Dictiornary-Farsi | تقاطع کردن جفت گیری | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (21 milliseconds)

English	Persian
intercross	تقاطع کردن جفت گیری


Other Matches

grade crossing	تقاطع پیاده روها تقاطع راه اهن و جاده
grade crossings	تقاطع پیاده روها تقاطع راه اهن و جاده
intertwining	تقاطع کردن
intersected	تقاطع کردن
intersect	تقاطع کردن
intertwine	تقاطع کردن
intertwined	تقاطع کردن
intersects	تقاطع کردن
interlace	تقاطع کردن
intertwines	تقاطع کردن
crisscross	تقاطع کردن
cross	تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crossest	تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser	تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses	تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
meets	مواجه شدن تقاطع کردن
meet	مواجه شدن تقاطع کردن
bypassing	از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
bypasses	از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
bypass	از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
bypassed	از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
He's a wet blanket.	او [مرد] آدم روح گیری [نا امید کننده ای یا ذوق گیری] است.
correcting	تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correct	تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects	تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
shoots	زدن با تیر پرتاب کردن اندازه گیری کردن ارتفاع خورشید
shoot	زدن با تیر پرتاب کردن اندازه گیری کردن ارتفاع خورشید
crosser	تقاطع
intersected	تقاطع
crosses	تقاطع
cross	تقاطع
intersect	تقاطع
chiasma	تقاطع
line cross	تقاطع خط
crossing line	خط تقاطع
street crossing	تقاطع
intersection	تقاطع
intersections	تقاطع
weaving	تقاطع
intersects	تقاطع
crossest	تقاطع
decussation	تقاطع
junctions	تقاطع
junction	تقاطع
focuses	نقطه تقاطع
road junction	تقاطع جاده
focussed	نقطه تقاطع
intersections	تقاطع همبر
angle of erossing	زاویه تقاطع
focusses	نقطه تقاطع
focused	نقطه تقاطع
intersection	تقاطع همبر
angle of cutting	زاویه تقاطع
focus	نقطه تقاطع
meets	مقتضی تقاطع
meet	مقتضی تقاطع
road junction	تقاطع راه
point of intersection	نقطه تقاطع
crossing	محل تقاطع
intercepts	محل تقاطع
cross road	تقاطع جاده
crossing plane	سطح تقاطع
scissor junction	تقاطع مورب
weaving distance	طول تقاطع
tree traversal	تقاطع درختی
crossing	نقطه تقاطع
grade crossings	تقاطع شاهراه
intercepting	محل تقاطع
weaving section	منطقه تقاطع
focussing	نقطه تقاطع
intercepted	محل تقاطع
grade crossing	تقاطع شاهراه
intersection point	نقطه تقاطع
intercept	محل تقاطع
beam grillage	تقاطع تیرها
ensued	پی گیری کردن
decoppering	مس گیری کردن
follow up	پی گیری کردن
ensues	پی گیری کردن
ensue	پی گیری کردن
intersectional	وابسته بمحل تقاطع
multiway junction	تقاطع چند راه
intercept point	محل تقاطع [ریاضی]
grade crossings	تقاطع راه اهن
Go to the first crossroad.	به اولین تقاطع بروید.
Go to the second crossroad.	به دومین تقاطع بروید.
interlacement	درهم بافتگی تقاطع
grade crossing	تقاطع راه اهن
crossing tower	برج تقاطع در کلیسا
crossroad	محل تقاطع دو جاده
desalt	نمک گیری کردن از
emends	غلط گیری کردن
dry cleanse	لکه گیری کردن
refueled	سوخت گیری کردن
emending	غلط گیری کردن
refuelling	سوخت گیری کردن
refuels	سوخت گیری کردن
emend	غلط گیری کردن
dry-clean	لکه گیری کردن
dry-cleaned	لکه گیری کردن
dry-cleaning	لکه گیری کردن
emended	غلط گیری کردن
dry-cleans	لکه گیری کردن
refuelled	سوخت گیری کردن
refueling	سوخت گیری کردن
to seclude oneself	کناره گیری کردن
refuel	سوخت گیری کردن
caviled	خرده گیری کردن
to take measures	اندازه گیری کردن
emendate	غلط گیری کردن
caviling	خرده گیری کردن
cavilled	خرده گیری کردن
cavils	خرده گیری کردن
crack down on <idiom>	سخت گیری کردن
fuel	سوخت گیری کردن
cavil	خرده گیری کردن
fueled	سوخت گیری کردن
measure	اندازه گیری کردن
ranging	قلق گیری کردن
point	هدف گیری کردن
tup	جفت گیری کردن
fuels	سوخت گیری کردن
To remove the stains .	لکه گیری کردن
fuelling	سوخت گیری کردن
fuelled	سوخت گیری کردن
deburr	پلیسه گیری کردن
caulk	بتونه گیری کردن
to keep one's distance	کناره گیری کردن
precluding	پیش گیری کردن
precludes	پیش گیری کردن
precluded	پیش گیری کردن
preclude	پیش گیری کردن
fussiness	ایراد گیری کردن
throw up	کناره گیری کردن از
decarbonate	کاربن گیری کردن
prevents	پیش گیری کردن
preventing	پیش گیری کردن
prevented	پیش گیری کردن
decarbonize	کاربن گیری کردن
prevent	پیش گیری کردن
over refine	زیادنکته گیری کردن
factorize	فاکتور گیری کردن
shells	سبوس گیری کردن
intercepting	جلو گیری کردن
to give wide berth to	کناره گیری کردن از
targetted	هدف گیری کردن
shell	سبوس گیری کردن
targeted	هدف گیری کردن
targets	هدف گیری کردن
petrol	بنزین گیری کردن
hold aloof	کناره گیری کردن
targeting	هدف گیری کردن
targetting	هدف گیری کردن
intercepted	جلو گیری کردن
to split hairs	نکته گیری کردن
intercepts	جلو گیری کردن
shelling	سبوس گیری کردن
proofreads	غلط گیری کردن
intercept	جلو گیری کردن
secedes	کناره گیری کردن
proofreading	غلط گیری کردن
secede	کناره گیری کردن
seceded	کناره گیری کردن
retire	کناره گیری کردن
proofread	غلط گیری کردن
seceding	کناره گیری کردن
retires	کناره گیری کردن
target	هدف گیری کردن
traffic cut	تقاطع دو جریان عبور و مرور
cross over point	نقطه تقاطع مسیر رژه
cross road	محل تقاطع دو جاده چهارراه
ford crossing	تقاطع جاده با مجاری ابگذر
level crossing	محل تقاطع دو خط راه اهن
level crossings	محل تقاطع دو خط راه اهن
fuels	تقویت سوخت گیری کردن
to keep oneself to oneself	کناره گیری ازمردم کردن
to snuff out	در نتیجه گل گیری خاموش کردن
fuelled	تقویت سوخت گیری کردن
to retire in to oneself	از جامعه کناره گیری کردن
to throw up	کناره گیری کردن از استعفادادن از
fueled	تقویت سوخت گیری کردن
fuelling	تقویت سوخت گیری کردن
hypercriticize	زیاده خرده گیری کردن
fuel	تقویت سوخت گیری کردن
cross roads	تقاطع با زاویه قایم چهارراه راست
flyover junction	تقاطع دو راه ناهمکف چهارراه دو تراز
meters	بامتر اندازه گیری کردن سنجیدن
fuss	ایراد گرفتن خرده گیری کردن
aims	قصد داشتن هدف گیری کردن
meter	بامتر اندازه گیری کردن سنجیدن
take something into account <idiom>	بخاطر آوردن وتصمیم گیری کردن
abdicating	کناره گیری کردن استعفا دادن
metres	بامتر اندازه گیری کردن سنجیدن
mated	جفت گیری یاعمل جنسی کردن
interceded	میانجی شدن میانه گیری کردن
aimed	قصد داشتن هدف گیری کردن
fussed	ایراد گرفتن خرده گیری کردن
take something to heart <idiom>	به صورت جدی تصمیم گیری کردن
metre	بامتر اندازه گیری کردن سنجیدن
interceding	میانجی شدن میانه گیری کردن