English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 93 (6 milliseconds)
English Persian
reduction of armamentes تقلیل تسلیحات
Other Matches
armament تسلیحات
armaments تسلیحات
weaponry تسلیحات
armement تسلیح تسلیحات
remilitarization تجدید تسلیحات
reduction of armamentes کاهش تسلیحات
limitation of armament تحدید تسلیحات
rearmament تجدید تسلیحات
armaments جنگ افزار تسلیحات
armament جنگ افزار تسلیحات
rearm تجدید تسلیحات کردن
rearmed تجدید تسلیحات کردن
rearms تجدید تسلیحات کردن
weaponary تسلیحات جنگ افزارها
diminution تقلیل
cut back تقلیل
reductions تقلیل
reductional تقلیل
reduction تقلیل
cut back تقلیل دادن
reductive تقلیل دهنده
lessen تقلیل یافتن
data reduction تقلیل داده ها
weakening تقلیل دادن
weakened تقلیل دادن
weakens تقلیل دادن
reduction ratio ضریب تقلیل
reduction coefficient ضریب تقلیل
reducible تقلیل پذیر
reducer تقلیل دهنده
deceleration lane خط تقلیل سرعت
depauperate تقلیل یافته
depletable تقلیل یافتنی
monetary contraction تقلیل پول
weaken تقلیل دادن
lessens تقلیل یافتن
deflation تقلیل قیمتها
reduces تقلیل یافتن
reducing تقلیل دادن
reducing تقلیل یافتن
diminishes تقلیل یافتن
diminish تقلیل یافتن
cut تقلیل دادن
cuts تقلیل دادن
depletion رگ زنی تقلیل
depopulation تقلیل نفوس
reduce تقلیل دادن
reduces تقلیل دادن
reduce تقلیل یافتن
lessened تقلیل یافتن
lessening تقلیل یافتن
depletion تقلیل درامد ملی
deplete تقلیل درامد ملی
reduced form فرم تقلیل یافته
deflation تقلیل میزان پول
diminished [قوس تقلیل یافته]
partial reduction coefficient ضریب تقلیل جزئی
depleted تقلیل درامد ملی
diminished : تقلیل یافته کاسته
single reduction تقلیل سرعت تکی
irreducible غیر قابل تقلیل
depleting تقلیل درامد ملی
depletes تقلیل درامد ملی
reduction of capital تقلیل سرمایه شرکت
scrimp نحیف تقلیل دادن
reductase دیاستازی که موجب تقلیل و حل گردد
hypothermal وابسته به تقلیل درجه حرارت
uncurtailed bars ارماتور بدون تقلیل مقطع
lessen کمتر کردن تقلیل دادن
attenuating تقلیل دادن دقیق شدن
attenuate تقلیل دادن دقیق شدن
cut down خلاصه کردن تقلیل دادن
cost saving درامد حاصل از تقلیل هزینه
lessened کمتر کردن تقلیل دادن
cost reduction تقلیل قیمت تمام شده
diminishing utility قانون تقلیل تمایل به مصرف
attenuates تقلیل دادن دقیق شدن
lessens کمتر کردن تقلیل دادن
lessening کمتر کردن تقلیل دادن
attenuated تقلیل دادن دقیق شدن
disrate پست کردن تقلیل رتبه دادن
haplosis تقلیل تعدادکروموزوم ها درنتیجه تقسیم بدو سلول منفرد
laborsaving تقلیل دهنده زحمت کارگر صرفه جویی کننده در میزان کار
betterment خرجی که به منظور افزایش بازده یا تقلیل هزینه عملیات صورت بگیرد
design strength مقاومتی که در محاسبات مورداستفاگه قرار میگیرد و برابراست با مقاومت مشخصه تقسیم بر ضریب تقلیل
diminishing utility اصل تقلیل تمایل به مصرف دراینده در اثر مصرف مقدارزیادی از یک کالا در زمان حال
stock watering سهام تاسیسات گرانقیمتی رابا قیمت اختیاری در بورس فروختن که مالا" به تقلیل قیمت سایر سهام منتهی شود
data reduction تقلیل داده ها کاهش داده ها
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
iron law of wage قانون مفرغ دستمزدها براساس این نظریه که بوسیله مالتوس ارائه شده نرخ بالای زاد و ولد عرضه نیروی کار را در سطحی بالاتر از تقاضا و فرفیت تولیدی جامعه قرار داده و لذادستمزدها بسطح کاهش معیشت تقلیل میابد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com