English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 76 (6 milliseconds)
English Persian
devolution تفویض اختیارات
Search result with all words
departmentalism اعنقاد به روش تمرکز دراداره کشور و تفویض اختیارات وسیع به مسئولین اداره امور تقسیمات کوچک مملکتی
exchange of full powers رسمیت یافتن تنزل نرخ ارز مبادله اسناد مربوط به تفویض اختیارات تام
Other Matches
isocratic دارای اختیارات برابر که دران اختیارات سیاسی همه کس یکسان است
social contract اعتقاد به این مسئله که تفویض قدرت به دولتها ناشی از نوعی قرارداد است که ضمن ان فردقسمتی از حقوق خود را به دولت تفویض میکند ومتقابلا" از وجود دولت برخوردار میشود
authorizations اختیارات
in power دارای اختیارات
full powers اختیارات تام
limited power اختیارات محدود
full power اختیارات تام
delegation of authority دادن اختیارات
To have full powers. اختیارات کامل داشتن
excathedra طبق اختیارات محوله
mandatory powers اختیارات دولت قیم
power of the keys اختیارات کلیسای پاپ
fully empovered دارای اختیارات تام
ultra vires تجاوز از حدود اختیارات
deed of assignment سند واگذاری اختیارات
ultra vires بیش از حدود اختیارات قانونی
deprive someone of his power از کسی سلب اختیارات کردن
divest someone of his power از کسی سلب اختیارات کردن
ultra vires خارج از حدود اختیارات قانونی
straw boss [سرپرست فاقد اختیارات کافی]
To exceed ones authority. ازحدود اختیارات خود فراتر رفتن
proconsul افسر دارای بعضی اختیارات کنسولی
investiture تفویض
investitures تفویض
handing over تفویض
conferment تفویض
assigment تفویض
submission تفویض
titular charge daffaires کاردارسفارتخانه در حالی که اختیارات خاص داشته باشد
the bill defined his powers حدود اختیارات وی دران لایحه معلوم گردید
lagate a latere نماینده پاپ که دارای اختیارات کامل باشد
I have a free hand in this matter. دراینکار دستم باز است ( اختیارات دارم )
Delegation of Authority تفویض اختیار
surrending the centre تفویض مرکز
hand over تفویض کردن
give over تفویض کردن
turn over تفویض کردن
judicial delegation تفویض قضایی
consignable قابل تفویض
vouchsafing تفویض کردن
vouchsafes تفویض کردن
vouchsafed تفویض کردن
vouchsafe تفویض کردن
lodges تفویض کردن
lodged تفویض کردن
lodge تفویض کردن
submission واگذاری تفویض
conferrable قابل تفویض
isocracy حکومتی که اختیارات سیاسی همه دران یکسان است
resignations کناره گیری تفویض
resignation کناره گیری تفویض
abdicates تفویض کردن ترک گفتن
abdicating تفویض کردن ترک گفتن
abdicated تفویض کردن ترک گفتن
abdicate تفویض کردن ترک گفتن
resign کناره گرفتن تفویض کردن
resigns کناره گرفتن تفویض کردن
submit واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
rogatory letters نامه محتوی تفویض نیابت قضایی
submitted واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
submits واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
submitting واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
provincialism اعتقاد به لزوم عدم تمرکز دراداره کشور و تقسیم اختیارات و مسئولیتها بین ایالات ونواحی کشور
dubbed تفویض مقام کردن چرب کردن
dub تفویض مقام کردن چرب کردن
dubs تفویض مقام کردن چرب کردن
devolves تفویض کردن محول کردن
entrust واگذار کردن تفویض کردن
devolving تفویض کردن محول کردن
entrusts واگذار کردن تفویض کردن
devolve تفویض کردن محول کردن
devolved تفویض کردن محول کردن
entrusting واگذار کردن تفویض کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com