Dictiornary-Farsi | تقسیم کننده باجزاء فرعی بخشیزه گر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (4 milliseconds)

English	Persian
subdivider	تقسیم کننده باجزاء فرعی بخشیزه گر


Other Matches

subdividing	بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivides	بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivide	بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivided	بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
diffract	باجزاء تقسیم شدن
phalanstery	تقسیم جامعه باجزاء کوچک
subdividable	قابل تقسیم بچند بخش بخشیزه پذیر
vernier	درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
divider	جدا کننده تقسیم کننده
denominators	تقسیم کننده
divisive	تقسیم کننده
denominator	تقسیم کننده
divider	تقسیم کننده
demultiplexer	تقسیم کننده
dosing machine	دستگاه تقسیم کننده با مقیاس
distributors	تقسیم برق توزیع کننده
distributor	تقسیم برق توزیع کننده
subdivision	بخشیزه
subdivisions	بخشیزه
subdividing	بخشیزه کردن
subdivides	بخشیزه کردن
subdivided	بخشیزه کردن
subdivide	بخشیزه کردن
processor	تقسیم کننده سیگنال که توسط ریز پردازندهای در شبکه کنترل میشود
maintenance	بررسی کننده برنامه که اشکال فرعی یا خطایی که به بخشهای اصلی آسیب نمیزند را صحیح میکند
divisor	عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous	تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
subspecies	قسم فرعی جنس فرعی از یک نژاد
by pass	بای پاس کردن پل زدن راه فرعی ساختن اتصال کوتاه کردن مجرای فرعی
by pass	گذرگاه فرعی مسیر فرعی
ecotype	بخش فرعی از نوع مستقل جانور یا گیاه که افراد ان باهم اختلاط و امتزاج نموده و بخش واحد فرعی تشکیل میدهند
baseband	1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
base band	1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
trellis coding	روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
sector	کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sectors	کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
stbtitle	عنوان فرعی عنوان فرعی مقاله
corrector	جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
sublease	اجاره فرعی دادن حق اجاره بمستاجر فرعی دادن
accessorial	فرعی
by	فرعی
tributary	فرعی
sub dam	سد فرعی
branch line	خط فرعی
tributaries	فرعی
min	فرعی
accessory	فرعی
secondary	فرعی
second class	فرعی
inferiors	فرعی
inferior	فرعی
ancillary	فرعی
minor	فرعی
adjunct	فرعی
lateral	فرعی
adjuncts	فرعی
succursal	فرعی
incidents	فرعی
petty	فرعی
derivative	فرعی
incident	فرعی
subsidiary	فرعی
subsidiaries	فرعی
byeffect	اثر فرعی
by-effect	اثر فرعی
branch lines	خط فرعی
spillover effect	اثر فرعی
extrinsic	فرعی
secondary effect	اثر فرعی
derivatives	فرعی
adverse reaction	اثر فرعی
subaltern	فرعی
subalterns	فرعی
fall-out [side effect]	اثر فرعی
half deck	پل فرعی
subculture	فرهنگ فرعی
subculture	کشت فرعی
borrowed light	نورگیر فرعی
minor arts	هنرهای فرعی
probative	حقایق فرعی
minor constituent	عنصر فرعی
subcultures	فرهنگ فرعی
subcultures	کشت فرعی
walk-on	بازیگر فرعی
secondary port	بندر فرعی
by election	انتخابات فرعی
subordinate clauses	جملهوارهی فرعی
bye election	انتخابات فرعی
by lane	کوچه فرعی
by pass	لوله فرعی
subordinate clause	جملهوارهی فرعی
secondary stairs	پلکان فرعی
extraneous	تصادفی فرعی
dixings	ارایشهای فرعی
extension	تلفن فرعی
extensions	تلفن فرعی
secondary stress	خستگی فرعی
DIVERSION	راه فرعی
side dish	غذاهای فرعی
bracteole	برگچه فرعی
blessed folder	مخزن فرعی
auxiliary switch	کلید فرعی
subordinate	فرعی پایین تر
auxiliary activity	فعالیت فرعی
jamb-shaft	ستون فرعی
lay-shaft	میله فرعی
floor jack	اهرم فرعی
side effects	اثرات فرعی
side line occupations	مشاغل فرعی
side show	نمایش فرعی
side show	موضوع فرعی
sidepiece	چیز فرعی
articulated connecting rod	شاتون فرعی
sideway	فرعی از پهلو
extension telephone	تلفن فرعی
subordinating	فرعی پایین تر
slave station	ایستگاه فرعی
an off street	کوچه فرعی
avocation	کار فرعی
diverticulum	جاده فرعی
minor elements	عناصر فرعی
minor league	لیگ فرعی
subsidiary occupations	مشاغل فرعی
dog leg	شاخه فرعی
subcontracts	قرارداد فرعی
bayou	نهرکوچک یا فرعی
subordinated	فرعی پایین تر
alternate position	موضع فرعی
secondary position	موضع فرعی
alternative airfield	فرودگاه فرعی
bypath	جاده فرعی
backway	جاده فرعی
municipal road	راه فرعی
annexe	ساختمان فرعی
subordinates	فرعی پایین تر
by pass	گذرگاه فرعی
insets	نقشه فرعی
subdivision	بخش فرعی
subdivisions	بخش فرعی
by-products	محصول فرعی
annexes	شعبه فرعی
coproduct	محصول فرعی
inset	نقشه فرعی
subcommittees	کمیسیون فرعی
subcommittees	کمیته فرعی
subcommittee	کمیسیون فرعی
subcommittee	کمیته فرعی
by-product	محصول فرعی
adjuncts	صفت فرعی
adjunct	صفت فرعی
colonnette	ستون فرعی
side effect	اثر فرعی
side-effect	اثر فرعی
side-effects	اثر فرعی
bypass	مسیر فرعی
bypassed	مسیر فرعی
bypasses	مسیر فرعی
bypassing	مسیر فرعی
retort tar	قطران فرعی
consequent pole	قطب فرعی
subsidiary	متمم فرعی
subsections	قسمت فرعی
subsection	قسمت فرعی
token money	پول فرعی
rootlet	ریشه فرعی
corollary	نتیجه فرعی
corollaries	نتیجه فرعی
annex	شعبه فرعی
annexing	شعبه فرعی
subsidiaries	متمم فرعی
underplot	داستان فرعی
side issue	موضوع فرعی
accessory	لوازم فرعی
by way	راه فرعی
pseudocarp	میوه فرعی
derived units	احاد فرعی
derived units	واحدهای فرعی
secondary unit	واحد فرعی
derived unit	واحد فرعی
secondary markets	بازارهای فرعی
by product material	فراورده فرعی
subcontract	قرارداد فرعی
subcontracted	قرارداد فرعی
subcontracting	قرارداد فرعی
by path	جاده فرعی
spur track	جاده فرعی
by product	فراورده فرعی
by product	محصول فرعی
by product	نتیجه فرعی
by work	کار فرعی
affluent	رود فرعی
byname	اسم فرعی
tine	شاخ فرعی
sideshows	نمایش فرعی
cotype	نوعی فرعی
sideshow	نمایش فرعی
wayside	ایستگاه فرعی
appendages	دستگاه فرعی
appendage	دستگاه فرعی
side issues	مسئله فرعی