English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 216 (17 milliseconds)
English Persian
devaluation تنزل قیمت پول
Search result with all words
bear کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
bears کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
deflation تنزل قیمت
devaluate تنزل قیمت دادن
devalue تنزل قیمت دادن
devalued تنزل قیمت دادن
devalues تنزل قیمت دادن
devaluing تنزل قیمت دادن
cut rate تنزل قیمت
demonetization تنزل ارزش پول نسبت به قیمت قانونی خود
exchange depareciation تنزل ارزش پول خارجی تنزل قیمت ارز
exchange devaluation تنزل رسمی قیمت ارز تضعیف رسمی ارز
mark down تنزل قیمت
nose dive شیرجه ناگهانی در هواپیما تنزل ناگهانی قیمت
put option خیار بایع در مورد بالا بردن قیمت قبل از تسلیم مبیع ارزش پول تنزل کند
Other Matches
kinked demand curve و اگر فروشنده قیمت کالا راکاهش دهد فروش وی بیشترنخواهد شد زیرا سایرفروشندگان قیمت خود راپائین اورده و از کاهش قیمت تبعیت میکنند .
reserve price قیمت پنهانی [در حراجی های فرش و در بازارهای خارج استفاده می شود یعنی صاحب فرش، یک قیمت حداقل در نظر می گیرد و اگر در مزایده قیمت پیشنهادی از آن پایین تر باشد، از فروش امتناع می کند.]
current standard cost مقیاس سنجش قیمت کالای تولیدی یا مواد اولیه با قیمت پایه است
cost plus pricing تعیین قیمت فروش با افزودن ضریب مخصوص منفعت به قیمت تمام شده
unbundled software نرم افزاری که قیمت آن همراه با قیمت قطعه نیست
underprice قیمت پایین تراز قیمت بازار
value added قیمت یا ارزش افزوده شده قیمت یک محصول در بازاربدون توجه به ارزش مواداولیه یی که در تولید ان به کار رفته است
stock watering سهام تاسیسات گرانقیمتی رابا قیمت اختیاری در بورس فروختن که مالا" به تقلیل قیمت سایر سهام منتهی شود
list price فهرست قیمت اجناس فهرستی که در ان قیمت اجناس یا اگهی ویاکالاهای تجارتی رانوشته اند
paasche price index یعنی حاصلضرب قیمت و مقدار پایه بخش برحاصلضرب قیمت و مقدار درسال جاری
last price اخرین قیمت حداقل قیمت
shadow price شبه قیمت قیمت ضمنی
normal price قیمت عادی قیمت معمولی
quantum valebat در مواقعی که جنسی بدون تعیین قیمت دقیق فروخته و شرط شود که قیمت بر مبنای قاعده فوق بعدا" پرداخت شود
spiral of wages and prices حرکت تسلسلی مزدها و قیمت ها مارپیچ مزدها و قیمت ها
contractions تنزل
decadence تنزل
depreciation تنزل
decreased تنزل
decrease تنزل
reduction تنزل
decreases تنزل
reductions تنزل
degradation تنزل
contraction تنزل
regression تنزل
abated تنزل
abates تنزل
decadency تنزل
abating تنزل
declined تنزل
step backwards تنزل
set back تنزل
regress تنزل
fall تنزل
abate تنزل
declining تنزل
degression تنزل
decline تنزل
declines تنزل
tacit collusion حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
degrade تنزل دادن
to come down with a run تنزل کردن
lowering تنزل دادن
lowers تنزل دادن
fall تنزل کرد ن
fall تنزل کردن
lowered تنزل دادن
decaying خرابی تنزل
retrograde تنزل کننده
devaluation تنزل نرخ
to go backward تنزل کردن
degrades تنزل دادن
degrades تنزل کردن
degrade تنزل کردن
graceful degradation تنزل مطبوع
pejorative تنزل دهنده
lower تنزل دادن
decays خرابی تنزل
decay خرابی تنزل
demotion تنزل رتبه
magnetic decay تنزل مغناطیسی
degradation تنزل درجه
degradation تنزل رتبه
decayed خرابی تنزل
magnetic declination تنزل مغناطیسی
forfeiture تنزل ارزش
depreciator تنزل دهنده
depreciative تنزل دهنده
fall off <idiom> تنزل کردن
depression تنزل افسردگی
depression تنزل ناصافی
reducing تنزل دادن
depressions تنزل افسردگی
reduce تنزل دادن
reduces تنزل دادن
depressions تنزل ناصافی
active تنزل بردار
declining تنزل کردن کاستن
demonetize تنزل پیدا کردن
roll back عمل تنزل دادن
degrade تنزل رتبه دادن
demoting تنزل رتبه دادن
demote تنزل رتبه دادن
demotes تنزل رتبه دادن
declines تنزل کردن کاستن
declined تنزل کردن کاستن
degrades تنزل رتبه دادن
currency depreciation تنزل ارزش پول
fluctuable مستعد ترقی و تنزل
comedown تنزل رتبه ومقام
a pejorative term عبارتی تنزل دهنده
fluctuation ترقی و تنزل نوسان
declining economy اقتصاددر حال تنزل
decline تنزل کردن کاستن
declining industry صنعت درحال تنزل
to sink in the scale در مقام تنزل کردن
demoted تنزل رتبه دادن
undulation صعودو نزول ترقی و تنزل
to be reduced to the ranks بپایه سربازی تنزل یافتن
playdown تنزل دادن کوچک کردن
decaying فاسد شدن تنزل کردن
To decrease. To lower. پایین رفتن ( تنزل وکاهش )
decayed فاسد شدن تنزل کردن
decays فاسد شدن تنزل کردن
downswing تنزل کارهای تجارتی وغیره
decay فاسد شدن تنزل کردن
marginal cost pricing قیمت گذاری بر مبنای هزینه نهائی قیمت معادل هزینه نهائی
write down تنزل دادن بهای اسمی سهام
nose dive ناگهان شیرجه رفتن یا تنزل کردن
bond discount تنزل مبلغ اسمی اوراق قرضه
declassified تنزل رتبه دادن به غیر محرمانه کردن
declassify تنزل رتبه دادن به غیر محرمانه کردن
declassifying تنزل رتبه دادن به غیر محرمانه کردن
declassifies تنزل رتبه دادن به غیر محرمانه کردن
devaluation تنزل نرخ برابری پول تضعیف پولی
bathos تنزل از مطالب عالی به چیزهای پیش پا افتاده
trover دعوی مطالبه قیمت مال مغصوب دعوی مطالبه قیمت مال مورد استفاده بلاجهت
write down یادداشت کردن تنزل دادن بهای اسمی سهام
regressive tax مالیاتی که به نسبت کم شدن مبلغ پایه مالیات تنزل کند
exchange of full powers رسمیت یافتن تنزل نرخ ارز مبادله اسناد مربوط به تفویض اختیارات تام
seller's option to duble خیار بایع در مورد این که درصورت تنزل ارزش پول پیش از تسلیم مبیع
pigou effect اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
put in more عمل یا بیع خیاری که در ان خیار فسخ در صورت تنزل ارزش پول پیش بینی شده باشد
sags یک بر شدن کوتاه و بلند شدن از باد رانده شدن تنزل کردن ته رفتن
sagged یک بر شدن کوتاه و بلند شدن از باد رانده شدن تنزل کردن ته رفتن
sag یک بر شدن کوتاه و بلند شدن از باد رانده شدن تنزل کردن ته رفتن
invalued بی قیمت
cost قیمت
priceless بی قیمت
all in price قیمت کل
above rubies بی قیمت
values قیمت
valuing قیمت
price line خط قیمت
price limit حد قیمت
bourse قیمت
value قیمت
set (one) back <idiom> قیمت
PR قیمت
wage price spiral قیمت
wage price guideline قیمت
prices قیمت
treasure ذی قیمت
valueless بی قیمت
At the price of. At the cost of . به قیمت
equivalents هم قیمت
high priced پر قیمت
quotation قیمت
cost,insurance,freight and exchange(cif& قیمت
cif قیمت
nominal کم قیمت
quotations قیمت
price قیمت
worth قیمت
equivalent هم قیمت
market price قیمت بازار
mark up افزایش قیمت
market value قیمت بازار
oil price قیمت نفت
nominal value قیمت اسمی
cost unit قیمت واحد
offering price قیمت پیشنهادی
parity price قیمت مشابه
parity price قیمت لایتغیر
current price قیمت جاری
middle price قیمت متوسط
nominal price قیمت عادی
normal price قیمت متعارف
nominal price قیمت اسمی
normal price قیمت عادی
least price حداقل قیمت
net price قیمت خالص
net cash قیمت مقطوع
decrease in value نقص قیمت
monopoly price قیمت انحصاری
minimum price کمترین قیمت
middle price قیمت حد وسط
mean price قیمت متوسط
mark down کاهش قیمت
diseconomy ترقی قیمت ها
proper price قیمت عادله
just price قیمت منصفانه
final price قیمت نهائی
final price اخرین قیمت
fixed price قیمت ثابت
freightage قیمت حمل
half fare نصف قیمت
high dollar value سنگین قیمت
just price قیمت عادلانه
high value گران قیمت
highest price بالاترین قیمت
highest price بیشترین قیمت
incentive price قیمت محرک
historical cost قیمت بازار
historical cost قیمت متعادل
last price قیمت اخر
peasonable price قیمت عادله
minimum price حداقل قیمت
low price قیمت کمتر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com