Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
exercize
تمرین تکلیف
Other Matches
declaration of trust
افهارنامه تکلیف به قبض افهارنامهای که ناقل به منتقل الیه یا مصالح به متصالح میدهد و در ان به او تکلیف میکند که اداره مورد انتقال یا مال الصلح رابه عهده بگیرد و ان را قبض کند
dry sum
تمرین مشق پای قبضه تمرین بدون تیراندازی
emergency drill
تمرین مقابله با سوانح تمرین مقابله با حوادث غیرمترقبه
assignments
تکلیف
tasks
تکلیف
responsibilities
تکلیف
responsibility
تکلیف
offhandedly
بی تکلیف
offhanded
بی تکلیف
at fault
بی تکلیف
imposition
تکلیف
at a loss what to do
لا تکلیف
abeyant abeyance
بی تکلیف
abeyant
بی تکلیف
assignment
تکلیف
duty
تکلیف
task
تکلیف
full age
سن تکلیف
unfinished task
تکلیف ناتمام
at a loss what to do
بلا تکلیف
referendums
کسب تکلیف
referendum
کسب تکلیف
referenda
کسب تکلیف
subadult
نزدیک سن تکلیف
task analysis
تحلیل تکلیف
task oriented
تکلیف گرا
Where do you stand ?What am I Supposed to do ?
تکلیف من چیست ؟
interrupted task
تکلیف ناتمام
unaffected
بی تکلیف صمیمی
tasks
کار تکلیف
task
کار تکلیف
qualification
قید تکلیف
fall into abeyance
بی تکلیف ماندن
homework
تکلیف خانه
impone
تکلیف کردن
how shall we proceed
تکلیف چیست
he is at a loose end
بی تکلیف است
low level task
تکلیف سطح پایین
process
تکلیف به حضور کردن
pendants
بی تکلیف ضمیمه شده
processes
تکلیف به حضور کردن
pendant
بی تکلیف ضمیمه شده
It was required of me . They imposed it on me .
آنرا به من تکلیف کردند
schoolwork
تکلیف شبانه دانشجو
To ask for instructions (directives).
کسب تکلیف کردن
assignment
تکلیف درسی و مشق شاگرد
assignments
تکلیف درسی و مشق شاگرد
To do (perform) ones duty.
تکلیف خود را انجام دادن
to put one's affairs in order
[to settle one's business]
تکلیف کار خود را روشن کردن
To settle the issue one way or the other.
تکلیف کاری راروشن ( یکسره ) کردن
they overtax our strength
بما تکلیف میکنند که زیادنیروی خودرابکاراندازیم
To do something prefunctorily.
برای رفع تکلیف ( از سر باز کردن ) کاری راانجام دادن
to keep somebody on tenterhooks
<idiom>
کسی را بلا تکلیف
[معلق]
نگه داشتن
[اصطلاح روزمره]
to have somebody on the hook
<idiom>
کسی را بلا تکلیف
[معلق]
نگه داشتن
[اصطلاح روزمره]
to keep somebody in suspense
<idiom>
کسی را بلا تکلیف
[معلق]
نگه داشتن
[اصطلاح روزمره]
to let somebody dangle
<idiom>
کسی را بلا تکلیف
[معلق]
نگه داشتن
[اصطلاح روزمره]
use
تمرین
ure
تمرین
drilling
تمرین
action
تمرین
actions
تمرین
work out
تمرین
uses
تمرین
train
تمرین
trained
تمرین
trains
تمرین
drill
تمرین
exercises
تمرین
practice
تمرین
exercise
تمرین
exercised
تمرین
drilled
تمرین
rehearsal
تمرین
rehearsals
تمرین
drills
تمرین
maneuver
تمرین نظامی
battle drill
تمرین رزم
fartlek
تمرین دو استقامت
field exercise
تمرین رزمی
workouts
تمرین شدید
exercise term
اسم تمرین
exercise code word
رمز تمرین
exercisable
قابل تمرین
behavior rehearsal
تمرین رفتار
practice period
دوره تمرین
circuit training
تمرین دایرهای
combat exercise
تمرین رزمی
combatdrill
تمرین رزمی
try-out
تمرین نهایی
dry run
تمرین جنگی
field exercise
تمرین صحرایی
fore exercise
تمرین مقدماتی
formal exercise
تمرین صوری
training time
زمان تمرین
mobilization exercise
تمرین بسیج
negative practice
تمرین منفی
training distance
مسافت تمرین
overtrain
تمرین بیش از حد
physical exercise
تمرین بدنی
physical exercise
تمرین ورزشی
practice effect
اثر تمرین
work out
<idiom>
تمرین کردن
practice teaching
تمرین معلمی
rehearser
تمرین کننده
massed practice
تمرین بی وقفه
mass practice
تمرین فشرده
unspaced practice
تمرین بی فاصله
workout
تمرین شدید
gymnastical
تمرین زورخانهای
try-outs
تمرین نهایی
workshop practice
تمرین کارگاهی
pratique
تمرین عملی
work out
تمرین امادگی
wind sprint
تمرین دو سریع
warm down
تمرین سبک
joint exercise
تمرین مشترک
service practice
تمرین اموزشی
mule
اتومبیل تمرین
rehearses
تمرین کردن
rehearsals
تمرین از بر خواندن
rehearsed
تمرین کردن
rehearsals
تمرین نمایش
rehearsal
تمرین از بر خواندن
rehearsing
تمرین کردن
rehearsal
تمرین نمایش
drills
تمرین مته
practice
ورزش تمرین
practises
ورزش تمرین
drilling
تمرین نظامی
practising
ورزش تمرین
evolution
تمرین عالی
mules
اتومبیل تمرین
experience
تمرین دادن
experiences
تمرین دادن
experiencing
تمرین دادن
practise
ورزش تمرین
gunning
تمرین تیراندازی
practicing
ورزش تمرین
exercises
تمرین دادن
woodsheds
تمرین کردن
exercised
تمرین دادن
exercise
تمرین دادن
staging
تمرین کردن
woodshed
تمرین کردن
staging
تمرین اب خاکی
practice
تمرین کردن
rehearse
تمرین کردن
training
تعلیم و تمرین
drilled
تمرین مته
drilled
تمرین کردن
drills
تمرین کردن
drill
تمرین مته
drill
تمرین کردن
moom poolgi
تمرین کردن تکواندو
multiple drill
تمرین چندکاره یا مختلط
speedbag
گلابی تمرین بوکس
drill marching
تمرین پیاده روی
practising
ممارست تمرین کردن
practicing
ممارست تمرین کردن
multiple drill
تمرین چند یکانی
practise
ممارست تمرین کردن
punch ball
گلابی تمرین بوکس
practises
ممارست تمرین کردن
sand bag
سستی عمدی در تمرین
shadow ball
تمرین گوی اندازی
exercise
ورزش تمرین کردن
exercised
ورزش تمرین کردن
exercises
ورزش تمرین کردن
rehearsal
تمرین کردن عملیات
rehearsals
تمرین کردن عملیات
punching bag
کیسه شن تمرین بوکس
punching bags
کیسه شن تمرین بوکس
limber
تمرین نرمش کردن
work out
برنامه یک جلسه تمرین
gym
محل تمرین بوکس
gyms
محل تمرین بوکس
weight program
تمرین وزنه برداری
triceps extension
تمرین تقویت ماهیچه سه سر
toss ball against a wall
تمرین ابشار با دیوار
skeet
انداختن تمرین تیراندازی
practice
ممارست تمرین کردن
mobilization exercise
تمرین بسیج نیروها
dojang
سالن تمرین تکواندو
flash card
ورقه تمرین بصری
distributed practice
تمرین فاصله دار
directed exercise
تمرین هدایت شده
drilling
تمرین نظامی کردن
command post exercise
تمرین پاسگاه فرماندهی
head gear
کلاه تمرین بوکس
controlled exercise
تمرین کنترل شده
headguard
کلاه تمرین بوکس
heavy bag
کیسه شن تمرین بوکس
big bag
کیسه شن تمرین بوکس
fire drill
تمرین اطفاء حریق
fire drills
تمرین اطفاء حریق
mass practice
تمرین بدون استراحت
combat firing
تمرین تیراندازی رزمی
headharness
کلاه تمرین بوکس
map exercise
تمرین روی نقشه
backboard
دیوار تمرین تنیس
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com