Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
azimuth fine adjustment
تنظیم قوس صحیح
Other Matches
Hear hear!
صحیح است ! صحیح است ! درمقام تأیید وتصدیق )
sight adjustment
تنظیم دستگاه نشانه روی تنظیم زاویه یاب قلق گیری کردن
camera station
ایستگاه تنظیم عکاسی هوایی نقطه تنظیم دوربین
rational number
عدد صحیح و یا خارج قسمت دو عدد صحیح
tune
تنظیم سیستم در نقط ه بهینه آن با تنظیم دقیق
tunes
تنظیم سیستم در نقط ه بهینه آن با تنظیم دقیق
tunes
تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
tune
تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
range spotting
تنظیم مسافت تنظیم هدف کردن
pages
انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
paged
انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
page
انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
rheostat
دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
rheostatic
دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
calibration
تنظیم دستگاه بی سیم تصحیح کردن تنظیم کردن کالیبر سنجی
rollover
صفحه کلید با بافرکوچک موقت به طوری که میتواند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوندارسال کند
sight alinement
تنظیم محور زاویه یاب تنظیم محور دوربین و وسایل نشانه روی با محور لوله
sidelay
تنظیم کننده کناره کاغذ وسیله تنظیم کناره کاغذ درماشین چاپ
go no go
اچار تنظیم فاصله سر تیر بارکالیبر 7/21 اچار تنظیم فاصله پیشانی گلنگدن
adjusting ring
حلقه تنظیم زمان ماسوره حلقه تنظیم
authentic
صحیح
indecorous
نا صحیح
corrects
صحیح
simon pure
صحیح
i see
ها! صحیح !
judiciously
صحیح
correcting
صحیح
correct
صحیح
righted
صحیح
true
<adj.>
صحیح
exacts
صحیح
accurate
[correct]
<adj.>
صحیح
correct
<adj.>
صحیح
exact
<adj.>
صحیح
authentical
صحیح
integral
صحیح
proper
<adj.>
صحیح
real
<adj.>
صحیح
exacted
صحیح
in order
صحیح
righting
صحیح
exact
صحیح
Quite
[so]
!
صحیح!
integers
صحیح
good
صحیح
proper
صحیح
fea
صحیح
valid
صحیح
accurate
صحیح
well advised
صحیح
integer
صحیح
all right
صحیح
right
صحیح
to be proper for
صحیح بودن
integers
عدد صحیح
the ticket
کار صحیح
indue order
به ترتیب صحیح
integer number
عدد صحیح
true
خالصانه صحیح
truer
خالصانه صحیح
truest
خالصانه صحیح
integer variable
متغیر صحیح
integer
عدد صحیح
righting
درست صحیح
valid contract
عقد صحیح
righted
به طور صحیح حق
righted
درست صحیح
right
به طور صحیح حق
whole numbers
عدد صحیح
rightly
بطور صحیح
right
درست صحیح
drill
روش صحیح
drilled
روش صحیح
spot-on
دقیقا صحیح
A correct answer.
جواب صحیح
true complement
مکمل صحیح
ok
صحیح است
considered
با اندیشه صحیح
authentic document
سند صحیح
whole number
عدد صحیح
proper fraction
کسر صحیح
integral number
عدد صحیح
valid transaction
معامله صحیح
righting
به طور صحیح حق
up front
<idiom>
روراست ،صحیح
drills
روش صحیح
exacts
صحیح عین
that is right
صحیح است
duly
<adv.>
بصورت صحیح
justly
<adv.>
بصورت صحیح
properly
<adv.>
بصورت صحیح
rightfully
<adv.>
بصورت صحیح
rightly
<adv.>
بصورت صحیح
rightly
<adv.>
بطور صحیح
aright
<adv.>
بصورت صحیح
rightfully
<adv.>
بطور صحیح
exacted
صحیح عین
genuine tradition
حدیث صحیح
aright
<adv.>
بطور صحیح
correctly
<adv.>
بطور صحیح
duly
<adv.>
بطور صحیح
justly
<adv.>
بطور صحیح
eugenic
صحیح النسب
properly
<adv.>
بطور صحیح
exact
صحیح عین
tidily
<adv.>
بصورت صحیح
correctly
<adv.>
بصورت صحیح
homozygote
صحیح النسب
orderly
<adv.>
بصورت صحیح
roundest
عدد صحیح
round
عدد صحیح
safe and sound
صحیح وتندرست
incorrupt
صحیح و بی عیب
right you are
صحیح است
orderly
<adv.>
بطور صحیح
affirmative
صحیح است
okay
صحیح است
neatly
<adv.>
بطور صحیح
tidily
<adv.>
بطور صحیح
neatly
<adv.>
بصورت صحیح
safe
صحیح اطمینان بخش
safer
صحیح اطمینان بخش
In perfect condition (shape).
کاملا" صحیح وسالم
duly
<adv.>
بطور درست و صحیح
common sense
قضاوت صحیح حس عام
hit the nail on the head
<idiom>
یافتن انتخاب صحیح
aright
<adv.>
بطور درست و صحیح
out in left field
<idiom>
از جواب صحیح دورشدن
correctly
<adv.>
بطور درست و صحیح
safes
صحیح اطمینان بخش
justly
<adv.>
بطور درست و صحیح
positive integer
عدد صحیح مثبت
wrong
پیام صحیح نیست
wrongs
پیام صحیح نیست
systemoless
فاقد سیستم صحیح
correctly
بطور درست و صحیح
rightly
<adv.>
بطور درست و صحیح
rightfully
<adv.>
بطور درست و صحیح
properly
<adv.>
بطور درست و صحیح
safest
صحیح اطمینان بخش
wronging
پیام صحیح نیست
integer programming
برنامه سازی صحیح
whole numbers
اعدد صحیح
[ریاضی]
counting numbers
اعدد صحیح
[ریاضی]
apply a correct holt
اجرای فن صحیح کشتی
cardinals
عدد صحیح مثبت
due process of the law
تشریفات صحیح قانونی
authority
منبع صحیح و موثق
off
بیموقع غیر صحیح
soundly
بطور صحیح و سالم
rounded
بصورت عدد صحیح
to do right
کار صحیح کردن
compos mentis
دارای مشاعر صحیح
right oh!
صحیح است بچشم
half integer number
عدد نیم صحیح
cardinal
عدد صحیح مثبت
character
عدد صحیح خصوصیت
whole number
عدد صحیح
[ریاضی]
characters
عدد صحیح خصوصیت
levelheaded
دارای قضاوت صحیح
impolitic
مخالف رویه صحیح
integer
عدد صحیح
[ریاضی]
calibrated air speed
سرعت هوایی تنظیم شده سرعت تنظیم شده هواپیما
trimsize
اندازه تنظیم شده نقشه حواشی تنظیم شده نقشه
misinformed
اطلاع غیر صحیح دادن
sounding in damages
دعوی خسارت صحیح و محکم
keep time
<idiom>
زمان صحیح رانشان دادن
come to one's senses
<idiom>
شروع به فکر صحیح کردن
alright
بسیار خوب صحیح است
legitimately
به طور مشروع یا قانونی صحیح
misinforming
اطلاع غیر صحیح دادن
integer programming
برنامه ریزی عدد صحیح
purism
افراط در استعمال صحیح الفاظ
misinforms
اطلاع غیر صحیح دادن
terminating decimal
کسر اعشاری صحیح
[ریاضی]
slugfest
بوکس بدون تاکتیک صحیح
unsigned integer
عدد صحیح بدون علامت
positive integer
عدد صحیح مثبت
[ریاضی]
grammars
قوانین استفاده صحیح از زمان
grammar
قوانین استفاده صحیح از زمان
misinform
اطلاع غیر صحیح دادن
the right way to do a thing
صحیح برای کردن کاری
proper decimal fraction
کسر اعشاری صحیح
[ریاضی]
authentication
اطمینان از اینکه چیزی صحیح است
What you say is true in a sense .
گفته شما به معنایی صحیح است
radix
عدد نشان دهنده اعشار صحیح
It is improper to go there uninvited.
ناخوانده رفتن با آنجا صحیح نیست
authenticated
بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
purist
شخصیکه در استعمال کلمات صحیح وسواس دارد
purists
شخصیکه در استعمال کلمات صحیح وسواس دارد
authenticate
بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
integer
دو کلمه کامپیوتری برای ذخیره عدد صحیح
authenticates
بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
authenticating
بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
Lets suppose the news is true .
حالا فرض کنیم که این خبر صحیح با شد
euthenics
مبجث رفاه و زندگی برای فعالیت صحیح
integers
دو کلمه کامپیوتری برای ذخیره عدد صحیح
checks
بررسی اینکه یک پروتکل کد حرف و فرمت آن صحیح هستند
omnia pressumuntur solemniter
اصل بر صحیح انجام شدن همه اعمال است
model geometric
نمایش کامل سه بعدی یا دوبعدی صحیح هندسی از یک شکل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com