English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
English Persian
sight in تنظیم کردن دید در تفنگ
Other Matches
windage تنظیم حرکت تفنگ درهدفگیری هنگام وجود بادعرضی
elevations تنظیم دید با بالا و پایین اوردن مگسک تفنگ
elevation تنظیم دید با بالا و پایین اوردن مگسک تفنگ
calibration تنظیم دستگاه بی سیم تصحیح کردن تنظیم کردن کالیبر سنجی
sight adjustment تنظیم دستگاه نشانه روی تنظیم زاویه یاب قلق گیری کردن
range spotting تنظیم مسافت تنظیم هدف کردن
tune تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
tunes تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
fowling piece تفنگ پرنده زنی تفنگ شکاری
rifle shot تیر تفنگ تیراندازی با تفنگ
rifle salute احترام با تفنگ سلام با تفنگ
fowling piece تفنگ شکاری تفنگ ساچمهای
sighting leaf ستون درجه تفنگ یا دستگاه نشانه روی شاخص درجه تفنگ
breech loading پر کردن تفنگ از ته
load پر کردن تفنگ یا توپ فشنگ گذاری کردن
loads پر کردن تفنگ یا توپ فشنگ گذاری کردن
stacks چاتمه کردن تفنگ
stack چاتمه کردن تفنگ
stacked چاتمه کردن تفنگ
fire تفنگ یاتوپ رااتش کردن
fired تفنگ یاتوپ رااتش کردن
fires تفنگ یاتوپ رااتش کردن
primed تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن
primes تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن
prime تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن
let off <idiom> خالی کردن (تفنگ)،منبسط کردن
lay روانه کردن لوله توپ یا تفنگ
lays روانه کردن لوله توپ یا تفنگ
bore وسیله سوراخ کردن کالیبر تفنگ
bores وسیله سوراخ کردن کالیبر تفنگ
camera station ایستگاه تنظیم عکاسی هوایی نقطه تنظیم دوربین
hasty sling حلقه کردن بند تفنگ به صورت تعجیلی
dispart شکاف مگسک هدف گیری کردن تفنگ
tunes تنظیم سیستم در نقط ه بهینه آن با تنظیم دقیق
tune تنظیم سیستم در نقط ه بهینه آن با تنظیم دقیق
stocked رها کردن پرنده دست اموز برای شکارقنداق تفنگ
stock رها کردن پرنده دست اموز برای شکارقنداق تفنگ
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
calibrating تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrates تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrate تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrated تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
stet processus گزارش اصلاحی تنظیم کردن ترک دعوی کردن
compensated تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
compensates تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
set out شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
compensate تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
regulates تنظیم کردن
regulated تنظیم کردن
to draw up تنظیم کردن
regularising تنظیم کردن
to draw out تنظیم کردن
regularize تنظیم کردن
attends تنظیم کردن
adjusts تنظیم کردن
tunes تنظیم کردن
set up تنظیم کردن
regularized تنظیم کردن
attending تنظیم کردن
adjustment تنظیم کردن
lay down تنظیم کردن
regularises تنظیم کردن
to put in to shape تنظیم کردن
regulate تنظیم کردن
attend تنظیم کردن
calibrate تنظیم کردن
make out تنظیم کردن
calibrated تنظیم کردن
formulate تنظیم کردن
regularised تنظیم کردن
to set out تنظیم کردن
formulating تنظیم کردن
formulates تنظیم کردن
regulating تنظیم کردن
formulated تنظیم کردن
calibrates تنظیم کردن
calibrating تنظیم کردن
regularizing تنظیم کردن
adjust تنظیم کردن
adjusting تنظیم کردن
to make out تنظیم کردن
redact تنظیم کردن
lineup تنظیم کردن
classifying تنظیم کردن
classify تنظیم کردن
adjustments تنظیم کردن
classifies تنظیم کردن
frame تنظیم کردن
tune تنظیم کردن
regularizes تنظیم کردن
regiments تنظیم کردن
regiment تنظیم کردن
pages انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
page انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
paged انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
adjusting مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
adjusts مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
spots تنظیم تیر کردن
reconstitutes تنظیم مقیاس کردن
pre-setting از پیش تنظیم کردن
reconstituted تنظیم مقیاس کردن
tune up موتور را تنظیم کردن
draw up کارها را تنظیم کردن
ranging تنظیم کردن اسلحه
ranging تنظیم تیر کردن
reconstitute تنظیم مقیاس کردن
preset از پیش تنظیم کردن
pre-sets از پیش تنظیم کردن
reconstituting تنظیم مقیاس کردن
pre-set از پیش تنظیم کردن
spot تنظیم تیر کردن
set the clock ساعت را تنظیم کردن
adjustments تنظیم و میزان کردن
rheostat دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
rheostatic دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
replenished تنظیم کردن روغن سلاحها
replenishing تنظیم کردن روغن سلاحها
adjusts تصفیه نمودن تنظیم کردن
zeroes روی صفر تنظیم کردن
adjusting تصفیه نمودن تنظیم کردن
zero روی صفر تنظیم کردن
adjusting میزان کردن تنظیم کنید
to draw up a contract قراردادی نوشتن یا تنظیم کردن
order سفارش دادن تنظیم کردن
replenishes تنظیم کردن روغن سلاحها
replenish تنظیم کردن روغن سلاحها
zeros روی صفر تنظیم کردن
adjusts میزان کردن تنظیم کنید
sets بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
edited تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
set بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
locate 1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
mount تنظیم کردن وسیله یا مدار در پایه
located 1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
mounts تنظیم کردن وسیله یا مدار در پایه
locates 1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
setting up بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
edit تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
indict علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
indicted علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
pressurises فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
pressurising فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
pressurize فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
piloted اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
timing تنظیم زمان عمل کردن موتور
pilots اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
locating 1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
indicting علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
indicts علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
pilot اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
billing صورتحساب بدهی را تنظیم وارسال کردن
pressurizes فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
pressurizing فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
sight alinement تنظیم محور زاویه یاب تنظیم محور دوربین و وسایل نشانه روی با محور لوله
call book دفتر بیدار کردن و تنظیم نوبت نگهبانی
zero تنظیم کردن دید برای دقت درتیراندازی
zeroes تنظیم کردن دید برای دقت درتیراندازی
zero beat تنظیم کردن دقیق موج دستگاه وفرکانس ان
zeros تنظیم کردن دید برای دقت درتیراندازی
wake up تنظیم کردن یا شروع یا مقدار اولیه دادن
rifles توپ بدون عقب نشینی خان تفنگ خان کشی کردن
rifle توپ بدون عقب نشینی خان تفنگ خان کشی کردن
adjusts تعدیل کردن تنظیم کردن
aligned تنظیم کردن تطبیق کردن
adjusting تعدیل کردن تنظیم کردن
controlling نظارت کردن تنظیم کردن
control نظارت کردن تنظیم کردن
controls نظارت کردن تنظیم کردن
align تنظیم کردن تطبیق کردن
edit تصحیح کردن تنظیم کردن
edited تصحیح کردن تنظیم کردن
aligning تنظیم کردن تطبیق کردن
aligns تنظیم کردن تطبیق کردن
to balance out میزان کردن [تنظیم کردن ]
zeroes قلق گیری کردن تنظیم درجه جنگ افزار
adapting تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
zeros قلق گیری کردن تنظیم درجه جنگ افزار
adapt تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
zero قلق گیری کردن تنظیم درجه جنگ افزار
to tune in TV [radio] روی کانال مشخصی تلویزیون [رادیو] را تنظیم کردن
adapts تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
halving adjustment تنظیم نیم حبابها به منظورتراز کردن دستگاههای اندازه گیر
weather helm تنظیم سکان برای خنثی کردن اثر جریان هوا
to kern کاهش دادن [و تنظیم کردن ] فاصله دخشه ها [فناوری چاپ]
dials تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
range تنظیم تیرکردن یا قلق گیری کردن شعاع عمل هواپیما یاخودرو
dialed تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
dialled تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
ranged تنظیم تیرکردن یا قلق گیری کردن شعاع عمل هواپیما یاخودرو
ranges تنظیم تیرکردن یا قلق گیری کردن شعاع عمل هواپیما یاخودرو
dial تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
blue key نقطه کمکی ابی برای تنظیم عکس در موقع فاهر کردن فیلم
adaptation توانایی یک وسیله برای تنظیم کردن محدوده حساسیت خود در موقعیتهای مختلف
adaptations توانایی یک وسیله برای تنظیم کردن محدوده حساسیت خود در موقعیتهای مختلف
sidelay تنظیم کننده کناره کاغذ وسیله تنظیم کناره کاغذ درماشین چاپ
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com