Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (33 milliseconds)
English
Persian
tune
تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
tunes
تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
Other Matches
sight adjustment
تنظیم دستگاه نشانه روی تنظیم زاویه یاب قلق گیری کردن
calibration
تنظیم دستگاه بی سیم تصحیح کردن تنظیم کردن کالیبر سنجی
range spotting
تنظیم مسافت تنظیم هدف کردن
camera station
ایستگاه تنظیم عکاسی هوایی نقطه تنظیم دوربین
tune
تنظیم سیستم در نقط ه بهینه آن با تنظیم دقیق
tunes
تنظیم سیستم در نقط ه بهینه آن با تنظیم دقیق
paged
انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
pages
انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
page
انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
rheostatic
دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
rheostat
دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
sight alinement
تنظیم محور زاویه یاب تنظیم محور دوربین و وسایل نشانه روی با محور لوله
go no go
اچار تنظیم فاصله سر تیر بارکالیبر 7/21 اچار تنظیم فاصله پیشانی گلنگدن
sidelay
تنظیم کننده کناره کاغذ وسیله تنظیم کناره کاغذ درماشین چاپ
adjusting ring
حلقه تنظیم زمان ماسوره حلقه تنظیم
regularizes
تنظیم کردن
calibrates
تنظیم کردن
regularizing
تنظیم کردن
regularized
تنظیم کردن
regularize
تنظیم کردن
regulate
تنظیم کردن
adjustment
تنظیم کردن
lineup
تنظیم کردن
calibrated
تنظیم کردن
formulate
تنظیم کردن
set up
تنظیم کردن
classifies
تنظیم کردن
regulated
تنظیم کردن
attend
تنظیم کردن
regulates
تنظیم کردن
redact
تنظیم کردن
attends
تنظیم کردن
classifying
تنظیم کردن
to make out
تنظیم کردن
classify
تنظیم کردن
calibrating
تنظیم کردن
lay down
تنظیم کردن
formulated
تنظیم کردن
adjusts
تنظیم کردن
formulating
تنظیم کردن
attending
تنظیم کردن
regiments
تنظیم کردن
regiment
تنظیم کردن
regularises
تنظیم کردن
tunes
تنظیم کردن
to draw up
تنظیم کردن
formulates
تنظیم کردن
to set out
تنظیم کردن
regularised
تنظیم کردن
calibrate
تنظیم کردن
regularising
تنظیم کردن
to put in to shape
تنظیم کردن
adjust
تنظیم کردن
adjusting
تنظیم کردن
regulating
تنظیم کردن
frame
تنظیم کردن
tune
تنظیم کردن
to draw out
تنظیم کردن
make out
تنظیم کردن
adjustments
تنظیم کردن
pre-setting
از پیش تنظیم کردن
tune up
موتور را تنظیم کردن
ranging
تنظیم تیر کردن
pre-sets
از پیش تنظیم کردن
set the clock
ساعت را تنظیم کردن
spots
تنظیم تیر کردن
ranging
تنظیم کردن اسلحه
spot
تنظیم تیر کردن
pre-set
از پیش تنظیم کردن
preset
از پیش تنظیم کردن
reconstitute
تنظیم مقیاس کردن
reconstituted
تنظیم مقیاس کردن
reconstitutes
تنظیم مقیاس کردن
reconstituting
تنظیم مقیاس کردن
adjustments
تنظیم و میزان کردن
draw up
کارها را تنظیم کردن
calibrated air speed
سرعت هوایی تنظیم شده سرعت تنظیم شده هواپیما
trimsize
اندازه تنظیم شده نقشه حواشی تنظیم شده نقشه
zeros
روی صفر تنظیم کردن
replenishing
تنظیم کردن روغن سلاحها
replenished
تنظیم کردن روغن سلاحها
sight in
تنظیم کردن دید در تفنگ
replenish
تنظیم کردن روغن سلاحها
replenishes
تنظیم کردن روغن سلاحها
adjusts
تصفیه نمودن تنظیم کردن
zeroes
روی صفر تنظیم کردن
to draw up a contract
قراردادی نوشتن یا تنظیم کردن
adjusting
میزان کردن تنظیم کنید
adjusting
تصفیه نمودن تنظیم کردن
order
سفارش دادن تنظیم کردن
zero
روی صفر تنظیم کردن
adjusts
میزان کردن تنظیم کنید
located
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
pressurising
فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
billing
صورتحساب بدهی را تنظیم وارسال کردن
timing
تنظیم زمان عمل کردن موتور
pressurises
فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
sets
بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
pressurizes
فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
set
بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
locates
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
pressurizing
فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
mounts
تنظیم کردن وسیله یا مدار در پایه
mount
تنظیم کردن وسیله یا مدار در پایه
locate
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
setting up
بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
edit
تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
pressurize
فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
pilots
اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
piloted
اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
indict
علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
locating
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
indicted
علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
edited
تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
pilot
اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
indicts
علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
indicting
علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
zeroes
تنظیم کردن دید برای دقت درتیراندازی
zero beat
تنظیم کردن دقیق موج دستگاه وفرکانس ان
wake up
تنظیم کردن یا شروع یا مقدار اولیه دادن
call book
دفتر بیدار کردن و تنظیم نوبت نگهبانی
zero
تنظیم کردن دید برای دقت درتیراندازی
zeros
تنظیم کردن دید برای دقت درتیراندازی
calibrate
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrates
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrating
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrated
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
stet processus
گزارش اصلاحی تنظیم کردن ترک دعوی کردن
to tune in TV
[radio]
روی کانال مشخصی تلویزیون
[رادیو]
را تنظیم کردن
adapting
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
zero
قلق گیری کردن تنظیم درجه جنگ افزار
adapts
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
zeros
قلق گیری کردن تنظیم درجه جنگ افزار
zeroes
قلق گیری کردن تنظیم درجه جنگ افزار
adapt
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
set out
شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
compensated
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
compensate
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
compensates
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
to kern
کاهش دادن
[و تنظیم کردن ]
فاصله دخشه ها
[فناوری چاپ]
weather helm
تنظیم سکان برای خنثی کردن اثر جریان هوا
halving adjustment
تنظیم نیم حبابها به منظورتراز کردن دستگاههای اندازه گیر
ranged
تنظیم تیرکردن یا قلق گیری کردن شعاع عمل هواپیما یاخودرو
ranges
تنظیم تیرکردن یا قلق گیری کردن شعاع عمل هواپیما یاخودرو
dial
تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
range
تنظیم تیرکردن یا قلق گیری کردن شعاع عمل هواپیما یاخودرو
dialed
تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
dials
تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
dialled
تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
adaptations
توانایی یک وسیله برای تنظیم کردن محدوده حساسیت خود در موقعیتهای مختلف
blue key
نقطه کمکی ابی برای تنظیم عکس در موقع فاهر کردن فیلم
adaptation
توانایی یک وسیله برای تنظیم کردن محدوده حساسیت خود در موقعیتهای مختلف
adjusting
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
adjusts
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
high burst ranging
تنظیم تیر بروش ترکش بالا تنظیم تیر بروش تیر زمانی بالا
clocks
مداری که فرکانس آن توسط کاربر تنظیم میشود. برای یکسان کردن سیگنالها و مدار ها با یک باس ساعت
clock
مداری که فرکانس آن توسط کاربر تنظیم میشود. برای یکسان کردن سیگنالها و مدار ها با یک باس ساعت
control
نظارت کردن تنظیم کردن
align
تنظیم کردن تطبیق کردن
to balance out
میزان کردن
[تنظیم کردن ]
edit
تصحیح کردن تنظیم کردن
aligned
تنظیم کردن تطبیق کردن
edited
تصحیح کردن تنظیم کردن
aligning
تنظیم کردن تطبیق کردن
aligns
تنظیم کردن تطبیق کردن
adjusting
تعدیل کردن تنظیم کردن
adjusts
تعدیل کردن تنظیم کردن
controlling
نظارت کردن تنظیم کردن
controls
نظارت کردن تنظیم کردن
collimate
تنظیم کردن هرنوع تجهیزات اپتیکی برای داشتن پرتو نوری موازی از یک منبع نقطهای نور یا برعکس
images
تغییر دادن یا تنظیم کردن یک تصویر با استفاده از بسته نرم افزاری نقاشی یا برنامه ویرایش تصاویر خاص
image
تغییر دادن یا تنظیم کردن یک تصویر با استفاده از بسته نرم افزاری نقاشی یا برنامه ویرایش تصاویر خاص
config.sys
در -MS DOS فایل متن مشخصاتی که حاوی دستوراتی برای تنظیم پارامترها و بار کردن نرم افزار درایو است
infinity method
روش موازی کردن دو خط تارموی دوربین تنظیم دوربین در بینهایت
regularization
تنظیم
regulation
تنظیم
alignment
تنظیم
adjustment
تنظیم
alignments
تنظیم
calibration
تنظیم
set out
تنظیم
adjustments
تنظیم
timing
تنظیم
shaping regulating
تنظیم
spreading
تنظیم
formulation
تنظیم
range calibration
تنظیم مسافت
voltage regulation
تنظیم ولتاژ
thermoregulation
تنظیم دمایی
regulable
تنظیم پذیر
timing
تنظیم وقت
regulating switch
کلید تنظیم
regularizer
تنظیم کننده
adjustment of rools
تنظیم غلطک
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com