English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
citation تقدیررسمی از ابراز لیاقت تشویق نامه
citations تقدیررسمی از ابراز لیاقت تشویق نامه
Other Matches
certificate of achievement مدرک ابراز لیاقت
certificate of capacity مدرک ابراز لیاقت
unit awards تشویق نامه یکانی
propounder ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
citations تقدیررسمی
citation تقدیررسمی
potency لیاقت
desertless بی لیاقت
etiquette لیاقت
efficiency لیاقت
deservingness لیاقت
autarky لیاقت
autarchy لیاقت
honourableness لیاقت
religionless بی لیاقت
ability لیاقت صلاحیت
demerit عدم لیاقت
aptitude شایستگی لیاقت
abilities لیاقت صلاحیت
aptitudes شایستگی لیاقت
demerits عدم لیاقت
eligibly از روی لیاقت
proficient وارد به فن با لیاقت
capably از روی لیاقت
merits لیاقت استحقاق
meriting لیاقت استحقاق
merited لیاقت استحقاق
merit لیاقت استحقاق
competency صلاحیت لیاقت
ably از روی لیاقت
meritoriousness لیاقت استحقاق
aptly از روی لیاقت
post script مطلبی که در هنگام تهیه نامه فراموش شده و بعدا درذیل نامه ذکر میگردد
letter of intent تمایل نامه نامه علاقه مندی به انجام معامله
distinguished unit citation نشان لیاقت یکان
efficiency میزان لیاقت تولید
efficiently از روی کفایت و لیاقت
pourparler جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
pourparley جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
cryptoparts بخشهای یک نامه رمز قسمتهای رمزی نامه
libels هجو نامه یا توهین نامه افترا
libelling هجو نامه یا توهین نامه افترا
libelled هجو نامه یا توهین نامه افترا
libeling هجو نامه یا توهین نامه افترا
libeled هجو نامه یا توهین نامه افترا
libel هجو نامه یا توهین نامه افترا
revelations ابراز
revelation ابراز
irreticence ابراز
manifestation ابراز
proposals ابراز
proposal ابراز
manifestations ابراز
self assertiveness ابراز وجود
presentation of evidance ابراز دلیل
merriment ابراز شادی
evinces ابراز کردن
evinced ابراز کردن
divulges ابراز کردن
evince ابراز کردن
divulging ابراز کردن
divulge ابراز کردن
irreticent ابراز کننده
lay bare ابراز کردن
divulged ابراز کردن
evincing ابراز کردن
express ابراز کردن
empressement ابراز صمیمیت
expressed ابراز کردن
expresses ابراز کردن
expressing ابراز کردن
certificate رضایت نامه شهادت نامه
certificates رضایت نامه شهادت نامه
credential گواهی نامه اعتبار نامه
affidavits شهادت نامه قسم نامه
written agreement موافقت نامه پیمان نامه
profess ابراز ایمان کردن
heart goes out to someone <idiom> ابراز احساسات کردن
impemitently بدون ابراز پشیمانی
expression ابراز کلمه بندی
professing ابراز ایمان کردن
expressions ابراز کلمه بندی
professes ابراز ایمان کردن
exhibits ارائه دادن ابراز کردن
exhibit ارائه دادن ابراز کردن
to say something to the effect that ... ابراز کردن خود دایربراینکه ...
exhibiting ارائه دادن ابراز کردن
scope for one's energies میدان برای ابراز فعالیت
evincing معلوم کردن ابراز داشتن
displays نشان دادن ابراز کردن
evinces معلوم کردن ابراز داشتن
evince معلوم کردن ابراز داشتن
evinced معلوم کردن ابراز داشتن
displaying نشان دادن ابراز کردن
display نشان دادن ابراز کردن
displayed نشان دادن ابراز کردن
exhibited ارائه دادن ابراز کردن
holy cow ! [holy smoke !] <idiom> اصطلاح برای ابراز تعجب یا حیرت
Holy moly! <idiom> اصطلاح برای ابراز تعجب یا حیرت
self expression ابراز وتصریح عقاید وخصوصیات خود
Everyone sends their regards to you. همه بهت ابراز ارادت کردن.
exhortation تشویق
eulogies تشویق
persuasions تشویق
persuasion تشویق
cheer تشویق
encouragement تشویق
eulogy تشویق
abetting تشویق
abetted تشویق
abets تشویق
abet تشویق
cheers تشویق
cheered تشویق
to a. letter روی نامه عنوان نوشتن نامه نوشتن کاغذی رابعنوان
encourages تشویق کردن
inspirit تشویق کردن
abetting تشویق تقویت
inspiriting تشویق کننده
encouraged تشویق کردن
encourage تشویق کردن
encourager تشویق کننده
embolden تشویق کردن
countenance [encourage] تشویق کردن
elate تشویق کردن
hearten تشویق کردن
countenance تشویق کردن
encouage تشویق کردن
persuadable قابل تشویق
applause تشویق و تمجید
to put a premium on تشویق کردن
eulogizing تشویق کردن
eulogizes تشویق کردن
eulogized تشویق کردن
eulogize تشویق کردن
eulogising تشویق کردن
eulogised تشویق کردن
countenancing تشویق کردن
countenances تشویق کردن
eulogises تشویق کردن
countenanced تشویق کردن
lead on تشویق کردن
encourage تشویق کردن
to the cheers of [the crowd] با تشویق [جمعیت]
cheer تشویق کردن
abetted تشویق تقویت
take heart <idiom> تشویق شدن
abets تشویق تقویت
encouragingly ازراه تشویق
cheers تشویق کردن
cheered تشویق کردن
lead on <idiom> تشویق موزیانه
reanimate تشویق کردن
brainstorming گردهمایی که در آن همه چارهها و اندیشههای خود را ابراز میکنند
cheerleader سر دستهی تشویق کنندگان
shot in the arm <idiom> تشویق یا برانگیختن چیزی
cheerleaders سر دستهی تشویق کنندگان
protreptic تشویق کننده نصیحت
exhorting تشویق و ترغیب کردن
exhorted تشویق و ترغیب کردن
acclamation آفرین [تشویق] [تحسین]
exhort تشویق و ترغیب کردن
exhorts تشویق و ترغیب کردن
testacy دارای وصیت نامه بودن نگارش وصیت نامه
export incentive تشویق دولت در جهت صادرات
overpraise بیش از حد تشویق و تحسین کردن
you tell'em <idiom> تشویق شخص دربیان گفتهها
oversell بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
overselling بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
oversells بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
graces فیض الهی بخشیدن تشویق کردن
oversold بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
graced فیض الهی بخشیدن تشویق کردن
bounties تشویق صنایع و بازرگانی به وسیله دولت
he inspirited me to do it مرا بکردن ان کار تشویق کرد
grace فیض الهی بخشیدن تشویق کردن
patronizingly ازروی بزرگ منشی ازراه تشویق
gracing فیض الهی بخشیدن تشویق کردن
golden handshake پاداشی که برای تشویق کارمند به بازنشستگی به او پیشنهاد میشود
golden handshakes پاداشی که برای تشویق کارمند به بازنشستگی به او پیشنهاد میشود
ideologies بحث و گفتگو در موردافکار و عقاید فکری که ابتدا"ابراز شده و نتیجه مسائل قبلی نباشد
ideology بحث و گفتگو در موردافکار و عقاید فکری که ابتدا"ابراز شده و نتیجه مسائل قبلی نباشد
trading stamp تمبریکه برای تشویق در مقابل خرید کالا بخریدار میدهند
reward is an iduce to toil چیزیکه ادم را بکار کردن تشویق میکند پاداش است
yoicks علامت تعجب درهیجان و خشم و خوشی ووجد.فریاد تحریک و تشویق برای تازی شکاری مخصوص
recredential نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
patronizes رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronized رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronize رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronises رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronised رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
claqueur تشویق کننده [یا هو کننده] استخدام شده
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
presumption hominis قرینه ضعیفه که به فرض وجود ان طرف مجبور به ابراز ادله معارض نیست چون این قرینه به تنهایی ولو با نبودن دلیل معارض قدرت اثباتی ندارد
international finance corporation شرکت مالی بین المللی شرکت تاسیس شده به وسیله بانک جهانی که هدفش تشویق و ترویج موسسات تولیدی بخش خصوصی درکشورهای توسعه نیافته است
dogmatic marxism مارکسیسم دگماتیک اصطلاح ابداعی لنین برای مارکسیسم اولیه و نیزبیان طرز فکر کسانی که معتقد به رعایت بی کم وکاست اصول اولیه ابراز شده به وسیله مارکس بدون جرح و تعدیل و تصحیح بودند
breve نامه
correspoundence نامه ها
manifesting نامه
manifest نامه
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com