Dictiornary-Farsi | تمرکز گرایی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (3 milliseconds)

English	Persian
totalitarianism	تمرکز گرایی


Other Matches

concentrates	تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
concentrating	تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
concentrate	تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
concentration	تمرکز اتش تمرکز غلظت مواد شیمیایی موجود در هوا بازداشتگاه اسرا
concentrations	تمرکز اتش تمرکز غلظت مواد شیمیایی موجود در هوا بازداشتگاه اسرا
hydrotropism	اب گرایی یا هیدروتربیسم رطوبت گرایی
centralization	تمرکز
concentrations	تمرکز
centralisation	تمرکز
yeep joung	تمرکز
centering	تمرکز
focusing	تمرکز
concentration	تمرکز
concentative	تمرکز دهنده
centred	تمرکز یافتن
centre	تمرکز یافتن
cost center	تمرکز هزینه
centralist	طرفدار تمرکز
visual focusing	تمرکز دیداری
concentration ratio	نسبت تمرکز
centers	تمرکز یافتن
centered	تمرکز یافتن
centralists	طرفدار تمرکز
concentration of fire	تمرکز اتش
centering tool	ابزار تمرکز
retain	تمرکز دادن
retained	تمرکز دادن
concentration ratio	نرخ تمرکز
post deflection focusing	تمرکز پس از انحراف
period of concentration	زمان تمرکز
stress concentration	تمرکز تنش
line concentrator	تمرکز کننده خط
gas focusing	تمرکز با گاز
automatic focusing	تمرکز خودکار
cathexis	تمرکز روانی
center	تمرکز یافتن
center spuare	زاویه تمرکز
retains	تمرکز دادن
retaining	تمرکز دادن
decentralization	عدم تمرکز
concentrates	تمرکز کردن
focusing coil	پیچک تمرکز
focalization	تمرکز در کانون
concentration	تمرکز عده ها
concentrations	تمرکز عده ها
horizontal integration	تمرکز افقی
electrostatic focusing	تمرکز الکتروستاتیکی
magnetic focusing	تمرکز الکترومغناطیسی
electromagnetic focusing	تمرکز الکترومغناطیسی
degree of centralization	درجه تمرکز
concentrate	تمرکز کردن
concentrate	تمرکز دادن
crossover	تمرکز نخستین
data concentration	تمرکز داده
ionic focusing	تمرکز با گاز
electron focusing	تمرکز الکترون
concentrating	تمرکز دادن
concentrating	تمرکز کردن
focusing magnet	مغناطیس تمرکز ده
concentrates	تمرکز دادن
focusing control	تنظیم تمرکز
bourrelet	ورم تمرکز گلوله
decentralize	عدم تمرکز دادن
massing of fire	تمرکز دادن اتشها
decentralizes	عدم تمرکز دادن
decentralizing	عدم تمرکز دادن
self focus	تنظیم تمرکز خودکار
decentralising	عدم تمرکز دادن
decentralises	عدم تمرکز دادن
masses	تمرکز قوای جنگی
concentrates	تمرکز دادن تغلیظ
massing	تمرکز قوای جنگی
concentrate	تمرکز دادن تغلیظ
critical concentration	میزان تمرکز بحرانی
centralized design	طراحی تمرکز یافته
concentration area	منطقه تمرکز اتش
concentrating	تمرکز دادن تغلیظ
mass	تمرکز قوای جنگی
decentralised	عدم تمرکز دادن
centralism	سیستم تمرکز در اداره مملکت
centralizing	تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralize	تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralising	تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralizes	تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralises	تمرکز دادن تمرکزی کردن
concenter	تمرکز دادن تغلیظ کردن
centralised	تمرکز دادن تمرکزی کردن
electron beam focusing	تمرکز دهی اشعه الکترونی
authoritarianism	فلسفهء تمرکز قدرت یا استبداد
centralises	تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
statism	تمرکز قدرت اقتصادی در دولت مرکزی
permanent magnet focusing	تمرکز اشعه بوسیله مغناطیسهای پایدار
localization	تمرکز درنقطه بخصوصی محلی کردن
gather writer	تمرکز اطلاعات در داخل یک رکورد فیزیکی
Zionism	نهضت تمرکز بنی اسرائیل درفلسطین
decentralism	سیستم عدم تمرکز در اداره مملکت
permanent magnet centering	تمرکز اشعه بوسیله مغناطیسهای پایدار
cathectic	وابسته به تمرکز روانی شهوانی شده
pool	قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
pooled	قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
hit the high spots <idiom>	روی نکته اصلی تمرکز کردن
centralised	تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
pools	قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
centralising	تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralize	تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralizes	تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralizing	تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
center	کانونی کردن تمرکز یافتن مرکز
I am not in the right frame of mind. I cannot concerntrate.	فکرم حاضرنیست ( تمرکز فکر ندارم )
authoritarians	طرفدار تمرکز قدرت در دست یکنفر یا یک هیئت
grommet	حلقه ثبات لوله ورم تمرکز گلوله
condenser	الت جمع کردن و تمرکز دادن برق
Zionist	طرفدار نهضت تمرکز یهود در فلسطین صهیونیست
authoritarian	طرفدار تمرکز قدرت در دست یکنفر یا یک هیئت
hydrotropic	اب گرایی
ambivalence	دو سو گرایی
sensualism	حس گرایی
skepticism	شک گرایی
leftism	چپ گرایی
introversion	درون گرایی
minimalism	کمینه گرایی
monarchical	شاه گرایی
transformism	تحول گرایی
revanchism	کین گرایی
functionalism	کارکرد گرایی
ideality	اندیشه گرایی
consumerism	مصرف گرایی
inflationism	تورم گرایی
institutionalism	بنیاد گرایی
utopianism	ارمان گرایی
verbalism	لفظ گرایی
verism	حقیقت گرایی
intellectualism	عقل گرایی
viscerotonia	لذت گرایی
vitalism	حیات گرایی
instrumentalism	وسیله گرایی
westernization	غرب گرایی
geotropism	زمین گرایی
geotaxis	زمین گرایی
cynicism	کلبی گرایی
cynism [rare] [cynicism]	کلبی گرایی
germanism	المان گرایی
governmentalism	حکومت گرایی
historicity	تاریخ گرایی
heliotropism	افتاب گرایی
gregariousness	جمع گرایی
illusionism	وهم گرایی
intuitionalism	شهود گرایی
semitism	سامی گرایی
somatotonia	فعالیت گرایی
sophism	سفسطه گرایی
spiritism	روح گرایی
objectivism	عین گرایی
objectivism	برون گرایی
nominalism	اسم گرایی
negativism	منفی گرایی
necrophilia	مرده گرایی
phenomenalism	پدیده گرایی
phototropism	نور گرایی
solipsism	نفس گرایی
self determinism	نفس گرایی
sectionalism	استان گرایی
rightism	راست گرایی
relativism	نسبیت گرایی
probabilism	احتمال گرایی
separatism	جدا گرایی
pragnanz	طرح گرایی
pneumotropism	ریه گرایی
nationallism	ملت گرایی
moralization	اخلاق گرایی
monopolism	انحصار گرایی
synthetism	تالیف گرایی
theatricalism	تماشاخانه گرایی
transformism	دگرگونی گرایی
tritheism	سه یزدان گرایی
unitarianism	توحید گرایی
universalism	عام گرایی
irredentism	الحاق گرایی
utilitarianism	سودمند گرایی
syndicalism	اتحادیه گرایی
islamism	اسلام گرایی
subjectivism	ذهنی گرایی
mentalism	ذهن گرایی
mendelism	مندل گرایی
stereotapis	جمد گرایی
masculinism	نرینه گرایی
magnotropism	مغناطیس گرایی
machiavellianism	ماکیاول گرایی
subjectivism	درون گرایی
subjectivism	ذهن گرایی
intuitionism	شهود گرایی
tribalism	ایل گرایی
militarism	جنگ گرایی
existentialism	هستی گرایی
traditionalism	سنت گرایی
sectarianism	فرقه گرایی
individualism	فرد گرایی
absolutism	مطلق گرایی
introspection	درون گرایی
feudalism	تیول گرایی