English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
undervaluation تقویم یاارزیابی کمتر ازمیزان واقعی
Other Matches
underlet کمتر از ارزش واقعی اجاره دادن
undervalues کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
undervalue کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
undervaluing کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
underrate چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
underrating چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
underrates چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
underrated چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
gregorian calendar تقویم یا گاهنامه گریگوری تقویم مسیحی
almanacs تقویم سالیانه تقویم نجومی
almanacks تقویم سالیانه تقویم نجومی
almanac تقویم سالیانه تقویم نجومی
featherbed بیش ازمیزان احتیاج کارمندگرفتن
probit واحد قیاس احتمالات اماری بر اساس حداقل انحراف ازمیزان متوسط
cambridge equation نشان میدهند . یعنی پول واقعی برابراست با طول متوسط دورهای که هر واحدپول بین دو معامله نگهداری میشود ضرب در درامد واقعی K =
pigou effect اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
absolute altimeter ارتفاع سنج یا فرازیابی که ارتفاع واقعی یا فاصله واقعی هواپیما را از زمین نشان میدهد
grand larceny سرقت بزرگ در CL سرقتی را گویند که دران قیمت مال مسروق ان ازمیزان معینی که در قانون مشخص شده است بیشتر باشد
architecture proper معماری بمعنی واقعی کلمه معماری واقعی
kaldor criterion ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
The real problem is not whether machines think but whether men do. مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
calendar تقویم
valuations تقویم
valuation تقویم
appraisals تقویم
appraisal تقویم
evaluation تقویم
evaluations تقویم
calendars تقویم
rating تقویم
calender تقویم
ratings تقویم
desktop تقویم
evaluates تقویم کردن
evaluating تقویم کردن
evaluate تقویم کردن
apprise تقویم کردن
apprises تقویم کردن
assessments تقویم براورد
apprising تقویم کردن
evaluated تقویم کردن
assesses تقویم کردن
assessing تقویم کردن
assessed تقویم کردن
assess تقویم کردن
assessment تقویم براورد
estimate تخمین تقویم
estimated تخمین تقویم
calendars تقویم ورزشی
air almanac تقویم هوانوردی
ephemeris تقویم نجومی
address calendar تقویم نجومی
almanach تقویم نجومی
julain date تقویم ژولین
appraisable قابل تقویم
appraiser تقویم کننده
information processing تقویم اخبار
calendar تقویم ورزشی
valuing تقویم کردن
values تقویم کردن
estimates تخمین تقویم
ephermeris تقویم نجومی
value تقویم کردن
estimating تخمین تقویم
clock calendar board تخته ساعت / تقویم
kalendar تقویم گاه نما
appraisement تقویم و ارزیابی مال
appraisal تقویم ارزیابی کردن
misvalue اشتباها تقویم کردن
anno hegirae مطابق تقویم هجری
appraisals تقویم ارزیابی کردن
estimations پیش بینی تقویم
misestimate بناحق تقویم کردن
assessable قابل ارزیابی یا تقویم
estimation پیش بینی تقویم
ratable مشمول مالیات قابل تقویم
September نهمین ماه تقویم مسیحی
evaluations ارزیابی کردن تقویم اخبار
appraises تقویم کردن تخمین زدن
appraising تقویم کردن تخمین زدن
the house was highly rated خانه رازیاد تقویم کردند
rateable مشمول مالیات قابل تقویم
appraise تقویم کردن تخمین زدن
appraised تقویم کردن تخمین زدن
ratable قابل تقویم مشمول مالیات
evaluation ارزیابی کردن تقویم اخبار
Persian [Iranian ] calendar گاه شماری ایرانی [تقویم فارسی]
assessment تقویم ارزیابی به منظور تعیین مالیات
assessments تقویم ارزیابی به منظور تعیین مالیات
shorter کمتر
less کمتر
in a less degree کمتر
shortest کمتر
Lt کمتر از
much less کمتر
lesser کمتر
minor کمتر
minus کمتر
short کمتر
less than کمتر از
infrequently کمتر
syntheses استنتاج تفسیر و تقویم اخبار در کسب اطلاعات
synthesis استنتاج تفسیر و تقویم اخبار در کسب اطلاعات
appraising تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
appraised تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
appraises تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
appraise تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
low price قیمت کمتر
inside of a week کمتر از یک هفته
A smaller number . Fewer . تعداد کمتر
inside of a week در یک هفته کمتر
he would not accept less دو روز کمتر
minority بخش کمتر
sub- در معنای کمتر
cut back <idiom> استفاده کمتر
minorities بخش کمتر
stroked راندن کمتر از فرفیت
underquote کمتر مظنه دادن
stroke راندن کمتر از فرفیت
strokes راندن کمتر از فرفیت
stroking راندن کمتر از فرفیت
hypotrophy رشد کمتر ازمعمول
under- پایین تراز کمتر از
underprice قیمت کمتر از رقیب
short-changing کمتر پول دادن
le to Equal or Than Less کمتر از یا برابر با
less than container load کمتر از فرفیت کانتینر
under پایین تراز کمتر از
short-change کمتر پول دادن
short-changed کمتر پول دادن
short-changes کمتر پول دادن
ammo minus مهمات کمتر از نصف
below par کمتر از بهای اسمی
below par کمتر از ارزش اسمی
shorthanded ادامه با بازیگر کمتر
shoat خوک کمتر از یک سال
underexpose کمتر از حد لزوم در معرض
sidekicks تقویم ملاقات وشماره گیر خودکار تلفن ارائه میدهد
sidekick تقویم ملاقات وشماره گیر خودکار تلفن ارائه میدهد
reduced charge خرج کمتر یا پایین تر توپ
infant بچه کمتر ازهفت سال
infants بچه کمتر ازهفت سال
lessens کمتر شدن تخفیف یافتن
embryo جنین کمتر از هشت هفته
less developed countries کشورهای کمتر توسعه یافته
embryos جنین کمتر از هشت هفته
he is well preserved کمتر نشان پیری در او پیداست
lessening کمتر شدن تخفیف یافتن
lessened کمتر کردن تقلیل دادن
lessened کمتر شدن تخفیف یافتن
lessen کمتر کردن تقلیل دادن
lessens کمتر کردن تقلیل دادن
lessen کمتر شدن تخفیف یافتن
lessening کمتر کردن تقلیل دادن
weanling کره اسب کمتر از یک سال
fasted عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
factorial حاصل همه اعداد کمتر از یک عدد
eagle زدن دوضربه کمتر ازاستاندارد در یک بخش
low speed communications ارسال داده کمتر از بیت در ثانیه
fasts عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
nursery schools مدرسه بچههای کمتر از پنج سال
undersexed دارای تمایل جنسی کمتر ازطبیعی
fastest عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
undercool خیلی کمتر از میزان لازم سردکردن
multipass overlap بنابراین نقاط کمتر به نظر می آیند
nursery school مدرسه بچههای کمتر از پنج سال
ultralight aircraft هواپیمائی با وزن کمتر از454 کیلوگرم
eagles زدن دوضربه کمتر ازاستاندارد در یک بخش
Is there a road with little traffic? آیا جاده ای با ترافیک کمتر هست؟
Is there a road with little traffic? آیا جاده ای با شلوغی کمتر هست؟
undermanned دارای نفرات کمتر از میزان لازم
fast عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
personal امکان نرم افزاری که تاریخ روزانه کاربر را مدیریت و ذخیره میکند مثل تقویم
larceny petty بیشتر دزدی مالی که کمتر از 11شیلینگ بهاداشت
to put somebody in a backwater به کسی کمتر توجه کردن [اصطلاح مجازی]
bench warmer ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
to shunt somebody aside به کسی کمتر توجه کردن [اصطلاح مجازی]
bench jockey ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
roundest تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت کمتر
anticlimax بیانی که هرچه پیش می روداهمیتش کمتر میشود
dry year سالی که میزان بارندگی در ان از حد معمول کمتر است
round تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت کمتر
to put somebody on the back burner به کسی کمتر توجه کردن [اصطلاح مجازی]
to put [throw] [toss] somebody on to the scrap heap به کسی کمتر توجه کردن [اصطلاح مجازی]
anticlimaxes بیانی که هرچه پیش می روداهمیتش کمتر میشود
positive واقعی
veridical واقعی
literal واقعی
actual واقعی
ex post واقعی
actuals واقعی
ex post saving واقعی
card-carrying واقعی
veracious واقعی
lifelike واقعی
objective واقعی
objectives واقعی
true life واقعی
right واقعی
righted واقعی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com