Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 79 (4 milliseconds)
English
Persian
reduction
تقلیل
reductions
تقلیل
cut back
تقلیل
diminution
تقلیل
reductional
تقلیل
Other Matches
depletable
تقلیل یافتنی
data reduction
تقلیل داده ها
weakens
تقلیل دادن
weakening
تقلیل دادن
weakened
تقلیل دادن
weaken
تقلیل دادن
lessens
تقلیل یافتن
lessening
تقلیل یافتن
cut back
تقلیل دادن
reductive
تقلیل دهنده
deceleration lane
خط تقلیل سرعت
reduction ratio
ضریب تقلیل
reduction coefficient
ضریب تقلیل
reducible
تقلیل پذیر
reducer
تقلیل دهنده
monetary contraction
تقلیل پول
reduction of armamentes
تقلیل تسلیحات
depauperate
تقلیل یافته
lessened
تقلیل یافتن
lessen
تقلیل یافتن
diminish
تقلیل یافتن
deflation
تقلیل قیمتها
cut
تقلیل دادن
reduce
تقلیل دادن
cuts
تقلیل دادن
diminishes
تقلیل یافتن
reduces
تقلیل دادن
depopulation
تقلیل نفوس
reducing
تقلیل یافتن
depletion
رگ زنی تقلیل
reducing
تقلیل دادن
reduce
تقلیل یافتن
reduces
تقلیل یافتن
depleted
تقلیل درامد ملی
diminished
[قوس تقلیل یافته]
single reduction
تقلیل سرعت تکی
reduction of capital
تقلیل سرمایه شرکت
partial reduction coefficient
ضریب تقلیل جزئی
reduced form
فرم تقلیل یافته
diminished
: تقلیل یافته کاسته
deflation
تقلیل میزان پول
depleting
تقلیل درامد ملی
scrimp
نحیف تقلیل دادن
deplete
تقلیل درامد ملی
depletion
تقلیل درامد ملی
depletes
تقلیل درامد ملی
irreducible
غیر قابل تقلیل
cut down
خلاصه کردن تقلیل دادن
attenuating
تقلیل دادن دقیق شدن
reductase
دیاستازی که موجب تقلیل و حل گردد
lessened
کمتر کردن تقلیل دادن
attenuates
تقلیل دادن دقیق شدن
lessening
کمتر کردن تقلیل دادن
cost saving
درامد حاصل از تقلیل هزینه
lessens
کمتر کردن تقلیل دادن
attenuate
تقلیل دادن دقیق شدن
cost reduction
تقلیل قیمت تمام شده
attenuated
تقلیل دادن دقیق شدن
lessen
کمتر کردن تقلیل دادن
uncurtailed bars
ارماتور بدون تقلیل مقطع
diminishing utility
قانون تقلیل تمایل به مصرف
hypothermal
وابسته به تقلیل درجه حرارت
disrate
پست کردن تقلیل رتبه دادن
haplosis
تقلیل تعدادکروموزوم ها درنتیجه تقسیم بدو سلول منفرد
laborsaving
تقلیل دهنده زحمت کارگر صرفه جویی کننده در میزان کار
betterment
خرجی که به منظور افزایش بازده یا تقلیل هزینه عملیات صورت بگیرد
design strength
مقاومتی که در محاسبات مورداستفاگه قرار میگیرد و برابراست با مقاومت مشخصه تقسیم بر ضریب تقلیل
diminishing utility
اصل تقلیل تمایل به مصرف دراینده در اثر مصرف مقدارزیادی از یک کالا در زمان حال
stock watering
سهام تاسیسات گرانقیمتی رابا قیمت اختیاری در بورس فروختن که مالا" به تقلیل قیمت سایر سهام منتهی شود
data reduction
تقلیل داده ها کاهش داده ها
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
iron law of wage
قانون مفرغ دستمزدها براساس این نظریه که بوسیله مالتوس ارائه شده نرخ بالای زاد و ولد عرضه نیروی کار را در سطحی بالاتر از تقاضا و فرفیت تولیدی جامعه قرار داده و لذادستمزدها بسطح کاهش معیشت تقلیل میابد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com