Dictiornary-Farsi | تمرکز نخستین | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
crossover	تمرکز نخستین


Other Matches

concentrate	تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
concentrating	تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
concentrates	تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
concentration	تمرکز اتش تمرکز غلظت مواد شیمیایی موجود در هوا بازداشتگاه اسرا
concentrations	تمرکز اتش تمرکز غلظت مواد شیمیایی موجود در هوا بازداشتگاه اسرا
at first a	در نخستین دید در وهله نخستین
centering	تمرکز
concentrations	تمرکز
centralisation	تمرکز
centralization	تمرکز
concentration	تمرکز
focusing	تمرکز
yeep joung	تمرکز
focusing magnet	مغناطیس تمرکز ده
gas focusing	تمرکز با گاز
centre	تمرکز یافتن
cathexis	تمرکز روانی
centralist	طرفدار تمرکز
centers	تمرکز یافتن
centered	تمرکز یافتن
centralists	طرفدار تمرکز
concentration of fire	تمرکز اتش
centred	تمرکز یافتن
ionic focusing	تمرکز با گاز
retained	تمرکز دادن
retain	تمرکز دادن
automatic focusing	تمرکز خودکار
post deflection focusing	تمرکز پس از انحراف
period of concentration	زمان تمرکز
retaining	تمرکز دادن
center	تمرکز یافتن
line concentrator	تمرکز کننده خط
decentralization	عدم تمرکز
horizontal integration	تمرکز افقی
retains	تمرکز دادن
stress concentration	تمرکز تنش
concentration ratio	نرخ تمرکز
focalization	تمرکز در کانون
concentrates	تمرکز دادن
concentrations	تمرکز عده ها
concentration	تمرکز عده ها
cost center	تمرکز هزینه
data concentration	تمرکز داده
degree of centralization	درجه تمرکز
electromagnetic focusing	تمرکز الکترومغناطیسی
magnetic focusing	تمرکز الکترومغناطیسی
totalitarianism	تمرکز گرایی
electron focusing	تمرکز الکترون
electrostatic focusing	تمرکز الکتروستاتیکی
concentration ratio	نسبت تمرکز
visual focusing	تمرکز دیداری
focusing coil	پیچک تمرکز
concentrating	تمرکز دادن
concentrating	تمرکز کردن
center spuare	زاویه تمرکز
centering tool	ابزار تمرکز
concentrates	تمرکز کردن
focusing control	تنظیم تمرکز
concentrate	تمرکز دادن
concentrate	تمرکز کردن
concentative	تمرکز دهنده
critical concentration	میزان تمرکز بحرانی
decentralizing	عدم تمرکز دادن
concentration area	منطقه تمرکز اتش
bourrelet	ورم تمرکز گلوله
centralized design	طراحی تمرکز یافته
massing of fire	تمرکز دادن اتشها
decentralizes	عدم تمرکز دادن
masses	تمرکز قوای جنگی
mass	تمرکز قوای جنگی
concentrating	تمرکز دادن تغلیظ
concentrates	تمرکز دادن تغلیظ
decentralize	عدم تمرکز دادن
self focus	تنظیم تمرکز خودکار
concentrate	تمرکز دادن تغلیظ
massing	تمرکز قوای جنگی
decentralised	عدم تمرکز دادن
decentralises	عدم تمرکز دادن
decentralising	عدم تمرکز دادن
centralizing	تمرکز دادن تمرکزی کردن
authoritarianism	فلسفهء تمرکز قدرت یا استبداد
centralizes	تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralize	تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralism	سیستم تمرکز در اداره مملکت
electron beam focusing	تمرکز دهی اشعه الکترونی
centralised	تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralises	تمرکز دادن تمرکزی کردن
concenter	تمرکز دادن تغلیظ کردن
centralising	تمرکز دادن تمرکزی کردن
initials	نخستین
initialling	نخستین
primary	نخستین
incipient	نخستین
premiers	نخستین
proto	نخستین
our first parents adam and eva	نخستین ما
quadrages ima	نخستین
first detector	نخستین
premieres	نخستین
premiered	نخستین
premiere	نخستین
premier	نخستین
initial	نخستین
mixers	نخستین
mixer	نخستین
premiering	نخستین
first	نخستین
primal <adj.>	نخستین
initialed	نخستین
initialled	نخستین
initialing	نخستین
gather writer	تمرکز اطلاعات در داخل یک رکورد فیزیکی
hit the high spots <idiom>	روی نکته اصلی تمرکز کردن
decentralism	سیستم عدم تمرکز در اداره مملکت
statism	تمرکز قدرت اقتصادی در دولت مرکزی
I am not in the right frame of mind. I cannot concerntrate.	فکرم حاضرنیست ( تمرکز فکر ندارم )
center	کانونی کردن تمرکز یافتن مرکز
Zionism	نهضت تمرکز بنی اسرائیل درفلسطین
pool	قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
cathectic	وابسته به تمرکز روانی شهوانی شده
pools	قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
pooled	قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
centralising	تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
permanent magnet focusing	تمرکز اشعه بوسیله مغناطیسهای پایدار
centralises	تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralised	تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralizes	تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralize	تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralizing	تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
permanent magnet centering	تمرکز اشعه بوسیله مغناطیسهای پایدار
localization	تمرکز درنقطه بخصوصی محلی کردن
primary personality	شخصیت نخستین
trivium	دوره نخستین
the opening chapter	نخستین فصل
the first of all	نخستین همه
primary needs	نیازهای نخستین
primary zones	نواحی نخستین
rough coat	نخستین اندود
primary productivity	فراوردگی نخستین
primary reinforcement	تقویت نخستین
as a first step <adv.>	نخستین [اولا]
first hand	نخستین بازی کن
primary treatment	تصفیه نخستین
primary treatment	پاکسازی نخستین
first impression	برداشت نخستین
the first day	نخستین رور
primary processes	فرایندهای نخستین
octateuch	نخستین عهدعتیق
menarche	نخستین قاعدگی
in the egg	در مرحله نخستین
incipience	حالت نخستین
incipincy	حالت نخستین
incunabula	نخستین دوره
initial expenses	هزینه نخستین
protomartyr	نخستین شهید
initial stage	طبقه نخستین
his opening remarks	نخستین گفتههای وی
proenomen	نام نخستین
primary motivation	انگیزش نخستین
primary group	گروه نخستین
primary drive	سائق نخستین
primary colors	رنگهای نخستین
primary anxiety	اضطراب نخستین
springer stone	نخستین رگ پاطاق
prime coat	روکش نخستین
hexateuch	نخستین توریه
initial movement	نخستین اقدام
first aids	کمکهای نخستین
at the first blush	در نخستین وهله
book one	جلد نخستین
at the first onset	در نخستین وهله
primes	نخستین اولیه
by return of post	با نخستین پست
primed	نخستین اولیه
first rate	نخستین درجه
at first push	در نخستین وهله
prototypes	نمونه نخستین
primary	مقدماتی نخستین
prototypes	نخستین بشر
prime	نخستین اولیه
prototype	نمونه نخستین
prototype	نخستین بشر
primordial	اصل نخستین
Zionist	طرفدار نهضت تمرکز یهود در فلسطین صهیونیست
grommet	حلقه ثبات لوله ورم تمرکز گلوله
authoritarians	طرفدار تمرکز قدرت در دست یکنفر یا یک هیئت
authoritarian	طرفدار تمرکز قدرت در دست یکنفر یا یک هیئت
condenser	الت جمع کردن و تمرکز دادن برق
first fruits	نخستین دستاوردهای هر چیز
initiating	نخستین قدم رابرداشتن
initiates	نخستین قدم رابرداشتن
maiden speeches	نخستین نطق شخص
initiate	نخستین قدم رابرداشتن
prodelision	حذف نخستین حرفCanis
opener	نخستین مسابقه از یک دورمسابقه
the first person	نخستین شخص متکلم
primary amentia	نقص عقل نخستین
primary sensory area	ناحیه حسی نخستین
primary mental abilities	تواناییهای عقلی نخستین
on the first occasion	در نخستین وهله یا فرصت