English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
counter vailing power تقارن دو نیروی اقتصادی نیروهای متقارن
Other Matches
market socialism سوسیالیسم مبتنی بر بازار سیستم اقتصادی که در ان وسایل تولید در مالکیت عمومی بوده اما نیروهای بازار در این سیستم مکانیسم هماهنگ کننده را بوجود می اورند . سیستم اقتصادی یوگسلاوی مثال مشخصی ازاین نوع سیستم میباشد
attack carrier striking forces نیروهای ضربتی ناوهواپیمابر نیروی تک
operating force نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
e c e کمیسیون اقتصادی اروپا کمیسیونی که در بطن شورای اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل برای هماهنگ کردن روشهای اقتصادی دولتها درجهت افزایش فعالیتهای اقتصادی اروپا و نیز بسط وگسترش روابط اقتصادی کشورهای اروپایی با یکدیگرتشکیل شده است
economic potential نیروی اقتصادی
economic nationalism ناسیونالیسم اقتصادی خودکفایی اقتصادی سیستم فکری اقتصادی که هدف ان ایجاد سیستم اقتصادی مبنی بر خودبسی است به طوریکه اقتصاد کشور به تجارت خارجی برای کالاهای اصلی احتیاج نداشته باشد
sagging تاب برداشتن کشتی هوایی دراثر وجود نیروهای بسمت بالادر دو انتها و یا عدم نیروی برا در مرکز
special forces نیروهای مخصوص یانیروهای ویژه نیروی چریک و ضد چریک
barrier forces نیروهای مامور سد کردن راه دشمن نیروهای حفافت ازموانع
fire coordination line خط هماهنگی اتش هلی کوپترها و نیروهای هوابردو نیروهای الحاقی
military services نیروهای نظامی وابسته به نیروهای مسلح
transient forces نیروهای در حال عبور یا نقل و انتقال نیروهای در حال توقف موقت در منطقه عملیات
assigned forces نیروهای مامور به نیروهای واگذارشده به
package forces نیروهای پیش بینی شده نیروهای برش داده شده ازقبل
european essembly مجمع متشکل از اعضا منتخب پارلمانهای کشورهایی که در "جامعه نیروی اتمی اروپا" و"جامعه ذغالسنگ و فولاداروپا" و "جامعه اقتصادی اروپا" عضو هستند
Economic expert [A person who is a member of the Advisory Council on the Assessment of Overall Economic Development in Germany] حکیم اقتصادی [ کسی که عضو شورای کارشناسان برای سنجش توسعه کلی اقتصادی در آلمان است]
economic aggregates مجموعههای اقتصادی ارقام کلی اقتصادی
economic liberalism مکتب ازادی اقتصادی لیبرالیسم اقتصادی
demarkation line خط تقسیم نیروهای متخاصم خط مرز نیروهای متخاصم خط تحدید خط تحدید حدودنظامی طرفین
blue commander فرمانده نیروهای خودی فرمانده نیروهای ابی
regional forces نیروهای چریکی منطقهای نیروهای جوانمردان منطقهای
economic imperialism جهانخواری اقتصادی امپریالیسم اقتصادی
dynamic condition شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
quarterly journal of economics مجله اقتصادی سه ماهه مجله اقتصادی که هر سه ماه یک بار منتشر میشود
business cycle دوران اقتصادی یا تجارتی دوران ترقی و تنزل فعالیت تجاری و اقتصادی
alert force نیروهای اماده باش نیروهای اماده
economic and social council شورای اقتصادی و اجتماعی یکی از ارکان ششگانه سازمان ملل متحد که وفیفه اش انجام امور اقتصادی واجتماعی و فرهنگی و تربیتی مربوط به سازمان ملل
economic order quantity کمیت سفارش اقتصادی اقتصادی ترین مقدار سفارش
magneto electricity نیروی کهربایی که بوسیله نیروی اهن ربایی تولید میشود
blue water school انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
reenforceŠetc نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
juggernauts نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
e.m.f force electromotive نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
torque نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری
juggernaut نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
expeditionary نیروی اعزامی به خارج نیروی سرکوبگر خارجی
air force personnel with the army پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
isochronal متقارن
homolographic متقارن
symmetric متقارن
symmetrization متقارن
concurrent متقارن
simultaneous متقارن
palindrome متقارن
isochronous متقارن
palindromes متقارن
symmetrical متقارن
mixed capitalism نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
electromotive force نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
equilateral ازدوطرف متقارن
symmetrical distribution توزیع متقارن
turkish knot گره متقارن
bilateral متقارن الطرفین
symmetric matrix ماتریس متقارن
axisymmetric متقارن محوری
asymmetrical غیر متقارن
symmetrical system جریان متقارن
symmetry vibration ارتعاش متقارن
polarize متقارن کردن
symmetric list لیست متقارن
polarizes متقارن کردن
polarizing متقارن کردن
syzygy جفت متقارن
polarising متقارن کردن
zygomorphic متقارن الطرفین
centrosymmetric متقارن مرکزی
polarised متقارن کردن
symmetry top فرفرهای متقارن
symmetric هم اندازه متقارن
symmetry substance ماده متقارن
summetrical defence دفاع متقارن
symmetry stretching کشش متقارن
axially symmetric متقارن محوری
symmetrize متقارن ساختن
polarises متقارن کردن
time متقارن ساختن
timed متقارن ساختن
times متقارن ساختن
autarky خود بسی اقتصادی خود کفایی اقتصادی
symmetry تقارن
isochronism تقارن
synchronization تقارن
polarities تقارن
polarity تقارن
simultaneeity تقارن
synmetry تقارن
symmetrization تقارن
parallelism تقارن
symmetrical pawn structure ساختمان پیادهای متقارن
holohedral دارای بلورهای متقارن
symmetry double bond پیوند دوگانه متقارن
allocheiria جابجایی بساوشی متقارن
balanced transmission line سیم انتقال متقارن
allochiria جابجایی بساوشی متقارن
marxist economics نظام اقتصادی که در ان افکارکارل مارکس و طرفدارانش مد نظر است و بر اساس ان استثمار نظام سرمایه داری سرانجام کارگران را فقیرخواهد ساخت و عاقبت بحرانهای اقتصادی و سقوط نظام سرمایه داری را بوجودخواهد اورد
point of symmetry نقطه تقارن
pseudosymmetry شبه تقارن
asymmetric carbon کربن بی تقارن
plane of symmetry صفحه تقارن
zygomorphic دارای تقارن
isodimorphism تقارن دو شکلی
symmetry lines خطوط تقارن
asymmetric molecule مولکول بی تقارن
mirror symmerty تقارن ایینهای
symmetry point نقطه تقارن
transational symmerty تقارن انتقالی
axis of symmery محور تقارن
asymmetrical conductivity برقرسانایی بی تقارن
symmetry axis محور تقارن
plane of symmetry سطح تقارن
asymmetric top فرفرهای بی تقارن
asymmetric system دستگاه بی تقارن
asymmetric substance جسم بی تقارن
skewness عدم تقارن
Symmetry تقارن [ریاضی]
asymmetry عدم تقارن
rotational symmetry تقارن چرخشی
symmetry plane صفحه تقارن
symmetry operation عمل تقارن
center of symmerty مرکز تقارن
symmetry group گروه تقارن
symmetry element عنصر تقارن
symmetry number عدد تقارن
symmerty center مرکز تقارن
synchrony انطباق تقارن
geometrical <adj.> تقارن در طرح
impedance balancing تقارن امپدانس
axis of symmetry محور تقارن
rhombus wing بالی با سطح مقطع متقارن
isocline دارای شیب متقارن ومساوی
anisometric دارای قسمتهای غیر متقارن
radiosymmetrical دارای اضلاع یا شعاعهای متقارن
homocercal دارای دم قرینه متقارن الذنب
subcordate بشکل قلب غیر متقارن
symmetrical alternating quantity کمیت متناوب متقارن نامتوازن
conservation of orbital symmerty بقای تقارن اوربیتال
positive skewness عدم تقارن مثبت
eurythmy هم اهنگی و تقارن ساختمان
axial rotation symmerty تقارن چرخشی محوری
plane of mirror symmetry صفحه تقارن اینهای
mirror plane of symmetry صفحه تقارن اینهای
eurhythmy هم اهنگی و تقارن ساختمان
isochronism ایجاد تقارن همزمانی
simple axis of symmetry محور ساده تقارن
actinomorphic دارای تقارن شعاعی
time average symmetry تقارن میانگین زمانی
blemish [mistake] عدم تقارن در بافت
alternating axis of symmerty محور تقارن متناوب
actinomorphous دارای تقارن شعاعی
no man's land زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
polar دارای قطب مغناطیسی یا الکتریکی متقارن
army landing forces نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
threat force نیروی دشمن نیروی مخالف
attack force نیروی تک کننده به ساحل نیروی تک
buoyancy نیروی بالابر نیروی شناوری
parametron عنصر با عدم تقارن مغناطیسی
anomalous weave بی نظمی و عدم تقارن در بافت
incommensurability عدم تقارن سنجش ناپذیری
asymmetric local deformation تغییر شکل موضعی بی تقارن
anomal design طرح شلوغ و بدون تقارن
axis محور تقارن مهره اسه
symmetry allowed reaction واکنش مجاز از لحاظ تقارن
cypher [حروف بزرگ الفبا در طرح های متقارن]
Gulli motife [نوعی گل و بته متقارن در فرش های ترکمن]
isodimorphism تقارن و هم شکلی بین دو چیز دوشکل
armed services قسمتهای نیروهای مسلح یکانهای مسلح یکانهای نیروهای مسلح
angle og sideship زاویه بین صفحات تقارن وجهت حرکت
self propulsion حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
combined forces نیروهای مرکب
political forces نیروهای سیاسی
services نیروهای سه گانه
screening forces نیروهای پاسیور
forces of production نیروهای تولید
ground forces نیروهای زمینی
market forces نیروهای بازار
friendly forces نیروهای خودی
frontalier نیروهای مرزی
component forces نیروهای مولفه
combat forces نیروهای رزمی
garrison forces نیروهای پادگانی
services نیروهای مسلح
battalion نیروهای ارتشی
battalions نیروهای ارتشی
armed forces نیروهای مسلح
blue forces نیروهای ابی
blue forces نیروهای خودی
enemy forces نیروهای دشمن
differential forces نیروهای دیفرانسیلی
opposing forces نیروهای متخاصم
naval forces نیروهای دریایی
army forces نیروهای زمینی
irregular forces نیروهای نامنطم
army of occupation نیروهای اشغالی
irregular نیروهای نامنطم
nuclear forces نیروهای هستهای
lateral forces نیروهای عرضی
irregular forces نیروهای چریکی
move of pattern [وجود تقارن و هماهنگی نگاره ها پس از اتمام بافت در مقایسه با نقشه]
counter force نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
allocated manpower نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com