English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
English Persian
diverting تفریح امیز
amusive تفریح امیز
Other Matches
recreations تفریح سرگرمی وسایل تفریح
recreation تفریح سرگرمی وسایل تفریح
recreating تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreates تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreated تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreate تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
rat race عملیات رقابت امیز عنیف وشتاب امیز
trickiest خدعه امیز مهارت امیز
antagonistic خصومت امیز رقابت امیز
incriminatory تهمت امیز اتهام امیز
trickier خدعه امیز مهارت امیز
suasive ترغیب امیز تحریک امیز
gratulant تهنیت امیز تبریک امیز
expostulatory سرزنش امیز تعرض امیز
tricky خدعه امیز مهارت امیز
admonitory نصیحت امیز توبیخ امیز
recreation تفریح
disports تفریح
divertimento تفریح
disporting تفریح
recreative تفریح
disport تفریح
amusements تفریح
disported تفریح
jaunts تفریح
jaunt تفریح
paseo تفریح
gusts تفریح
gust تفریح
recreations تفریح
diversions تفریح
diversion تفریح
amusement تفریح
recreating تفریح کردن
game تفریح کردن
breaks زنگ تفریح
recreated تفریح کردن
skittle بازی تفریح
break زنگ تفریح
amusingly تفریح دهنده
amusing تفریح دهنده
amusive تفریح دهنده
sporting تفریح دوستانه
promenader تفریح کننده
recreate تفریح کردن
recreates تفریح کردن
to d. one self تفریح کردن
Break. Recess. زنگ تفریح
articles تفریح کردن
article تفریح کردن
All work and no play. کار بدون تفریح
To be fond of fun. اهل تفریح بودن
splurging تفریح وولخرجی کردن
entertained عزیزداشتن تفریح دادن
splurge تفریح وولخرجی کردن
splurged تفریح وولخرجی کردن
pastimes تفریح کاروقت گذران
splurges تفریح وولخرجی کردن
pastime تفریح کاروقت گذران
entertains عزیزداشتن تفریح دادن
playing تفریح بازی کردن
plays تفریح بازی کردن
played تفریح بازی کردن
entertain عزیزداشتن تفریح دادن
happy hour <idiom> ساعات تفریح وخوشی
play تفریح بازی کردن
played تفریح کردن ساز زدن
dalliance تفریح و بازی از روی هوسرانی
skylarks تفریح وجست وخیز کردن
skylark تفریح وجست وخیز کردن
Playing football is not my idea of fun . فوتبال هم بنظر من تفریح نشد
playing تفریح کردن ساز زدن
This is not my idea of pleasure ( fun ) . به نظر من این هم تفریح نشد
play تفریح کردن ساز زدن
roof garden تفریح گاه بالای بام
plays تفریح کردن ساز زدن
playful اهل تفریح و بازی بازیگوش
sportive سرگرم تفریح وورزش ورزشی
amuses مشغول کردن تفریح دادن
amuse مشغول کردن تفریح دادن
joyride سرقت اتومبیل برای خوشگذرانی و تفریح
joyrides سرقت اتومبیل برای خوشگذرانی و تفریح
tubing ورزش یا تفریح قایق سواری درمسیر رود
I said it only in fun. فقط برای تفریح این حرف رازدم
april fool کسی که در روز اول اوریل الت تفریح میشود
small game پرندگان و حیوانات کوچک که برای تفریح شکار می شوند
bearbaiting نوعی تفریح که دران سگهارابجان خرس مقید درزنجیرمیاندازند
ferris wheel گردونه صندلی دار مخصوص تفریح وچرخ زدن اطفال وغیره
synalepha هم امیز
synaloepha هم امیز
murmurous غر غر امیز
affrontive توهین امیز
afflictive مصیبت امیز
censurable انتقاد امیز
affeluo'so a عاطفه امیز
based on private motives غرض امیز
adversative نقض امیز
adventurously بطورمخاطره امیز
conciliar توط ئه امیز
adulatory تملق امیز
caressive نوازش امیز
catastrophic فاجعه امیز
affrontive دشنام امیز
caustically بطورطعنه امیز
approbatory تحسین امیز
approbative تحسین امیز
applausive تحسین امیز
commendatory تقدیر امیز
competetive رقابت امیز
color mixer رنگ امیز
catastrophical مصیبت امیز
collusive دسیسه امیز
calumniatory افترا امیز
chimerical هوس امیز
affetionate محبت امیز
admonitive نصیحت امیز
provocative تحریک امیز
conciliative صلح امیز
honorifics افتخار امیز
honorific افتخار امیز
flattering تملق امیز
competitiveness رقابت امیز
complimentary تعریف امیز
competitive رقابت امیز
speculative احتکار امیز
pejorative تحقیر امیز
slanderous افترا امیز
insidious دسیسه امیز
pacific مسالمت امیز
antagonistic مخالفت امیز
educative تربیت امیز
jocular شوخی امیز
peremptory شتاب امیز
admissive تصدیق امیز
acrimenious تعنه امیز
apologetic پوزش امیز
acclamatory تحسین امیز
absolutory بخشش امیز
abrogative نسخ امیز
venturesome مخاطره امیز
glamorous طلسم امیز
sniffy اهانت امیز
beatific سعادت امیز
sardonically کنایه امیز
sardonically طعنه امیز
sardonic کنایه امیز
sardonic طعنه امیز
advised مصلحت امیز
impetrative استغاثه امیز
justificatory توجیه امیز
minatory تهدید امیز
monitive اندرز امیز
objurgatory سرزنش امیز
repoachful سرزنش امیز
obreptitious خدعه امیز
ostensive تظاهر امیز
philosophistic سفسطه امیز
praiseful ستایش امیز
iron ical طعنه امیز
intimidatory تهدید امیز
intermedial وساطت امیز
impetratory لابه امیز
impetratory استغاثه امیز
impostrous دغل امیز
impostrous تزویر امیز
imprecatory نفرین امیز
imprecatory لعنت امیز
incensive هیجان امیز
indemnificatory غرامت امیز
intercessorial شفاعت امیز
intercessory شفاعت امیز
prankful شوخی امیز
preachy موعظه امیز
procrastinatory طفره امیز
supplicatory التماس امیز
tolerantly مدارا امیز
tragical مصیبت امیز
traitorous خیانت امیز
vexatious رنجش امیز
vindicative حمایت امیز
vituperatory سرزنش امیز
vituperatory توبیخ امیز
wailful تاثر امیز
sportiveŠetc شوخی امیز
sophistic سفسطه امیز
protreptic موعظه امیز
recommendatory توصیه امیز
reconciliatory مصالحه امیز
reprehensive ملامت امیز
imputative تهمت امیز
revelatory مکاشفه امیز
riskful مخاطره امیز
scornful اهانت امیز
scorner استهزاء امیز
smoothe تعارف امیز
pacificatory صلح امیز
domineeringly بطورتحکم امیز
doxological ستایش امیز
elusory طفره امیز
encomiastic ستایش امیز
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com