Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 166 (8 milliseconds)
English	Persian
dissociation	تفکیک گسستگی
Other Matches
part	تفکیک کردن تفکیک شدن
discountinuity	گسستگی
cleavage	گسستگی
rupture	گسستگی
ruptures	گسستگی
rupturing	گسستگی
disconnection	گسستگی
cleavages	گسستگی
incoherence	گسستگی
dissociation	گسستگی
discrete time	با گسستگی زمانی
ultimate stress	تنش یک تکه از ماده در لحظه گسستگی یا شکست
removal	تفکیک
dissociation	تفکیک
partings	تفکیک
disjunction	تفکیک
segregation	تفکیک
break down	تفکیک
disintegration	تفکیک
severance	تفکیک
secession	تفکیک
separations	تفکیک
denotation	تفکیک
separation	تفکیک
demodulation	تفکیک
secernment	تفکیک
breakdown	تفکیک
break	تفکیک
breaks	تفکیک
separating	تفکیک
differentiation	تفکیک
resolutions	تفکیک
resolution	تفکیک
analysis	تفکیک
parting	تفکیک
breakdowns	تفکیک
parcelling	تفکیک زمین
predissociation	پیش تفکیک
resolvable	تفکیک پذیر
resolving power	قدرت تفکیک
demodulator	تفکیک کننده
response differentiation	تفکیک پاسخ
separator	تفکیک کننده
self dissociation	خود تفکیک
resolution power	توان تفکیک
degree of dissociation	درجه تفکیک
color separation	تفکیک رنگ
break up	تفکیک کردن
break down of negotiation	تفکیک مذاکرات
separability	تفکیک پذیری
detachable bottom	کف قابل تفکیک
severable	تفکیک پذیر
photodissociation	تفکیک نوری
dissociation constant	ثابت تفکیک
dissociation curve	منحنی تفکیک
dissociation energy	انرژی تفکیک
thermal dissociation	تفکیک گرمایی
disjunct	وجه تفکیک
discriminator	تفکیک کننده
split risk	تفکیک خطر
division of powers	تفکیک قوا
ionic dissociation	تفکیک یونی
knocked down	تفکیک شده
racial segregation	تفکیک نژادی
low resolution	تفکیک پایین
diacritical	تفکیک کننده
optical resolution	تفکیک نوری
diacritic	تفکیک کننده
separation	تفکیک کردن
separates	جدایی تفکیک
detachment	جداسازی تفکیک
inseparable	تفکیک ناپذیر
separable	تفکیک پذیر
separable	قابل تفکیک
detaching	تفکیک کردن
detaches	تفکیک کردن
dissociating	تفکیک نمودن
separate	تفکیک کردن
separate	جدایی تفکیک
separated	تفکیک کردن
dissociates	تفکیک نمودن
dissociate	تفکیک نمودن
separated	جدایی تفکیک
separates	تفکیک کردن
centrifuges	تفکیک کردن
detach	تفکیک کردن
separations	تفکیک متارکه
detachments	جداسازی تفکیک
break bulk	تفکیک محصولات
partition	تفکیک کردن
partitions	تفکیک کردن
detachable	قابل تفکیک
separations	تفکیک کردن
resolution	تفکیک پذیری
separation	تفکیک متارکه
centrifuge	تفکیک کردن
resolutions	تفکیک پذیری
segregation	تفکیک کردن
resolving agent	عامل تفکیک کننده
desegregate	تفکیک زدایی کردن
partition	وسیله یا اسباب تفکیک
desegregating	تفکیک زدایی کردن
principle of separation of powers	اصل تفکیک قوا
preesolved	پیش تفکیک شده
break bulk cargo	محمولات تفکیک شده
resolving power	توان تفکیک تلسکوپ
work breakdown structure	ساختار تفکیک کار
partitions	وسیله یا اسباب تفکیک
resolution	تفکیک پذیری رفع
inseparable	غیر قابل تفکیک
separably	بطور قابل تفکیک
separatism	تفکیک تجزیه طلبی
desegregates	تفکیک زدایی کردن
resolutions	تفکیک پذیری رفع
desegregated	تفکیک زدایی کردن
break bulk agent	عامل تفکیک محصولات
segregate	جدا سازی تفکیک
segregates	جدا سازی تفکیک
segregating	جدا سازی تفکیک
low resolution	تفکیک پذیری پایین
segregation	تفکیک ذرات بتن
denominationalism	اعتقاد به تفکیک و تقسیم
modem	تلفیق و تفکیک کننده
bond dissociation energy	انرژی تفکیک پیوند
denotation	علامت تفکیک معنی و مفهوم
system resolution	تفکیک سیستم کار دستگاه
denoted	تفکیک کردن علامت گذاردن
denotes	تفکیک کردن علامت گذاردن
disintegration product	محصول تجزیه و تفکیک شده
resolution	قدرت تفکیک [ریاضی] [فیزیک]
discriminating circuit	مدار تفکیک کننده مین
desegregated	تفکیک نژادی را فسخ کردن
desegregates	تفکیک نژادی را فسخ کردن
desegregating	تفکیک نژادی را فسخ کردن
desegregate	تفکیک نژادی را فسخ کردن
denote	تفکیک کردن علامت گذاردن
resolvable tartaric acid	تارتریک اسید تفکیک پذیر
oscillator	تفکیک کننده امواج اشکارساز
internal modem	تلفیق و تفکیک کننده درونی
oscillations	تفکیک امواج اشکار سازی
external modem	تلفیق و تفکیک کننده برونی
exploded pie graph	نمودار گرد تفکیک شده
oscillation	تفکیک امواج اشکار سازی
inseparable cost	هزینه غیر قابل تفکیک
marshalling yard	محوطه تفکیک و دسته بندی کالاها
resolution	قدرت تفکیک اجزا یا درشت نمایی
resolutions	قدرت تفکیک اجزا یا درشت نمایی
impartible	جدایی ناپذیر غیر قابل تفکیک
segregative	طالب جدایی وابسته به تفکیک وتبعیض
hayes compatible modem	تلفیق و تفکیک کننده سازگار باهیز
denotative	دارای قوه تفکیک یا تمیز تمیزی
fibre optics	وسیله تفکیک ستون نوربه رشتههای نازک
administrative segregation	زندانی کردن به طور انفرادی تفکیک اداری
differentiation	فرق گذاری تفکیک و تمیز مطالب از یکدیگر
cadastral surveys	عملیات نقشه برداری به منظور تفکیک و تعیین حدوداراضی
marshalling yard	محل تفکیک و طبقه بندی کالاها در مقصد یا مبداء حمل
range resolution	قابلیت رادار برای تعیین مسافت اشیای مختلف قابلیت تفکیک بردی
heddle rod	چوب کوجی [به آن نیره و ورد نیز گفته می شود، در بالای دار در محل تقاطع چله های زیر و رو، بین تارها جهت تفکیک و تنظیم آنها قرار گرفته.]
differentiates	متمایز کردن تفکیک کردن
differentiate	متمایز کردن تفکیک کردن
modulator demodulator	تلفیق کننده- تفکیک کننده
differentiating	متمایز کردن تفکیک کردن
discriminant	تفکیک کننده جدا کننده
earmarking	تفکیک کردن جدا کردن
rs c	استاندارد صنعتی برای مخابره غیر همزمان داده سری میان دستگاههای ترمینالی مجموعهای از استانداردهادر ارتباطات داده که کاراکترهای مکانیکی والکتریکی مختلفی را برای رابط بین کامپیوترها ترمینالها و تلفیق و تفکیک کننده ها مشخص میکند

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com