Dictiornary-Farsi | تمام جوانب را در نظر گرفتن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (13 milliseconds)

English	Persian
expolre every avenue <idiom>	تمام جوانب را در نظر گرفتن


Other Matches

All thing considered.	باتوجه به کلیه مسایل (تمام جوانب امر )
disposed flank	جناح مکشوف جوانب باز
to bear all customs duties and taxes	تمام عوارض گمرکی و مالیات را به عهده گرفتن
beta software	نرم افزاری که هنوز تمام آزمایش ها رویش تمام نشده و ممکن است هنوز مشکل داشته باشد
terminate	تمام شدن تمام کردن
terminated	تمام شدن تمام کردن
terminates	تمام شدن تمام کردن
adobe type manager	استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
raster	سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
to take medical advice	دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
lapped	یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
lap	یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
beneficial occupancy	اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
full track	تمام شنی خودرو تمام شنی
panorama	تمام نما اینه تمام نما
panoramas	تمام نما اینه تمام نما
clam	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
slag	کفه گرفتن تفاله گرفتن
to seal up	درز گرفتن کاغذ گرفتن
gripping	طرز گرفتن وسیله گرفتن
take in <idiom>	زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
calebrate	جشن گرفتن عید گرفتن
gripped	طرز گرفتن وسیله گرفتن
clams	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
grip	طرز گرفتن وسیله گرفتن
grips	طرز گرفتن وسیله گرفتن
rounded	پر تمام
out-and-out	تمام
whole length	تمام قد
out and out	تمام
entire	تمام
completing	تمام
full	تمام
off	تمام
whole	تمام
full-length	تمام قد
fullest	تمام
full length	تمام قد
it is all up	تمام شد
completes	تمام
all night	در تمام شب
full-face	تمام رخ
through	تمام
completed	تمام
full face	تمام رخ
yame	تمام
incomplete	نا تمام
lion's share	تمام
complete	تمام
It's over.	تمام شد.
thru	تمام
thorough	تمام
fully automatic machine	تمام اتومات
out-	در بیرون تمام
attains	تمام کردن
fulfills	تمام کردن
fulfil	تمام کردن
get through	تمام کردن
full tracked	تمام شنی
attaining	تمام کردن
full view	نمای تمام رخ
give out	تمام شدن
full tracked	تمام زنجیر
fulfilled	تمام کردن
fully automatic	تمام اتوماتیک
goes	تمام شدن
fullmouthed	تمام دندان
go	تمام شدن
full word	تمام کلمه
to draw to an end	تمام شدن
full wave	تمام موج
to eat up	تمام کردن
fulfils	تمام کردن
fullword	تمام کلمه
outed	در بیرون تمام
sterling	تمام عیار
fulfilling	تمام کردن
depletable	تمام شدنی
to run away with	تمام کردن
finisher	تمام کننده
full duplex	تمام دو رشتهای
fiddle away	تمام کردن
all	: همه تمام
all-	: همه تمام
integrates	تمام کردن
end of mission	ماموریت تمام
to see through	تمام کردن
integral	کامل تمام
fulfill	تمام کردن
full automatic	تمام اتوماتیک
full blown	تمام شکفته
to see out	تمام کردن
forth	تمام کردن
full blown	تمام کامل
integrate	تمام کردن
finishing	تمام کاری
finished	تمام شده
full adder	تمام افزایشگر
integrating	تمام کردن
body and soul <idiom>	با تمام وجود
defunct	تمام شده
full screen	تمام صفحه
in full	تمام وکمال
f. and fell	تمام بودن
full	تمام قدرت
full	تمام تکمیل
full subtractor	تمام کاهشگر
full time	تمام روز
to finish off	تمام کردن
fullest	تمام تکمیل
fullest	تمام قدرت
f. sixmiles	6میل تمام
full moon	ماه تمام
full mouthed	تمام دندان
full orbed	تمام روشن
due	تمام شده
exhaustible	تمام شدنی
full pay	حقوق تمام
full pay	مواجب تمام
peter	تمام شدن
full scale	تمام عیار
to fill out	تمام کردن
all day long <idiom>	تمام روز
to blow over	تمام شدن
unfinished	تمام نشده
short measure full measure	پیمانه تمام
ammo zero	مهمات تمام
an a fact	تمام شده
cosecant	قطرفل تمام
run out of	تمام کردن
rounds complete	تیر تمام شد
A whole week	یک هفته تمام
wholly	تمام وکمال
whole hog	تمام راه
exhausted	تمام شده
all risks	تمام خطرات
use up	تمام کردن
the full of the moon	ماه تمام
yearlong	یکسال تمام
all this	تمام اینها
in full fig	درلباس تمام
main	مهم تمام
main	بزرگ تمام
unfailing	تمام نشدنی
round d.	دوجین تمام
mast high	تمام افراشته
wrap up	تمام شدن
cosine	جیب تمام
cosines	جیب تمام
payment in full	پرداخت تمام
consumptible	تمام شدنی
consummative	تمام کننده
par excellence	به تمام معنی
dyed-in-the-wool	تمام و کمال
dyed-in-the-wool	تمام عیار
over with	تمام شده
by all means	با تمام وسائل
processor	تمام کننده
passes	تمام شدن
spring-clean	تمام وکمالتمیزکردن
full-page	تمام صفحه
passed	تمام شدن
pukka	تمام عیار
yean round	در تمام سال
pass	تمام شدن
pucka	تمام عیار
dyed-in-the-wool	به تمام معنی
hade	شیب تمام
holohedron	تمام وجهی
lie-in	تمام شدن
thru	تمام شده
rounded	تمام شده
inchoate	نیمه تمام
holosymmetric	تمام وجه
through	تمام شده
get (something) over with <idiom>	تمام کردن
three whole years	سه سال تمام
thorough going	تمام وکمال
all out	باشدت تمام
holohedral	تمام وجه
lie in	تمام شدن
attained	تمام کردن
he is fifty	تمام دارد
attain	تمام کردن
best of both worlds <idiom>	تمام مزایا
thoroughgoing	تمام وکمال
full-blown	تمام کامل
all d.	در تمام روز
out	در بیرون تمام
go through with <idiom>	تمام کردن
give out <idiom>	تمام شده
thoro	تمام وکمال
completive	تمام کننده
full-scale	تمام عیار
thoro	کامل تمام
the whole world	تمام دنیا
fuller	کامل تر تمام تر
full-time	تمام وقت
the game is up	بازی تمام شد
full-blown	تمام شگفته