Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (33 milliseconds)
English
Persian
attempt
تقلا کردن جستجو کردن
attempted
تقلا کردن جستجو کردن
attempting
تقلا کردن جستجو کردن
attempts
تقلا کردن جستجو کردن
Other Matches
wintle
تقلا کردن
wrestles
تقلا کردن
slogs
تقلا کردن
wrestle
تقلا کردن
agonising
تقلا کردن
agonize
تقلا کردن
slogging
تقلا کردن
agonizes
تقلا کردن
slog
تقلا کردن
slogged
تقلا کردن
agonized
تقلا کردن
wrestled
تقلا کردن
to scratch about
تقلا کردن
heave
تقلا کردن
agonises
تقلا کردن
agonised
تقلا کردن
put out
تقلا کردن
lay to
تقلا کردن
heaved
تقلا کردن
go about
تقلا کردن
struggles
تقلا کردن کوشش کردن
struggled
تقلا کردن کوشش کردن
struggling
تقلا کردن کوشش کردن
struggle
تقلا کردن کوشش کردن
to strain after anything
در پی چیزی تقلا کردن
tugs
بازورکشیدن تقلا کردن
tugging
بازورکشیدن تقلا کردن
tugged
بازورکشیدن تقلا کردن
tug
بازورکشیدن تقلا کردن
labourvi
تقلا کردن کوشیدن
serviced
برنامه مفید برای فعایتخای روزمره مثل جستجو فایل , کپی کردن , مرتب کردن , رفع خطا و..
service
برنامه مفید برای فعایتخای روزمره مثل جستجو فایل , کپی کردن , مرتب کردن , رفع خطا و..
to stain every nervers
همه جور تقلا کردن
inspect
جستجو کردن بررسی کردن کنترل
inspects
جستجو کردن بررسی کردن کنترل
inspecting
جستجو کردن بررسی کردن کنترل
inspected
جستجو کردن بررسی کردن کنترل
to try hard to do something
تقلا کردن برای انجام دادن کاری
combing
شانه کردن جستجو کردن
combed
شانه کردن جستجو کردن
hunting
شکار کردن جستجو کردن
hunt
صید کردن جستجو کردن در
hunted
صید کردن جستجو کردن در
fish
جستجو کردن طلب کردن
hunts
صید کردن جستجو کردن در
fishes
جستجو کردن طلب کردن
fished
جستجو کردن طلب کردن
comb
شانه کردن جستجو کردن
to look up
نگاه کردن جستجو کردن
ransacks
جستجو کردن
seach
جستجو کردن
surveillance
جستجو کردن
hunt for
جستجو کردن
to scratch about
جستجو کردن
searchingly
جستجو کردن
hunt after
جستجو کردن
ransack
جستجو کردن
hunt up
جستجو کردن
to hunt up
جستجو کردن
to smell about
جستجو کردن
search
جستجو کردن
ransacked
جستجو کردن
searched
جستجو کردن
searches
جستجو کردن
to rummage
جستجو کردن
to browse through
جستجو کردن
to search after
جستجو کردن
track down
<idiom>
جستجو کردن
ransacking
جستجو کردن
seeking
جستجو کردن
snook
جستجو کردن
to search
جستجو کردن
scour
جستجو کردن
scours
جستجو کردن
seeks
جستجو کردن
mouses
جستجو کردن
scoured
جستجو کردن
seeds
جستجو کردن
to feel after any thing
جستجو کردن
seek
جستجو کردن
mouse
جستجو کردن
seed
جستجو کردن
to sift through something
با زیر و رو جستجو کردن
to search
گشتن
[جستجو کردن]
to hunt out
جستجو کردن ویافتن
to prospect
[for]
جستجو کردن
[برای]
wild goose chase
<idiom>
ناامیدانه جستجو کردن
to grub about
جستجو کردن
[برای]
to grub
جستجو کردن
[برای]
to make r. after something
چیزی را جستجو کردن
go through
<idiom>
جستجو وکنکاش کردن
search and clear
جستجو و پاک کردن دشمن
grubbed
زمین کندن جستجو کردن
grubs
زمین کندن جستجو کردن
grub
زمین کندن جستجو کردن
to dig up
با به هم زدن
[جستجو کردن]
از خاک در آوردن
to seek somebody out
جستجو برای پیدا کردن کسی
to seek a remedy for something
چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
head-hunting
<idiom>
جستجو کردن برای یافتن شخصی شایسته ولایق
searched
فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل
searchingly
فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل
search
فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل
searches
فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل
linear
روش جستجو که هر عنصریت را با کلید جستجو مقایسه میکند تا به جواب برسد.
searches
روش جستجو که هر عنصریت را با کلید جستجو مقایسه میکند تا عنصر مورد نظر پیدا شود.
searched
روش جستجو که هر عنصریت را با کلید جستجو مقایسه میکند تا عنصر مورد نظر پیدا شود.
searchingly
روش جستجو که هر عنصریت را با کلید جستجو مقایسه میکند تا عنصر مورد نظر پیدا شود.
search
روش جستجو که هر عنصریت را با کلید جستجو مقایسه میکند تا عنصر مورد نظر پیدا شود.
backwards
جستجو برای دادهای که در محل نشانه گرد قرار دارد یا در انتهای فایل است و جستجو تا ابتدای فایل
distributing
سیستم پایگاه داده ها که داده آن در کامپیوترهای مختلف ذخیره شده است ولی جستجو در آن مشابه جستجو در یک محل انجام میشود
distribute
سیستم پایگاه داده ها که داده آن در کامپیوترهای مختلف ذخیره شده است ولی جستجو در آن مشابه جستجو در یک محل انجام میشود
distributes
سیستم پایگاه داده ها که داده آن در کامپیوترهای مختلف ذخیره شده است ولی جستجو در آن مشابه جستجو در یک محل انجام میشود
documenting
عمل اسکن کردن متنهای کاغذی برای ایجاد OLR روی محتوای آن و ذخیره سازی آن روی دیسک به طوری که قابل جستجو باشد
documented
عمل اسکن کردن متنهای کاغذی برای ایجاد OLR روی محتوای آن و ذخیره سازی آن روی دیسک به طوری که قابل جستجو باشد
document
عمل اسکن کردن متنهای کاغذی برای ایجاد OLR روی محتوای آن و ذخیره سازی آن روی دیسک به طوری که قابل جستجو باشد
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
effort
تقلا
tugs
تقلا
in deep water(s
در تقلا
agonies
تقلا
strains
تقلا
efforts
تقلا
tugging
تقلا
strain
تقلا
tug
تقلا
tugged
تقلا
agony
تقلا
stressing
تقلا
exertions
تقلا
stresses
تقلا
scramble
تقلا
slogging
تقلا
stress
تقلا
nisus
تقلا
scrabbles
تقلا
scrabbled
تقلا
scrabble
تقلا
exertion
تقلا
agonizingly
با تقلا
wrestle
تقلا
wrestled
تقلا
muss
تقلا
wrestles
تقلا
traditionally
تقلا
scrambles
تقلا
scrambled
تقلا
slogs
تقلا
slog
تقلا
scrambling
تقلا
stru gglingly
به تقلا
bout
تقلا
strugglingly
به تقلا
scrabbling
تقلا
bouts
تقلا
slogged
تقلا
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
bustled
تقلا کوشش
bustle
تقلا کوشش
bustles
تقلا کوشش
struggler
تقلا کننده
strife
سعی بلیغ تقلا
agonistical
تقلا امیز جدلی
only at the second go
تازه در دومین تقلا
to keep trying
<idiom>
در حال تقلا بودن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
Shoppers were scrambling to get the best bargains.
خریداران تقلا می کردند بهترین معامله را داشته باشند.
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com