Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 248 (32 milliseconds)
English
Persian
solicit
تقاضا کردن جلب کردن
solicited
تقاضا کردن جلب کردن
soliciting
تقاضا کردن جلب کردن
solicits
تقاضا کردن جلب کردن
Search result with all words
demand
تقاضا کردن تقاضا
demand
تقاضا کردن
demand
مطالبه تقاضا کردن
demanded
تقاضا کردن تقاضا
demanded
تقاضا کردن
demanded
مطالبه تقاضا کردن
demands
تقاضا کردن تقاضا
demands
تقاضا کردن
demands
مطالبه تقاضا کردن
solicit
درخواست یا تقاضا کردن از
solicited
درخواست یا تقاضا کردن از
soliciting
درخواست یا تقاضا کردن از
solicits
درخواست یا تقاضا کردن از
request
تقاضا کردن درخواست کردن
requested
تقاضا کردن درخواست کردن
requesting
تقاضا کردن درخواست کردن
requests
تقاضا کردن درخواست کردن
requisition
تقاضا کردن
requisitioned
تقاضا کردن
requisitioning
تقاضا کردن
requisitions
تقاضا کردن
clamour
غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
clamoured
غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
clamouring
غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
clamours
غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
beseech
تقاضا کردن استدعا کردن
beseeched
تقاضا کردن استدعا کردن
beseeches
تقاضا کردن استدعا کردن
obtrude
بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
obtruded
بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
obtrudes
بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
obtruding
بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
sue
تقاضا کردن
sued
تقاضا کردن
sues
تقاضا کردن
suing
تقاضا کردن
adjure
تقاضا کردن
adjure
به اصرار تقاضا کردن
clamor
غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
cry off
تقاضا کردن درخواست کردن
put in
تقاضا کردن پیشنهاد دادن
to put in for
تقاضا کردن خودرا نامزد کردن
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
to invite somebody to do something
از کسی تقاضا انجام کاری را کردن
Other Matches
arc elasticity of demand
عبارت از کشش تقاضا بین دو نقطه روی منحنی تقاضا که بوسیله فرمول زیر محاسبه میشود :
giffen good
نوعی کالای پست که اثر درامدی ان بزرگتر ازاثر جانشینی بوده و تقاضا بابالا رفتن قیمت افزایش مییابدمنحنی تقاضا در مورد کالای گیفن صعودی است
law of demand
براساس قانون تقاضا مقدار تقاضای کالا باقیمت ان کالا رابطه معکوس دارد . هر چه قیمت کالا بالاتررود مقدار تقاضا برای کالاکمتر میشود
shift of a demand curve
انتقال منحنی تقاضا جابجائی منحنی تقاضا
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sterilizing
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preached
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
preach
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
crossest
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
to use effort
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
crosses
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
woo
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
exploiting
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploits
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploit
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
wooed
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
to wipe out
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilising
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringed
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringes
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilize
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstood
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringing
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilized
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
preaches
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilizes
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
woos
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilised
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilises
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
suits
تقاضا
importance
تقاضا
exigence
تقاضا
demand
تقاضا
prayer
تقاضا
suited
تقاضا
demands
تقاضا
demanded
تقاضا
suit
تقاضا
prayers
تقاضا
requesting
تقاضا
postulating
تقاضا
requested
تقاضا
request
تقاضا
requisitions
تقاضا
solicitation
تقاضا
requests
تقاضا
requisitioned
تقاضا
postulate
تقاضا
rogation
تقاضا
postulated
تقاضا
requisition
تقاضا
requisitioning
تقاضا
postulates
تقاضا
transliterate
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharge
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
within three days of demand
در طی سه روز پس از تقاضا
demandant
تقاضا کننده
demandable
قابل تقاضا
demand surface
میزان تقاضا
demand surface
سطح تقاضا
pleas
تقاضا استدعا
on demand
بنا به تقاضا
offer and demand
عرضه و تقاضا
requests
تقاضا خواسته
demand side
طرف تقاضا
elasticity of demand
کشش تقاضا
requirement
تقاضا احتیاج
change in demand
تغییر تقاضا
requesting
تقاضا خواسته
request
تقاضا خواسته
quantity of demand
مقدار تقاضا
peak demand
بیشترین تقاضا
peak demand
حداکثر تقاضا
requested
تقاضا خواسته
excess demand
فزونی تقاضا
plea
تقاضا استدعا
demand factor
ضریب تقاضا
requisition
چیزمورد تقاضا
supply and demand
عرضه و تقاضا
requisitioning
چیزمورد تقاضا
demand function
تابع تقاضا
demand management
مدیریت تقاضا
demand elasticity
کشش تقاضا
information on demand
اطلاعات با تقاضا
law of demand
قانون تقاضا
applier
تقاضا کننده
demand factors
عوامل تقاضا
requisitioned
چیزمورد تقاضا
demand pattern
الگوی تقاضا
demand shift
جابجائی تقاضا
asked
<adj.>
<past-p.>
تقاضا شده
demand shift
انتقال تقاضا
demand curve
منحنی تقاضا
income elasticity of demand
درامدی تقاضا
demand shift
تغییر تقاضا
demand side
ستون تقاضا
claimed
<adj.>
<past-p.>
تقاضا شده
demand schedule
جدول تقاضا
requisitions
چیزمورد تقاضا
measurement of demand
تخمین تقاضا
applications
فرم تقاضا
demanded
<adj.>
<past-p.>
تقاضا شده
application
فرم تقاضا
institutionalizing
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalize
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploit
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
compensated
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
evaporating
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
evaporated
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
compensates
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
lubricate
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
detaches
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
refer
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
refers
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
evaporate
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
expended
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
expending
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
expend
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
expends
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
lubricated
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
compensate
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
lubricates
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
detach
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
detaching
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
lubricating
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
to adapt
[to]
جور کردن
[درست کردن ]
[سازوار کردن]
[به]
to secure
تامین کردن
[مطمئن کردن ]
[حفظ کردن]
adjusting
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
judged
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
specifying
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com