English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
electron beam focusing تمرکز دهی اشعه الکترونی
Other Matches
gun منبع اشعه الکترونی درون تیوپ اشعه کاتدی
guns منبع اشعه الکترونی درون تیوپ اشعه کاتدی
electron ray اشعه الکترونی
electron beam اشعه الکترونی
welding by electron beam جوشکاری با اشعه الکترونی
density of an electron beam چگالی اشعه الکترونی
electron beam cutting برش با اشعه الکترونی
electron beam generator مولد اشعه الکترونی
electron beam welding جوشکاری با اشعه الکترونی
phosphor معمولا اشعه الکترونی
beam current at a specified point شدت اشعه الکترونی در یک نقطه
electron gun بخشی از CRT که یک اشعه الکترونی ایجاد میکند
beam دسته کردن اشعه الکترونی جهت دادن
beams دسته کردن اشعه الکترونی جهت دادن
permanent magnet centering تمرکز اشعه بوسیله مغناطیسهای پایدار
permanent magnet focusing تمرکز اشعه بوسیله مغناطیسهای پایدار
electron beam recording ضبط خروجی کامپیوتر مستقیماگ روی میکروفیلم با استفاده از اشعه الکترونی
y plates صفحات افقی موازی که اختلاف پتانسیل انها سبب انحراف قائم پرتو الکترونی در لوله اشعه کاتدی میگردد
concentrates تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
concentrate تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
concentrating تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
electron multiplier چند برابر کننده الکترونی افزاینده الکترونی
concentrations تمرکز اتش تمرکز غلظت مواد شیمیایی موجود در هوا بازداشتگاه اسرا
concentration تمرکز اتش تمرکز غلظت مواد شیمیایی موجود در هوا بازداشتگاه اسرا
deflections هسته مغناطیسی اطراف تیوب اشعه کاغذی برای کنترل کردن محل اشعه و صفحه نمایش
deflection هسته مغناطیسی اطراف تیوب اشعه کاغذی برای کنترل کردن محل اشعه و صفحه نمایش
non interlaced سیستمی که اشعه الکترون تصویر هر خط صفحه نمایش را یک بار اسکن میکند در حین هر سیکل تنظیم . این اشعه یک اسکن نمایش در هر خط انجام میدهد
radiolucency درجه نفوذ اشعه مجهول نفوذ پذیری اشعه مجهول
electron tube لامپ الکترونی
electron theory تئوری الکترونی
electron theory نظریه الکترونی
electron telescope تلسکوپ الکترونی
guns تفنگ الکترونی
electron sheath پوسته الکترونی
electron particle ذره الکترونی
electron mirror اینه الکترونی
electron wave موج الکترونی
electron shower رگبار الکترونی
electronic rectifier یکسوکننده الکترونی
barrier layer بند الکترونی
electronic radiation تشعشع الکترونی
electronic microscope میکروسکوپ الکترونی
electronic formula فرمول الکترونی
electronic flash فلاش الکترونی
electronic excitation تحریک الکترونی
tube لامپ الکترونی
tubes لامپ الکترونی
electronic density چگالی الکترونی
electron physics فیزیک الکترونی
electronic current جریان الکترونی
electron microscope میکروسکوپ الکترونی
electron microscope میکروسکپ الکترونی
electron cutting برش الکترونی
electron current جریان الکترونی
electron coupling تزویج الکترونی
electron coupling پیوست الکترونی
electron could ابر الکترونی
electron bombardment بمباران الکترونی
electron configuration ارایش الکترونی
electron cloud ابر الکترونی
electron cascade ابشار الکترونی
electron capture جاذبه الکترونی
electron capture ربایش الکترونی
gun تفنگ الکترونی
computer حسابگر الکترونی
computers حسابگر الکترونی
electron lens لنز الکترونی
electron lens عدسی الکترونی
electron density چگالی الکترونی
electron hole حفره الکترونی
electron gun تفنگ الکترونی
electron avalanche بهمن الکترونی
electron gas گاز الکترونی
electron flow جریان الکترونی
electron diffraction پراش الکترونی
electron beam پرتوی الکترونی
electron camera دوربین الکترونی
electronic rectifier یکسوساز الکترونی
electronic switch سوئیچ الکترونی
one electron atom اتم تک الکترونی
electronic tuning تنظیم الکترونی
electronic transition جهش الکترونی
electronic structure ساختار الکترونی
glass type tube لامپ الکترونی شیشهای
forbidden transition جهش الکترونی ممنوع
electron disintegration فرو ریزش الکترونی
barrier layer capacitance فرفیت بند الکترونی
depletion layer capacitance فرفیت بند الکترونی
multidentate atom اتم چند الکترونی
electron microscope ذره بین الکترونی
electronic lens عدسی یا لنز الکترونی
eniac ماشین حساب الکترونی
gas filled valve لامپ الکترونی گازی
octal glass type tube لامپ الکترونی هشت پایهای
get a fix on something <idiom> نامه الکترونی دریافت کردن
input circuit مدار ورودی لامپ الکترونی
output circuit مدار خروجی لامپ الکترونی
electron beam deflection system سیستم شکست پرتو الکترونی
thermoelectron الکترونی که در اثر گرماصادر شود
yeep joung تمرکز
concentration تمرکز
concentrations تمرکز
centralisation تمرکز
centralization تمرکز
focusing تمرکز
centering تمرکز
mu فاکتور شدت نیروی لامپ الکترونی
center تمرکز یافتن
concentration ratio نرخ تمرکز
concentration ratio نسبت تمرکز
degree of centralization درجه تمرکز
concentration of fire تمرکز اتش
concentative تمرکز دهنده
centering tool ابزار تمرکز
center spuare زاویه تمرکز
totalitarianism تمرکز گرایی
decentralization عدم تمرکز
electromagnetic focusing تمرکز الکترومغناطیسی
data concentration تمرکز داده
magnetic focusing تمرکز الکترومغناطیسی
crossover تمرکز نخستین
visual focusing تمرکز دیداری
automatic focusing تمرکز خودکار
cost center تمرکز هزینه
cathexis تمرکز روانی
ionic focusing تمرکز با گاز
gas focusing تمرکز با گاز
focusing magnet مغناطیس تمرکز ده
focusing control تنظیم تمرکز
retains تمرکز دادن
retaining تمرکز دادن
retained تمرکز دادن
retain تمرکز دادن
focusing coil پیچک تمرکز
focalization تمرکز در کانون
electrostatic focusing تمرکز الکتروستاتیکی
centralist طرفدار تمرکز
centralists طرفدار تمرکز
centered تمرکز یافتن
centers تمرکز یافتن
centred تمرکز یافتن
horizontal integration تمرکز افقی
concentrating تمرکز کردن
concentration تمرکز عده ها
concentrations تمرکز عده ها
stress concentration تمرکز تنش
post deflection focusing تمرکز پس از انحراف
period of concentration زمان تمرکز
electron focusing تمرکز الکترون
concentrate تمرکز کردن
concentrate تمرکز دادن
concentrates تمرکز کردن
concentrates تمرکز دادن
concentrating تمرکز دادن
line concentrator تمرکز کننده خط
centre تمرکز یافتن
bread-boards لوحهای که مدارهای آزمایشی الکترونی راروی آن میآرایند
bread-board لوحهای که مدارهای آزمایشی الکترونی راروی آن میآرایند
sferics دستگاه الکترونی کشف طوفان هوا شناسی
critical concentration میزان تمرکز بحرانی
decentralising عدم تمرکز دادن
massing of fire تمرکز دادن اتشها
centralized design طراحی تمرکز یافته
decentralises عدم تمرکز دادن
decentralised عدم تمرکز دادن
concentration area منطقه تمرکز اتش
massing تمرکز قوای جنگی
masses تمرکز قوای جنگی
mass تمرکز قوای جنگی
self focus تنظیم تمرکز خودکار
concentrating تمرکز دادن تغلیظ
decentralize عدم تمرکز دادن
concentrates تمرکز دادن تغلیظ
concentrate تمرکز دادن تغلیظ
decentralizes عدم تمرکز دادن
decentralizing عدم تمرکز دادن
bourrelet ورم تمرکز گلوله
synchrotron دستگاه تقویت وتسریع ذرات بار دار الکترونی
centralism سیستم تمرکز در اداره مملکت
authoritarianism فلسفهء تمرکز قدرت یا استبداد
centralizes تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralize تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralising تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralises تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralised تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralizing تمرکز دادن تمرکزی کردن
concenter تمرکز دادن تغلیظ کردن
numerical indicator tube هر گونه لامپ الکترونی که توانایی نمایش اشکال عددی را دارد
centralizing تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
Zionism نهضت تمرکز بنی اسرائیل درفلسطین
hit the high spots <idiom> روی نکته اصلی تمرکز کردن
I am not in the right frame of mind. I cannot concerntrate. فکرم حاضرنیست ( تمرکز فکر ندارم )
center کانونی کردن تمرکز یافتن مرکز
pools قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
centralising تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralised تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
pooled قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
centralize تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
cathectic وابسته به تمرکز روانی شهوانی شده
centralizes تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com