English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (10 milliseconds)
English Persian
westernised تمدن غربی را پذیرفتن
westernises تمدن غربی را پذیرفتن
westernising تمدن غربی را پذیرفتن
westernize تمدن غربی را پذیرفتن
westernized تمدن غربی را پذیرفتن
westernizes تمدن غربی را پذیرفتن
westernizing تمدن غربی را پذیرفتن
Other Matches
rugged بی تمدن
kultur تمدن
cultures تمدن
culturing تمدن
culture تمدن
uncivil بی تمدن
uncivilly بی تمدن
civilization تمدن
civilizations تمدن
civilisations تمدن
civilizable تمدن پذیر
decivilize از تمدن خارج کردن
florescence حد اعلای تمدن یک قوم
hun مخرب تمدن المانی
white civilization تمدن نژاد سفید
occidentalism پیروی از فرهنگ و تمدن باختری
minoan مربوط به تمدن باستان عصرمفرغ جزیره کرت
westernization فرنگی مابی پیروی از تمدن مغرب زمین
shamanism پیروی از عقاید جادوگران وکاهنان دوران اولیه تمدن بشر
colony موسسه ای دور از تمدن برای گروهی از مردم [مانند زندان]
hesperian غربی
westerly غربی
occidental غربی
western hemisphere نیمکره غربی
wester طوفان غربی
westernizing غربی شدن
east elevation نمای غربی
wester باد غربی
westernizes غربی شدن
westernizes غربی کردن
westernized غربی شدن
north-western شمال غربی
north western شمال غربی
westernmost غربی ترین
Wild West ایالتهای غربی
Western Sahara صحرای غربی
NW شمال غربی
sou'westers جنوب غربی
westwork بدنه غربی
westernization غربی شدن
south-western جنوب غربی
westernizing غربی کردن
westerly باد غربی
westernized غربی کردن
northwestwards روبشمال غربی
northwestern شمال غربی
south western جنوب غربی
ind هند غربی
west country whipping بست غربی
north-westerly شمال غربی
north westerly شمال غربی
southwest بادجنوب غربی
westernised غربی کردن
westernised غربی شدن
to lie east and west شرقی غربی
westernize غربی شدن
westernize غربی کردن
westernising غربی شدن
westernising غربی کردن
westernises غربی شدن
westernises غربی کردن
southwest واقع در جنوب غربی
southwester باد جنوب غربی
roaring forties منطقه بادهای غربی
southwestern واقع در جنوب غربی
turk'shead کاکتوس هند غربی
northwestwards بطرف شمال غربی
northwester طوفان شمال غربی
turk's capcactus کاکتوس هند غربی
atlantic دریای محیط غربی
narthex ایوان غربی کلیسا
first world واقع دراروپای غربی
southwestwards بسوی جنوب غربی
southwestward بسوی جنوب غربی
southwesterner اهل جنوب غربی
libecchio باد جنوب غربی
libeccio باد جنوب غربی
northwester باد شمال غربی
Western Samoa کشور ساموآی غربی
Ivory Coast کرانهی مرکزی و غربی افریقا
westerners غربی وابسته به مغرب یا باختر
southwester توفان یا تندباد جنوب غربی
western غربی وابسته به مغرب یا باختر
Benin کشور بنین در افریقای غربی
westerns غربی وابسته به مغرب یا باختر
westerner غربی وابسته به مغرب یا باختر
piedmont ناحیهای در شمال غربی ایتالیا
jonah crab خرچنگ بزرگ امریکای غربی
finlander اهل فینلاند ذرشمال غربی روسیه
denier نوعی مسکوک در فرانسه و اروپای غربی
Cornish وابسته به کورنوال درجنوب غربی انگلستان
harmattan بادخشک زمستانی سواحل غربی افریقا
New World نیمکره غربی یا دنیای جدید امریکا
khowar زبان رایج درشمال غربی پاکستان
GI انجمن پردازش اطلاعات درالمان غربی
GIs انجمن پردازش اطلاعات درالمان غربی
embraces پذیرفتن
embracing پذیرفتن
vouchsafe پذیرفتن
vouchsafes پذیرفتن
vouchsafing پذیرفتن
admit پذیرفتن
admits پذیرفتن
accepting پذیرفتن
embrace پذیرفتن
embraced پذیرفتن
admitting پذیرفتن
take in پذیرفتن
hears پذیرفتن
hear پذیرفتن
allows پذیرفتن
allowing پذیرفتن
vouchsafed پذیرفتن
allow پذیرفتن
take by storm <idiom> پذیرفتن
accept پذیرفتن
accepts پذیرفتن
to take in پذیرفتن
troy شهر تروا در شمال غربی اسیای صغیر
st helena جزیره سنت هلن درجنوب غربی افریقا
Indian style [سبک معماری هندی متاثر از فرهنگ غربی]
honor پذیرفتن برات
co-opting بهمکاری پذیرفتن
to run away with باشتاب پذیرفتن
risks پذیرفتن خطر
co-opted بهمکاری پذیرفتن
snap up بیدرنگ پذیرفتن
co opt بهمکاری پذیرفتن
stretch a point <idiom> اتفاقی پذیرفتن
to snatch at باشتیاق پذیرفتن
receive رسیدن پذیرفتن
hearken بگوش دل پذیرفتن
co-opt بهمکاری پذیرفتن
adopts به فرزندی پذیرفتن
adopting به فرزندی پذیرفتن
adoption به فرزندی پذیرفتن
adopt به فرزندی پذیرفتن
risking پذیرفتن خطر
acculturate فرهنگ پذیرفتن
acceptance of goods پذیرفتن کالا
deigns لطفا پذیرفتن
risk پذیرفتن خطر
risked پذیرفتن خطر
deign لطفا پذیرفتن
deigning لطفا پذیرفتن
deigned لطفا پذیرفتن
receives رسیدن پذیرفتن
filiate بفرزندی پذیرفتن
co-opts بهمکاری پذیرفتن
Nahavand شهر نهاوند [در شمال غربی ایران نزدیک همدان]
granger road راه اهنی که ازایالات غربی غله بارکرده میاورد
pig in a poke <idiom> چشم بسته پذیرفتن
adopt درمیان خود پذیرفتن
adhibit ترتیب دادن پذیرفتن
allowing پذیرفتن اعطاء کردن
to toe the line برنامه حزبی را پذیرفتن
adopting درمیان خود پذیرفتن
to snap at an invitation دعوتی را فورا پذیرفتن
matriculated قبول کردن پذیرفتن
matriculates قبول کردن پذیرفتن
matriculating قبول کردن پذیرفتن
to take a bet پذیرفتن گرویا شرط
adopts درمیان خود پذیرفتن
affiliate به فرزندی پذیرفتن مربوط
affiliated به فرزندی پذیرفتن مربوط
matriculate قبول کردن پذیرفتن
co opt بعنوان همقطار پذیرفتن
to accept a job کاری [شغلی] را پذیرفتن
allows پذیرفتن اعطاء کردن
co-opt بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opting بعنوان همقطار پذیرفتن
listening پذیرفتن استماع کردن
co-opts بعنوان همقطار پذیرفتن
listened پذیرفتن استماع کردن
listen پذیرفتن استماع کردن
affiliates به فرزندی پذیرفتن مربوط
affiliating به فرزندی پذیرفتن مربوط
allow پذیرفتن اعطاء کردن
listens پذیرفتن استماع کردن
to grant an application درخواست نامه ای را پذیرفتن
co optation پذیرفتن بعنوان همکار
co option پذیرفتن بعنوان همکار
co-opted بعنوان همقطار پذیرفتن
west lndies جزایر هند غربی واقع بین اتازونی و امریکای جنوبی
to accept this token of my esteem پذیرفتن این یادبود قدرشناسی من
eat humble pie <idiom> پذیرفتن اشتباه وعذرخواهی کردن
take پذیرفتن موثر واقع شدن
to have [or bear] a maximum [minimum] load of something حداکثر [حداقل] باری را پذیرفتن
judaize اداب و رسوم یهودی را پذیرفتن
takes پذیرفتن موثر واقع شدن
rio treaty پیمان منعقد بین کلیه کشورهای نیمکره غربی به استثناء کانادا
monroe doctrine سیاست خارجی امریکا مبنی برمخالفت با گسترش نفوذاروپا درنیمکره غربی
to take the fall [American English] مسئولیت چیزی [کاری یا خطایی] را پذیرفتن
strike out <idiom> رفتاری ازبین اشتباهات خود پذیرفتن
to snap up بی درنگ پذیرفتن یا خریدن متعرض شدن
to take the fall for somebody مسئولیت خطایی را بجای کسی پذیرفتن
acquisition پذیرفتن یا نگهداشتن یا جمع آوری اطلاعات
acquisitions پذیرفتن یا نگهداشتن یا جمع آوری اطلاعات
Take somebody at his word. حرف کسی را پذیرفتن ( قبول داشتن )
face up to <idiom> پذیرفتن چیزی پذیرفتنش آن ساده نیست
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com