Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (9 milliseconds)
English	Persian
He has acces to all quarters.	تمام درها برویش باز است
Other Matches
He closed the door against the peace agreement.	تمام درها را بروی موافقتنامه صلح بست
fortune smiled on him	بخت برویش لبخند زد
chambranle	[قاب تزئینی دور دریچه هایی مانند درها، شومینه و غیره]
beta software	نرم افزاری که هنوز تمام آزمایش ها رویش تمام نشده و ممکن است هنوز مشکل داشته باشد
terminated	تمام شدن تمام کردن
terminates	تمام شدن تمام کردن
terminate	تمام شدن تمام کردن
adobe type manager	استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
raster	سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
lapped	یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
lap	یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
beneficial occupancy	اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
full track	تمام شنی خودرو تمام شنی
panorama	تمام نما اینه تمام نما
panoramas	تمام نما اینه تمام نما
thorough	تمام
off	تمام
incomplete	نا تمام
full length	تمام قد
it is all up	تمام شد
complete	تمام
completed	تمام
completes	تمام
completing	تمام
through	تمام
It's over.	تمام شد.
all night	در تمام شب
full-length	تمام قد
out-and-out	تمام
whole	تمام
full	تمام
yame	تمام
out and out	تمام
fullest	تمام
rounded	پر تمام
lion's share	تمام
whole length	تمام قد
entire	تمام
thru	تمام
full face	تمام رخ
full-face	تمام رخ
exhaustible	تمام شدنی
short measure full measure	پیمانه تمام
passed	تمام شدن
peter	تمام شدن
thru	تمام شده
rounded	تمام شده
inchoate	نیمه تمام
thoroughgoing	تمام وکمال
go	تمام شدن
all risks	تمام خطرات
all this	تمام اینها
outed	در بیرون تمام
out-	در بیرون تمام
out	در بیرون تمام
fuller	کامل تر تمام تر
get (something) over with <idiom>	تمام کردن
give out <idiom>	تمام شده
full-scale	تمام عیار
go through with <idiom>	تمام کردن
goes	تمام شدن
all out	باشدت تمام
due	تمام شده
run out of	تمام کردن
rounds complete	تیر تمام شد
sterling	تمام عیار
round d.	دوجین تمام
pukka	تمام عیار
pucka	تمام عیار
processor	تمام کننده
defunct	تمام شده
all day long <idiom>	تمام روز
all d.	در تمام روز
passes	تمام شدن
fullest	تمام قدرت
use up	تمام کردن
full-page	تمام صفحه
to fill out	تمام کردن
to eat up	تمام کردن
spring-clean	تمام وکمالتمیزکردن
to draw to an end	تمام شدن
lie-in	تمام شدن
lie in	تمام شدن
fulfils	تمام کردن
fulfills	تمام کردن
fulfilling	تمام کردن
par excellence	به تمام معنی
dyed-in-the-wool	تمام عیار
to see through	تمام کردن
to see out	تمام کردن
to run away with	تمام کردن
whole hog	تمام راه
to finish off	تمام کردن
wrap up	تمام شدن
yean round	در تمام سال
yearlong	یکسال تمام
dyed-in-the-wool	تمام و کمال
dyed-in-the-wool	به تمام معنی
fulfilled	تمام کردن
fulfil	تمام کردن
full-time	تمام وقت
thoro	تمام وکمال
thoro	کامل تمام
the whole world	تمام دنیا
the game is up	بازی تمام شد
the full of the moon	ماه تمام
unfinished	تمام نشده
main	بزرگ تمام
main	مهم تمام
full	تمام تکمیل
full	تمام قدرت
thorough going	تمام وکمال
three whole years	سه سال تمام
A whole week	یک هفته تمام
to blow over	تمام شدن
through	تمام شده
integrating	تمام کردن
integrates	تمام کردن
integrate	تمام کردن
attains	تمام کردن
attaining	تمام کردن
attained	تمام کردن
attain	تمام کردن
fullest	تمام تکمیل
holosymmetric	تمام وجه
full time	تمام روز
end of mission	ماموریت تمام
full subtractor	تمام کاهشگر
unfailing	تمام نشدنی
all-	: همه تمام
full screen	تمام صفحه
f. and fell	تمام بودن
f. sixmiles	6میل تمام
depletable	تمام شدنی
holohedral	تمام وجه
holohedron	تمام وجهی
full view	نمای تمام رخ
full-blown	تمام کامل
full tracked	تمام زنجیر
full tracked	تمام شنی
full-blown	تمام شگفته
he is fifty	تمام دارد
fiddle away	تمام کردن
full blown	تمام شکفته
full blown	تمام کامل
body and soul <idiom>	با تمام وجود
full mouthed	تمام دندان
full duplex	تمام دو رشتهای
integral	کامل تمام
finished	تمام شده
hade	شیب تمام
full scale	تمام عیار
full pay	مواجب تمام
fulfill	تمام کردن
full adder	تمام افزایشگر
full pay	حقوق تمام
full automatic	تمام اتوماتیک
full orbed	تمام روشن
all	: همه تمام
full moon	ماه تمام
full wave	تمام موج
get through	تمام کردن
completive	تمام کننده
mast high	تمام افراشته
exhausted	تمام شده
give out	تمام شدن
finisher	تمام کننده
by all means	با تمام وسائل
cosine	جیب تمام
cosines	جیب تمام
over with	تمام شده
finishing	تمام کاری
payment in full	پرداخت تمام
an a fact	تمام شده
ammo zero	مهمات تمام
forth	تمام کردن
pass	تمام شدن
fully automatic machine	تمام اتومات
fully automatic	تمام اتوماتیک
in full	تمام وکمال
in full fig	درلباس تمام
full word	تمام کلمه
best of both worlds <idiom>	تمام مزایا
fullmouthed	تمام دندان
fullword	تمام کلمه
cosecant	قطرفل تمام
consumptible	تمام شدنی
consummative	تمام کننده
wholly	تمام وکمال
to apply for written testimony	استشهاد تمام کردن
tutti	برای تمام صداهاوسازها
fully ionized plasma	پلاسمای تمام یونیزه
total consumption burner	مشعل تمام مصرف کن
to burn away	سوختن و تمام شدن
jackpots	برنده تمام پولها
two way rectification	یکسوسازی تمام موج
high relief	نقش تمام برجسته
jackpot	برنده تمام پولها
to give out	تمام شدن انتشاردادن
full wave rectifier	یکسوکننده تمام موجی

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com