Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 204 (10 milliseconds)
English	Persian
consummate	تمام وکمال بحدکمال
consummated	تمام وکمال بحدکمال
consummates	تمام وکمال بحدکمال
consummating	تمام وکمال بحدکمال
Other Matches
thoroughgoing	تمام وکمال
wholly	تمام وکمال
thorough going	تمام وکمال
in full	تمام وکمال
thoro	تمام وکمال
fully-fledged	انجام تمام وکمال
partitur	بطور تمام وکمال
pay up	تمام وکمال پرداختن
well	تماما تمام وکمال
partitura	بطور تمام وکمال
wells	تماما تمام وکمال
perfectionists	کسیکه معتقر است که انسان میتواند در اخلاق یا دیانت بحدکمال برسد
perfectionist	کسیکه معتقر است که انسان میتواند در اخلاق یا دیانت بحدکمال برسد
learning	فضل وکمال
scholarship	فضل وکمال
scholarships	فضل وکمال
kalon	جمال وکمال
beta software	نرم افزاری که هنوز تمام آزمایش ها رویش تمام نشده و ممکن است هنوز مشکل داشته باشد
terminated	تمام شدن تمام کردن
terminate	تمام شدن تمام کردن
terminates	تمام شدن تمام کردن
adobe type manager	استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
raster	سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
lap	یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
lapped	یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
beneficial occupancy	اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
full track	تمام شنی خودرو تمام شنی
panoramas	تمام نما اینه تمام نما
panorama	تمام نما اینه تمام نما
full face	تمام رخ
full length	تمام قد
whole length	تمام قد
off	تمام
whole	تمام
It's over.	تمام شد.
rounded	پر تمام
thru	تمام
full-face	تمام رخ
thorough	تمام
fullest	تمام
all night	در تمام شب
incomplete	نا تمام
entire	تمام
it is all up	تمام شد
through	تمام
complete	تمام
completed	تمام
completes	تمام
completing	تمام
out-and-out	تمام
full	تمام
yame	تمام
full-length	تمام قد
lion's share	تمام
out and out	تمام
out-	در بیرون تمام
goes	تمام شدن
fuller	کامل تر تمام تر
go	تمام شدن
completive	تمام کننده
outed	در بیرون تمام
the game is up	بازی تمام شد
out	در بیرون تمام
defunct	تمام شده
the full of the moon	ماه تمام
short measure full measure	پیمانه تمام
all out	باشدت تمام
all risks	تمام خطرات
all this	تمام اینها
get (something) over with <idiom>	تمام کردن
give out <idiom>	تمام شده
go through with <idiom>	تمام کردن
ammo zero	مهمات تمام
an a fact	تمام شده
all d.	در تمام روز
by all means	با تمام وسائل
full orbed	تمام روشن
rounded	تمام شده
all day long <idiom>	تمام روز
inchoate	نیمه تمام
thru	تمام شده
the whole world	تمام دنیا
dyed-in-the-wool	تمام عیار
use up	تمام کردن
to see through	تمام کردن
to see out	تمام کردن
to run away with	تمام کردن
full	تمام تکمیل
full	تمام قدرت
unfinished	تمام نشده
fullest	تمام تکمیل
fullest	تمام قدرت
lie-in	تمام شدن
through	تمام شده
whole hog	تمام راه
par excellence	به تمام معنی
dyed-in-the-wool	به تمام معنی
full-page	تمام صفحه
spring-clean	تمام وکمالتمیزکردن
dyed-in-the-wool	تمام و کمال
yearlong	یکسال تمام
A whole week	یک هفته تمام
yean round	در تمام سال
wrap up	تمام شدن
full-time	تمام وقت
lie in	تمام شدن
fulfils	تمام کردن
exhaustible	تمام شدنی
due	تمام شده
fulfilled	تمام کردن
to fill out	تمام کردن
to eat up	تمام کردن
to draw to an end	تمام شدن
to blow over	تمام شدن
three whole years	سه سال تمام
thoro	کامل تمام
main	بزرگ تمام
attain	تمام کردن
attained	تمام کردن
fulfills	تمام کردن
fulfilling	تمام کردن
fulfil	تمام کردن
peter	تمام شدن
to finish off	تمام کردن
integrating	تمام کردن
integrates	تمام کردن
integrate	تمام کردن
attains	تمام کردن
attaining	تمام کردن
main	مهم تمام
forth	تمام کردن
full screen	تمام صفحه
body and soul <idiom>	با تمام وجود
full subtractor	تمام کاهشگر
all-	: همه تمام
all	: همه تمام
finishing	تمام کاری
finished	تمام شده
full scale	تمام عیار
full pay	مواجب تمام
full pay	حقوق تمام
full adder	تمام افزایشگر
full automatic	تمام اتوماتیک
full blown	تمام شکفته
full-blown	تمام کامل
full-blown	تمام شگفته
full blown	تمام کامل
full duplex	تمام دو رشتهای
full moon	ماه تمام
full mouthed	تمام دندان
holohedron	تمام وجهی
integral	کامل تمام
full time	تمام روز
he is fifty	تمام دارد
holohedral	تمام وجه
holosymmetric	تمام وجه
in full fig	درلباس تمام
payment in full	پرداخت تمام
best of both worlds <idiom>	تمام مزایا
unfailing	تمام نشدنی
over with	تمام شده
hade	شیب تمام
give out	تمام شدن
full tracked	تمام شنی
full tracked	تمام زنجیر
full view	نمای تمام رخ
full wave	تمام موج
full word	تمام کلمه
fullmouthed	تمام دندان
fullword	تمام کلمه
fully automatic	تمام اتوماتیک
fully automatic machine	تمام اتومات
get through	تمام کردن
mast high	تمام افراشته
fulfill	تمام کردن
sterling	تمام عیار
pukka	تمام عیار
end of mission	ماموریت تمام
exhausted	تمام شده
run out of	تمام کردن
pass	تمام شدن
depletable	تمام شدنی
cosine	جیب تمام
cosines	جیب تمام
rounds complete	تیر تمام شد
round d.	دوجین تمام
f. and fell	تمام بودن
passed	تمام شدن
full-scale	تمام عیار
consumptible	تمام شدنی
fiddle away	تمام کردن
consummative	تمام کننده
pucka	تمام عیار
passes	تمام شدن
f. sixmiles	6میل تمام
finisher	تمام کننده
processor	تمام کننده
cosecant	قطرفل تمام
two way rectification	یکسوسازی تمام موج
rack rent	اجازه تمام سال

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com