصلاح کردن محیط را تغییر دادن |
implicit function |
معادله چیزی که حل ان مستلزم حل یک یا چند معادله دیگر باشد |
transparent |
مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد |
transparently |
مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد |
holding position |
وضعیت انتظار و در جا زدن وضعیت انتظار هواپیما درمحوطه تاکسی کردن |
plene administravit |
بر این مبنا که اموال متوفی مستغرق دیونش شده است و دیگر چیزی باقی نمانده است |
devices |
یک بیت درکلمه وضعیت وسیله برای بیان وضعیت وسیله |
device |
یک بیت درکلمه وضعیت وسیله برای بیان وضعیت وسیله |
plug compatible |
دستگاه جانبی که نیازمند هیچ گونه تغییر رابط برای اتصال مستقیم به سیستم کامپیوتری یک سازنده دیگر نمیباشدهمساز برای اتصال سازگاری برای اتصال |
dependent |
غیر استاندارد یا چیزی که روی سخت افزار یا نرم افزار تولید کننده دیگر بدون متغیر قابل استفاده نیست |
width |
اندازه چیزی از یک طرف به طرف دیگر |
end strings |
نخهای قابل تغییر کیسه لاکراس برای تغییر عمق ان |
unclocked |
مدار الکترونیکی یا فلیپ فلاپ که با تغییر ورودی وضعیتش تغییر میکند و نه با سیگنال ساعت |
asynchronous |
1-کامپیوتری که از یک عمل به عمل دیگر طبق سیگنالهای دریافت شده پس از خاتمه فرآیند تغییر میکند. 2-کامپیوتری که در آن یک فرآیند در آغاز ورود سیگنال یا داده آغاز میشود به جای اینکه مط ابق با باس ساعت باشد |
chip |
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است |
chips |
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است |
hangover |
تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است |
hangovers |
تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است |
income effect |
اثر درامدی تغییر در مقدارتقاضای کالا در نتیجه تغییردرامد واقعی بدون تغییر درقیمتهای نسبی کالاها |
vary |
تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن |
varies |
تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن |
otherwise <adv.> |
به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر] |
readiness condition |
وضعیت امادگی رزمی وضعیت امادگی یکان شرایط اماده باش یکان |
plastic |
تغییر پذیر قابل تحول و تغییر |
variable area nozzle |
نازل پیش برندهای که مساحت سطح مقطع ان برای سازگار شدن با تغییر سرعت و کارکرد سیستم پس سوز یاتغییر فشار اتمسفر یا محیط تغییر میکند |
reference |
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود |
references |
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود |
changing |
تغییر کردن تغییر دادن |
change over |
تغییر روش تغییر رویه |
change |
تغییر کردن تغییر دادن |
changes |
تغییر کردن تغییر دادن |
changed |
تغییر کردن تغییر دادن |
some other time |
دفعه دیگر [وقت دیگر] |
tunnelling |
روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد |
he was otherwise ordered |
جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود |
defense readiness condition |
وضعیت امادگی رزمی ارتش وضعیت امادگی رزمی دفاعی |
fm |
فرایند تغییر مقدار نشان داده شده توسط یک سیگنال ازطریق تغییر فرکانس سیگنال مدولاسیون فرکانس odulation |
metafile |
1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود |
to concern something |
مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن] |
cycle |
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند |
cycles |
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند |
cycled |
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند |
he had no more no to say |
دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت |
counter march |
تغییر جهت نیروی نظامی عقب گرد عقب گرد کردن تغییر رویه دادن |
fet |
وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت |
to watch something |
مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن] |
HTML |
مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد |
angular travel |
تغییر مکان زاویهای زاویه تغییر مکان |
trans shipment |
انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر |
gradient circuit |
مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین |
to stop somebody or something |
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی] |
to appreciate something |
قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی] |
relevance |
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند |
pushed |
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن |
replacing |
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر |
push |
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن |
queried |
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است |
replaces |
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر |
query |
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است |
querying |
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است |
via |
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد |
replace |
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر |
queries |
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است |
replaced |
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر |
pushes |
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن |