Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
roughly speaking
تقریبا بدون رعایت دقت
Other Matches
informally
بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
indelicately
بدون رعایت نزاکت یا فرافت
without regard for decency
بدون رعایت نزاکت یاادب
military testament
وصیتنامه فرد نظامی در جبهه جنگ که مشمول قواعد وصیتنامههای عادی نمیباشد و بدون رعایت تشریفات قانونی معتبراست
dogmatic marxism
مارکسیسم دگماتیک اصطلاح ابداعی لنین برای مارکسیسم اولیه و نیزبیان طرز فکر کسانی که معتقد به رعایت بی کم وکاست اصول اولیه ابراز شده به وسیله مارکس بدون جرح و تعدیل و تصحیح بودند
roughly
تقریبا"
nighly
تقریبا
next door to
تقریبا
sort of
تقریبا
nears
تقریبا
nearing
تقریبا
much
تقریبا
feckly
تقریبا
just about
<idiom>
تقریبا
pretty much
تقریبا
wellnigh
تقریبا
about
<adv.>
تقریبا
about two years
تقریبا`
approx
تقریبا
all but
تقریبا
some
تقریبا
inexactly
تقریبا
almost
تقریبا
circa
تقریبا
approximately
تقریبا
proximately
تقریبا"
roughly
<adv.>
تقریبا
near-
تقریبا
near
تقریبا
not much of
<idiom>
تقریبا بد
nearly
تقریبا
well-nigh
تقریبا
well nigh
تقریبا
practically
تقریبا"
nearest
تقریبا
nearer
تقریبا
neared
تقریبا
by a
تقریبا
gravel blind
تقریبا کور
semis
تقریبا نصف
subovate
تقریبا بیضی
about two years
تقریبا` دو سال
semi
تقریبا نصف
near vertical
تقریبا عمودی
squarish
تقریبا مربع
scarcely ever
تقریبا هیچوقت
next to impossible
تقریبا نشدنی
sort of
<idiom>
تقریبا تا یک حدی
approximately
تقریبا به درستی
nip and tuck
تقریبا برابر
without any reservation
بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
around 3 in the morning
تقریبا ساعت ۳ صبح
nlq
کیفیت تقریبا" عالی
thereabout
درهمان نزدیکی تقریبا
disobedience
تقریبا" معادل desertion
it is much the same
تقریبا همان است
go near to do something
تقریبا کاری را کردن
nigh
تقریبا نزدیک شدن
unformed
بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
approximated
نه دقیق ولی تقریبا درست
approximate
نه دقیق ولی تقریبا درست
approximating
آنچه تقریبا درست است
two cents
<idiom>
تقریبا هیچ ،چیزی بی ارزش
It's about 2 miles from ...
آن تقریبا 2 مایل دور از ... است.
anasarca
ورم تقریبا شدید پشام
about as high
تقریبا` همان اندازه بلند
approximates
نه دقیق ولی تقریبا درست
observance
رعایت
ovservation
رعایت
respect
رعایت
respects
رعایت
formally
با رعایت
consideration
رعایت
considerations
رعایت
observancy
رعایت
observingly
با رعایت
flat
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flattest
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
whyŠthere is the answer
شرط در امده تقریبا معنی میدهد
independently
آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
of no interest
بدون اهمیت
[بدون جلب توجه]
keep to
رعایت کردن
esteem
رعایت ارزش
non observance of .....
عدم رعایت .....
non compliance
عدم رعایت
legality
رعایت قانون
observing
رعایت کردن
observed
رعایت کردن
inobservance
عدم رعایت
to pass by any thing
رعایت نکردن
observes
رعایت کردن
to go through
رعایت کردن
ceremoniousness
رعایت تعارف
observe
رعایت کردن
nonconformity
عدم رعایت
heeded
ملاحظه رعایت
disrespect
عدم رعایت
heed
ملاحظه رعایت
heeding
ملاحظه رعایت
regarded
رعایت توجه
heeds
ملاحظه رعایت
regard
رعایت توجه
observe silence
رعایت سکوت
regards
رعایت توجه
regardful
رعایت کننده
regard for others
رعایت دیگران
side cast
پرتاب نخ ماهیگیری بحالت قوس تقریبا" افقی
economizes
رعایت اقتصاد کردن
formalism
رعایت ائین و اداب
respectfulness
رعایت احترام وادب
circuit discipline
رعایت انضباط مدار
multitudinism
رعایت حال توده
inobservance of a law
عدم رعایت قانون
economization
رعایت اصول اقتصادی
observe silence
سکوت را رعایت کنید
observantly
از روی ملاحظه و رعایت
for short
برای رعایت اختصار
economising
رعایت اقتصاد کردن
to go to
رعایت کردن گذشتن از
economises
رعایت اقتصاد کردن
economize
رعایت اقتصاد کردن
economized
رعایت اقتصاد کردن
Please behave yourself . Please be courteous.
ادب را رعایت کنید
to stand
چیزیرادقیقا رعایت کردن
gradualism
رعایت اصول تدریج
breach of propriety
عدم رعایت اداب
formality
رعایت اداب ورسوم
regarded
رعایت راجع بودن به
in deference to
بملاحظه برای رعایت
economised
رعایت اقتصاد کردن
regard
رعایت راجع بودن به
fashionableness
رعایت سبک پسندیده
regards
رعایت راجع بودن به
Taoism
روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
jetstream
باد تقریبا افقی با سرعت بیش از 08 کیلومتر بر ساعت
The book runs to nearly 600 pages.
این کتاب تقریبا بالغ بر ۶۰۰ صفحه می شود.
red tapism
رعایت تشریفات اداری به حدافراط
bluntness
عدم رعایت نزاکت یاتعارف
Protocol must be observed.
تشریفات باید رعایت شود
disregard
اعتنا نکردن عدم رعایت
disregarded
اعتنا نکردن عدم رعایت
disregarding
اعتنا نکردن عدم رعایت
disregards
اعتنا نکردن عدم رعایت
bureaucrasy
رعایت تشریفات اداری بحدافراط
hardshell
سخت در رعایت ایین دینی
bureaucracy
رعایت تشریفات اداری بحدافراط
bureaucracies
رعایت تشریفات اداری بحدافراط
welfare
رعایت کردن خدمات اجتماعی
indecorum
عدم رعایت ایین معاشرت
unconventionality
عدم رعایت اداب و رسوم
moralism
رعایت اصول اخلاق بطورطبیعی
electronic security
رعایت حفافت ارتباط الکترونیکی
quite the thing
رعایت کننده سبک روز
parataxis
مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law
مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
prettyism
اصول رعایت قشنگی درهنرهاو ادبیات
to play the game
رعایت قانون راکردن باشرافت رفتارکردن
bureaucrat
فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
bureaucrats
فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
expressionism
هنرپیشهای که درکارش رعایت حالت رامیکند
ritualistic
مبنی بر رعایت ایین ومراسم دینی
ceremonialism
اعتقاد به لزوم رعایت کامل تشریفات
expressionist
هنرپیشهای که درکارش رعایت حالت رامیکند
unbranched
بدون انشعاب بدون شعبه
achylous
بدون کیلوس بدون قیلوس
unstressed
بدون اضطراب بدون کشش
offhand
بدون مقدمه بدون تهیه
differentiating cicuit
مداری که ولتاژ برون گذاشت ان تقریبا با میزان تغییرولتاژ متناسب است
fjeld
فلات مرتفع وصخره داری که تقریبا هیچ درختی نداشته باشد
red tapery
رعایت تشریفات رسمی واداری بحد افراط
internationalism
عقیده بحفظ و رعایت مصالح عمومی ملل
to respect oneself
رعایت شرافت نفس نمودن خودراباشرف ومحترم نگاهداشتن
multitudinist
کسیکه توده مردم را بیشتر ازافراد رعایت میکند
ceremonialist
کسیکه پای بند رعایت ایین وتشریفات است
p sexual relations
امیزش جنسی بطورهرج مرج وبدون رعایت ائین عروسی
pacts
قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
pact
قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
nihilism
شورش و شدت عمل را توصیه کند مفهومی تقریبا" معادل نهیلیسم و انارشیسم از خودگذشتگی و تن به فنا دادن
injunction
دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است
injunctions
دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است
ecdysiast
زن رامشگری که در حین رقص تکه تکه لباس خود رادرمی اورد و تقریبا عریان می رقصد
preventive detention
تمدید مدت حبس مجرم به عادت که تقریبا" به سیستم اجرای نظرتشدید مجازات و یا مواردپیش بینی شده در قانون اقدامات تامینی شباهت دارد
bureaucreacy
رعایت تشریفات اداری به حد افراط کاغذ بازی و سیستم حکومتی و اداری مبتنی بر ان
syntactic error
خطای برنامه نویسی به علت اینکه عبارت برنامه دستور زبان را رعایت نکرده است
cumuli
ابرهای سفید متراکمی که باقائده تقریبا افقی وارتفاع قائم زیاد با راس گنبدی شکل که در مسیر جریانهای بالارونده قوی شکل میگیرند
cumulus
ابرهای سفید متراکمی که باقائده تقریبا افقی وارتفاع قائم زیاد با راس گنبدی شکل که در مسیر جریانهای بالارونده قوی شکل میگیرند
interfaces
تخته جانبی که به کامپیوتر امکان میدهد تا با وسایل مشخصی واسط باشد یا استاندارد مشخصی را رعایت کند
interface
تخته جانبی که به کامپیوتر امکان میدهد تا با وسایل مشخصی واسط باشد یا استاندارد مشخصی را رعایت کند
formulism
رعایت کامل فرمول یا قاعده فرمول دوستی
communication
مجموعه اصلی از برنامه ها که پروتکل ها را رعایت می کنند.کنترل کنندههای فرمت و وسیله و خط برای نوع وسیله یا خط استفاده میشود
recoilless
جنگ افزار بدون عقب نشینی بدون عقب نشینی
inoperculate
بدون سرپوش جانور بدون سرپوش
levee en masse
عبارت است از مسلح شدن افراد یک مملکت جهت مبارزه با دشمن پیش از رسیدن قوای خصم به خاک خودی این افراد که اشکارا سلاح حمل می کنندملزم به رعایت قوانین جنگ هستند
contiguous zone
منطقهای ازابهای متصل به ابهای ساحلی کشور را گویند که هرچند قواعد مربوط به ابهای ساحلی در مورد انها رعایت نمیشود ولی برای کشورمجاور در محدوده ان حقوق استیلایی خاص و محدودی وجود دارد
adobe type manager
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
obtrusively
بدون حق
undoubted
بدون شک
indubitable
بدون شک
but
بدون
acheilous
بدون لب
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com