Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 94 (6 milliseconds)
English
Persian
Successive Approximation
تقریب متوالی
Other Matches
running fix
کشیدن سمت متوالی ناو تعیین متوالی سمت ناو اخراج اشعه متوالی برای تعیین ایستگاه
continuously set vector
عناصر تصحیح شده متوالی هدف عناصر تنظیم شده هدف به طریق متوالی
access
تقریب
accessed
تقریب
accesses
تقریب
accessing
تقریب
approximations
تقریب
approximation
تقریب
approximation function
تابع تقریب
approximating function
تابع تقریب
approximate assumption
فرضیه تقریب
continuum approximation
تقریب پیوستاری
metonymy
به تقریب گویی
approximates
تقریب زدن
approximate
تقریب زدن
approximated
تقریب زدن
steady state approximation
تقریب حالت پایا
linear approximation
تقریب خطی
[ریاضی]
roundest
تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت کمتر
round
تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت کمتر
roundest
تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت بیشتر یا کمتر
round
تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت بیشتر یا کمتر
fittest
محاسبه منحنی ای که تقریباگ تعداد نقاط یا داده را تقریب می زند
fits
محاسبه منحنی ای که تقریباگ تعداد نقاط یا داده را تقریب می زند
fit
محاسبه منحنی ای که تقریباگ تعداد نقاط یا داده را تقریب می زند
successive
<adj.>
متوالی
consecutive
متوالی
consecutive
<adj.>
متوالی
sequential
<adj.>
متوالی
succedaneous
متوالی
hand running
متوالی
continuous
متوالی
successive
متوالی
series
متوالی
sequential
پی در پی متوالی
sequential
متوالی
uninterrupted
متوالی
successive objective
هدفهای متوالی
successive intervals
فاصلههای متوالی
thudded
ضربههای متوالی
succedent
متاخر متوالی
successive
متوالی مسلسل
sequence control
کنترل متوالی
sequence checking
کنترل متوالی
continuous error
خطای متوالی
continuous data
دادههای متوالی
thudding
ضربههای متوالی
thuds
ضربههای متوالی
thud
ضربههای متوالی
doubled up
دواسترایک متوالی
consecutive
پیاپی متوالی
doubled
دواسترایک متوالی
double
دواسترایک متوالی
reels
متوالی پشت سر هم
reeling
متوالی پشت سر هم
reeled
متوالی پشت سر هم
reel
متوالی پشت سر هم
bit stream
بیتهای متوالی
subalternate
افسر جزء متوالی
days on end
چند روز متوالی
successive reproductions method
روش بازسازیهای متوالی
pitapat
با ضربههای تند و متوالی
garland
نیم پیچهای متوالی
garlands
نیم پیچهای متوالی
series resonant circuit
مدار رزنانس متوالی
successive approximations method
روش تقریبهای متوالی
method of successive approximations
روش تقریبهای متوالی
fusillade
شلیک متوالی تیرباران
rat-a-tat
ضربات متوالی و تند زدن
downpours
فرو ریزی بارش متوالی
downpour
فرو ریزی بارش متوالی
rat a tat tat
ضربات متوالی و تند زدن
rat a tat
ضربات متوالی و تند زدن
KO's
با ضربات متوالی از میدان بدرکردن
the difference between the consecutive terms
اختلاف هر دو جمله متوالی
[ریاضی]
KO
با ضربات متوالی از میدان بدرکردن
anaphora
تکرار یک یا چند عبارت متوالی
coherent
مرتب و دارای نظم متوالی
continous
متصل متوالی بدون وقفه
state succession
تعویض دولتهابه طور متوالی
rat a tat
صدای ناشی ازضربات تند و متوالی
rat a tat tat
صدای ناشی ازضربات تند و متوالی
surface interval
فاصله بین غواصهای متوالی از سطح اب
pit a pat
با ضربات تند و متوالی درحال ضربان
mid span
مرکزفاصله افقی بین دو پایه متوالی پل
rat-a-tat
صدای ناشی ازضربات تند و متوالی
tamp
بوسیله ضربات متوالی بالا یا پایین راندن
meiosis
تغییرات متوالی هسته که منتهی به تشکیل سلول جدیدمیگردد
data logging
ضبط دادههای مربوط به حوادثی که در زمانهای متوالی اتفاق می افتند
collator
ماشینی که برای تلفیق و ادغام مجموعه کارتها یا سایر اسناد در یک رشته متوالی بکار می رود
continuous strip imagery
عکاسی متوالی از یک نوارزمین عکاسی مداوم از یک نوار
opener
مسابقه نخست ازدو مسابقه متوالی
continuous processor
دستگاه چاپ متوالی عکس چاپ کننده مداوم عکس
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com