English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
range ladder تنظیم تیربه روش نردبانی با شلیک گذار و کوتاه
Other Matches
bracketing تنظیم تیربه روش احاطهای
volley پرتاب همزمان بمبها توسط هواپیما بمباران شلیک شلیک
volleyed پرتاب همزمان بمبها توسط هواپیما بمباران شلیک شلیک
volleys پرتاب همزمان بمبها توسط هواپیما بمباران شلیک شلیک
volleying پرتاب همزمان بمبها توسط هواپیما بمباران شلیک شلیک
volleyed شلیک کردن بصورت شلیک درکردن
volleys شلیک کردن بصورت شلیک درکردن
volley شلیک کردن بصورت شلیک درکردن
volleying شلیک کردن بصورت شلیک درکردن
He received several bullet wounds چندین تیربه اوخورد
volley bombing شلیک تیرباران شلیک کردن
fire شلیک تیراندازی شلیک کنید
fired شلیک تیراندازی شلیک کنید
fires شلیک تیراندازی شلیک کنید
warm standby وسیله پشتیبان جانبی که قابل تنظیم برای روشن شدن است در یک لحظه کوتاه پس از خرابی سیستم
scalariform نردبانی
ladder back پشت نردبانی
ladder network شبکه نردبانی
scalar نردبانی شکل
hypen ladder خطوط تیره نردبانی
staircase پله کان نردبانی
staircases پله کان نردبانی
jobs دستورات کنترل کار یا برنامه کوتاه که پیش از اجرای برنامه باز میشود و سیستم را طبقه نیاز برنامه تنظیم میکند
job دستورات کنترل کار یا برنامه کوتاه که پیش از اجرای برنامه باز میشود و سیستم را طبقه نیاز برنامه تنظیم میکند
companion ladder نردبانی که ازعرشه باطاق کشتی میرود
sight adjustment تنظیم دستگاه نشانه روی تنظیم زاویه یاب قلق گیری کردن
camera station ایستگاه تنظیم عکاسی هوایی نقطه تنظیم دوربین
blast منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
short lunge نوعی سخمه کوتاه یا ضربه کوتاه در جنگ
blasts منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
tune تنظیم سیستم در نقط ه بهینه آن با تنظیم دقیق
tunes تنظیم سیستم در نقط ه بهینه آن با تنظیم دقیق
range spotting تنظیم مسافت تنظیم هدف کردن
tune تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
tunes تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
fire شلیک
fires شلیک
volley شلیک
fired شلیک
firing line خط شلیک
firing شلیک
volleyed شلیک
volleying شلیک
volleys شلیک
paged انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
page انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
pages انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
fire شلیک کردن
spontaneous discharge شلیک خودانگیخته
signal of distress شلیک خطر
volley fire اتش شلیک
volley fire تیر شلیک
gun fire شلیک توپ
to fire a shot شلیک کردن
report صدای شلیک
volleyer شلیک کننده
reported صدای شلیک
reports صدای شلیک
firepower قدرت شلیک
broadside بایک شلیک
salvo شلیک کردن
sallies شلیک کردن
sally شلیک کردن
fire off شلیک کردن
to fire off شلیک کردن
fires شلیک کردن
salvoes شلیک کردن
fired شلیک کردن
broadsides بایک شلیک
distress gun شلیک خطر
pantywaist شلوار کوتاه بچگانه که به بالاتنه لباسش تکمه میشود شلوار کوتاه
shorthorn جانور شاخ کوتاه نژاد گاو شاخ کوتاه شمال انگلیس
volley bombing شلیک دسته جمعی
volleyed شلیک بطوردسته جمعی
fusillade شلیک متوالی تیرباران
snap shoting بی درنگ شلیک کردن
volleys شلیک بطوردسته جمعی
to fire a torpedo اژدری شلیک کردن
sallies حرکت سریع شلیک
to launch a torpedo اژدری شلیک کردن
He shot himself. او به خودش شلیک کرد.
shoot up <idiom> درهوا شلیک کردن
volley شلیک بطوردسته جمعی
discharge شلیک عصبی تخلیه
discharges شلیک عصبی تخلیه
volleying شلیک بطوردسته جمعی
sally حرکت سریع شلیک
rheostat دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
calibration تنظیم دستگاه بی سیم تصحیح کردن تنظیم کردن کالیبر سنجی
rheostatic دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
gun lap شلیک اخرین دور مسابقه دو
number of rounds تعداد تیرهای شلیک شده
To fire a shot تیر انداختن ( درکردن ، شلیک کردن )
national salute شلیک 12 توپ به احترام پرچم ملی
distress gun شلیک توپ هنگامی که کشتی درخطراست
banzai شلیک توپ جهت تبریک وتهنیت
sight alinement تنظیم محور زاویه یاب تنظیم محور دوربین و وسایل نشانه روی با محور لوله
short quard سخمه گارد کوتاه در جنگ سرنیزه سخمه کوتاه
gun salute سلام با تیراندازی توپخانه ادای احترام با شلیک توپ
transitions گذار
over- گذار
transition گذار
over گذار
salvos در رهگیری هوایی یعنی موافب باشید اماده شلیک هستم
minute gun توپی که به فواصل معین به احترام مرگ کسی شلیک میکند
heretics بدعت گذار
pricer قیمت گذار
impressionistic برداشت گذار
prizer قیمت گذار
blazer علامت گذار
heretic بدعت گذار
tracked layer ریل گذار
tracklayer ریل گذار
investors سرمایه گذار
pledgor رهن گذار
investor سرمایه گذار
zoogenic بچه گذار
pledgor وثیقه گذار
pracitcable گذار کردنی
transition state حالت گذار
transition period دوره گذار
transit time زمان گذار
blazers علامت گذار
contributory خراج گذار
innovator بدعت گذار
innovators بدعت گذار
space bar فاصله گذار
spotter خال گذار
shelver در قفسه گذار
shelver در تاقچه گذار
marker pen علامت گذار
insured بیمه گذار
auctioneers حراج گذار
auctioneer حراج گذار
tapper توپی گذار
trend-setter بدعت گذار
trend-setters بدعت گذار
founder بنیان گذار
foundered بنیان گذار
foundering بنیان گذار
swindler کلاه گذار
mark sense نشان گذار
swindlers کلاه گذار
founders بنیان گذار
legator میراث گذار
grounder پایه گذار
handlers دسته گذار
legislative قانون گذار
lowpass پایین گذار
handler دسته گذار
grounder کار گذار
graduator درجه گذار
markers نشان گذار
marker نشان گذار
coder رمز گذار
encoder رمز گذار
lienee وثیقه گذار
legiskative قانون گذار
legislatress قانون گذار زن
salvers مرهم گذار
legislatrix قانون گذار زن
accomodating منت گذار
insurant بیمه گذار
salver مرهم گذار
assessor خراج گذار
grader نمره گذار
bailer امانت گذار
bailor امانت گذار
punctuator نقطه گذار
demographic transition گذار جمعیت
instaurator بنیاد گذار
racer مسابقه گذار
racers مسابقه گذار
legislators قانون گذار
legislator قانون گذار
outdoor recreation گشت و گذار
deepositor ودیعه گذار
oviparous تخم گذار
valuers قیمت گذار
valuer قیمت گذار
depositor امانت گذار
pawnor رهن گذار
bypass کنار گذار
bypassed کنار گذار
bypasses کنار گذار
nomographer قانون گذار
discriminator فرق گذار
mortgagor رهن گذار
dotter نقطه گذار
differentiator فرق گذار
crossing site محل گذار
bypassing کنار گذار
dot generator مولد خال گذار
free capital سرمایه گذار پولی
spacebar کلید فاصله گذار
uniparous هر باریک تخم گذار
truster ودیعه گذار اعتباردهنده
testator شاهد میراث گذار
subcaliber تفنگ اثر گذار
burst gate لامپ پیام گذار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com