Dictiornary-Farsi | تقلیل پذیر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
reducible	تقلیل پذیر


Other Matches

educatable	تربیت پذیر تعلیم پذیر
ascendible	تفوق پذیر فراز پذیر
ascendable	تفوق پذیر فراز پذیر
reparable	اصلاح پذیر تعمیر پذیر
repairable	اصلاح پذیر تعمیر پذیر
educable	تربیت پذیر تعلیم پذیر
mixable	امیزش پذیر امتزاج پذیر
diminution	تقلیل
reduction	تقلیل
cut back	تقلیل
reductions	تقلیل
reductional	تقلیل
reductive	تقلیل دهنده
weakens	تقلیل دادن
depopulation	تقلیل نفوس
diminishes	تقلیل یافتن
weakening	تقلیل دادن
deflation	تقلیل قیمتها
depletion	رگ زنی تقلیل
diminish	تقلیل یافتن
lessen	تقلیل یافتن
lessened	تقلیل یافتن
lessening	تقلیل یافتن
weaken	تقلیل دادن
weakened	تقلیل دادن
reduction ratio	ضریب تقلیل
reduce	تقلیل دادن
depauperate	تقلیل یافته
cut	تقلیل دادن
cut back	تقلیل دادن
reduce	تقلیل یافتن
cuts	تقلیل دادن
data reduction	تقلیل داده ها
deceleration lane	خط تقلیل سرعت
reducing	تقلیل یافتن
reducing	تقلیل دادن
depletable	تقلیل یافتنی
reduces	تقلیل یافتن
reduces	تقلیل دادن
monetary contraction	تقلیل پول
reducer	تقلیل دهنده
reduction coefficient	ضریب تقلیل
reduction of armamentes	تقلیل تسلیحات
lessens	تقلیل یافتن
adaptable organism	موجود زنده سازش پذیر زیستمند سازش پذیر
depletion	تقلیل درامد ملی
reduced form	فرم تقلیل یافته
irreducible	غیر قابل تقلیل
deflation	تقلیل میزان پول
diminished	: تقلیل یافته کاسته
single reduction	تقلیل سرعت تکی
diminished	[قوس تقلیل یافته]
scrimp	نحیف تقلیل دادن
depletes	تقلیل درامد ملی
deplete	تقلیل درامد ملی
depleted	تقلیل درامد ملی
reduction of capital	تقلیل سرمایه شرکت
partial reduction coefficient	ضریب تقلیل جزئی
depleting	تقلیل درامد ملی
adjustable wheel	چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
attenuating	تقلیل دادن دقیق شدن
diminishing utility	قانون تقلیل تمایل به مصرف
lessens	کمتر کردن تقلیل دادن
hypothermal	وابسته به تقلیل درجه حرارت
attenuate	تقلیل دادن دقیق شدن
reductase	دیاستازی که موجب تقلیل و حل گردد
attenuated	تقلیل دادن دقیق شدن
attenuates	تقلیل دادن دقیق شدن
lessening	کمتر کردن تقلیل دادن
cut down	خلاصه کردن تقلیل دادن
uncurtailed bars	ارماتور بدون تقلیل مقطع
lessen	کمتر کردن تقلیل دادن
lessened	کمتر کردن تقلیل دادن
cost saving	درامد حاصل از تقلیل هزینه
cost reduction	تقلیل قیمت تمام شده
disrate	پست کردن تقلیل رتبه دادن
haplosis	تقلیل تعدادکروموزوم ها درنتیجه تقسیم بدو سلول منفرد
laborsaving	تقلیل دهنده زحمت کارگر صرفه جویی کننده در میزان کار
betterment	خرجی که به منظور افزایش بازده یا تقلیل هزینه عملیات صورت بگیرد
design strength	مقاومتی که در محاسبات مورداستفاگه قرار میگیرد و برابراست با مقاومت مشخصه تقسیم بر ضریب تقلیل
diminishing utility	اصل تقلیل تمایل به مصرف دراینده در اثر مصرف مقدارزیادی از یک کالا در زمان حال
stock watering	سهام تاسیسات گرانقیمتی رابا قیمت اختیاری در بورس فروختن که مالا" به تقلیل قیمت سایر سهام منتهی شود
data reduction	تقلیل داده ها کاهش داده ها
cleavable	رخ پذیر
solvable	حل پذیر
pi acceptor	پی پذیر
soluble	حل پذیر
pliable	خم پذیر
programmable read only memory	حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
partible	بخش پذیر
miscible	امتزاج پذیر
annullable <adj.>	فسخ پذیر
divisible <adj.>	بخش پذیر
dividable [American E] <adj.>	بخش پذیر
open cheque	چک انتقال پذیر
pacifiable	تسکین پذیر
maintainable	نگهداشت پذیر
inexpugnable	شکست نا پذیر
inextensible	تمدید نا پذیر
inflamable	اشتعال پذیر
infusible	گداز نا پذیر
inoculable	تلقیح پذیر
irremeable	برگشت نا پذیر
irresoluble	تجیزیه نا پذیر
miscible	امیزش پذیر
limitable	محدودیت پذیر
liquefiable	گداز پذیر
magnetizable	مغناطیس پذیر
passible	فساد پذیر
penetrable	رخنه پذیر
reclaimable	ادعا پذیر
unalterable <adj.>	چاره نا پذیر
unalienable <adj.>	چاره نا پذیر
inevitable <adj.>	چاره نا پذیر
indispensable <adj.>	چاره نا پذیر
inalienable <adj.>	چاره نا پذیر
absolute <adj.>	چاره نا پذیر
protractile	امتداد پذیر
proton acceptor	پرتون پذیر
protean	شکل پذیر
perfectible	کمال پذیر
perturbable	اشوب پذیر
pervious	نفوذ پذیر
pilable	انحنا پذیر
placative	تسکین پذیر
plunderable	چپاول پذیر
precipitable	تعلیق پذیر
proprotionable	تناسب پذیر
makable <adj.>	اجرا پذیر
indocile	تعلیم نا پذیر
mutable	تغییر پذیر
expansible	گسترش پذیر
cancelable [American] <adj.>	بطلان پذیر
callable <adj.>	بطلان پذیر
expiable	کفاره پذیر
extendible	کشش پذیر
extensible	توسعه پذیر
fathomable	پیمایش پذیر
fatig	خستگی پذیر
annullable <adj.>	بطلان پذیر
fatigable	خستگی پذیر
expandable	بسط پذیر
exepandable	بسط پذیر
cancellable [British] <adj.>	بطلان پذیر
educable	اموزش پذیر
terminable <adj.>	بطلان پذیر
electron acceptor	الکترون پذیر
endurable	تحمل پذیر
sufferable	تحمل پذیر
enumerable	شمارش پذیر
evadable	طفره پذیر
evitable	اجتناب پذیر
executable	انجام پذیر
executable	اجرا پذیر
rescindable <adj.>	بطلان پذیر
fatiguable	خستگی پذیر
gaugeable	پیمایش پذیر
generable	زایش پذیر
glass jaw	بوکسوراسیب پذیر
healable	درمان پذیر
callable <adj.>	فسخ پذیر
improvable	بهبود پذیر
improvably	اصلاح پذیر
impressible	تاثیر پذیر
incompressible	تراکم نا پذیر
incondensable	ناچگال پذیر
increasable	افزایش پذیر
fusible	گداز پذیر
flxible	خمش پذیر
flexible cable	کابل خم پذیر
voidable <adj.>	فسخ پذیر
rescindable <adj.>	فسخ پذیر
cancellable [British] <adj.>	فسخ پذیر
figurable	شکل پذیر
placable	دلجویی پذیر
fissile	شکاف پذیر
cancelable [American] <adj.>	فسخ پذیر
makable <adj.>	صورت پذیر
fissionable	شکافت پذیر
fixable	ثبات پذیر
indemonstrable	اثبات نا پذیر
executable <adj.>	امکان پذیر
voidable <adj.>	بطلان پذیر
feasible <adj.>	انجام پذیر
doable <adj.>	انجام پذیر
contrivable <adj.>	انجام پذیر
achievable <adj.>	انجام پذیر
practicable <adj.>	صورت پذیر
possible [doable, feasible] <adj.>	صورت پذیر
manageable <adj.>	صورت پذیر
makeable <adj.>	صورت پذیر
makable [spv. makeable] <adj.>	صورت پذیر
visitable	دیدار پذیر
vicissitudinous	تحول پذیر
vanquishable	شکست پذیر
transmutable	دگرگونی پذیر
tunable	تنظیم پذیر
practicable <adj.>	انجام پذیر
possible [doable, feasible] <adj.>	انجام پذیر
manageable <adj.>	انجام پذیر