English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
revulsion تنفر شدید
Search result with all words
(the) creeps <idiom> احساس تنفر ویا ترس شدید
Other Matches
fervor حرارت شدید اشتیاق شدید
fervour حرارت شدید اشتیاق شدید
abhorrently با تنفر
abhorrence تنفر
detestation تنفر
teen تنفر
indignantly با تنفر
disgust تنفر
loathing تنفر
resentment تنفر
disgusts تنفر
disrelish تنفر
distaste تنفر
repellence تنفر
misogyny تنفر از زن
hatred تنفر
execration تنفر
abhorrer تنفر کننده
abominating تنفر داشتن
abominates تنفر داشتن
abominated تنفر داشتن
abominate تنفر داشتن
abhors تنفر داشتن از
abhor تنفر داشتن از
abhorred تنفر داشتن از
abhorring تنفر داشتن از
dislikable قابل تنفر
hated نفرت تنفر
hate نفرت تنفر
hates نفرت تنفر
hating نفرت تنفر
mislike تنفر داشتن از
revulsive تنفر اور
Finifugal <adj.> تنفر از پایان
dislikeable قابل تنفر
the public [popular] odium تنفر مردم عمومی
thumb one's nose <idiom> با تنفر نگاه کردن
detest تنفر داشتن از بیزار بودن از
detesting تنفر داشتن از بیزار بودن از
detests تنفر داشتن از بیزار بودن از
prejudice agaiast a person بیزاری و تنفر بی جهت از کسی
leave a bad taste in one's mouth <idiom> حس تنفر وانزجار ایجاد کردن
we abhor a traitor از شخص خائن تنفر و بیم داریم
nurse a grudge <idiom> احساس تنفر از بعضی مردم را داشتن
disliking بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
disliked بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
booing صدای گاو یا جغد کردن افهار تنفر
booed صدای گاو یا جغد کردن افهار تنفر
dislike بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
boo صدای گاو یا جغد کردن افهار تنفر
dislikes بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
boos صدای گاو یا جغد کردن افهار تنفر
boh صدای گاو یا جغد کردن افهار تنفر
not give someone the time of day <idiom> تنفر به اندازهای که از دیدن آنها چشم پوشی کنید
satiety of life بیزاری یا سیری از عمر [چندانکه بیزار کند یا تنفر آورد.]
diametrical شدید
acute شدید
draconic شدید
tough شدید
diametric شدید
boisterous شدید
two fisted شدید
high wrought شدید
toughest شدید
hyperpyrexia تب شدید
incontrollable شدید
slashing شدید
extensive شدید
tougher شدید
intensive شدید
sweltering شدید
forcible شدید
climacteric <adj.> شدید
drastically شدید
intense شدید
violent شدید
severe شدید
drastic شدید
vigorous شدید
stalwarts شدید
rugged شدید
rigorous شدید
keenest شدید
keen شدید
towering شدید
strenuous شدید
stalwart شدید
severest شدید
raging شدید
sopping شدید
inclement شدید
vehement شدید
vehemently شدید
severer شدید
grievous شدید
gird ضربه شدید
hard مشکل شدید
violent wind باد شدید
rain shower باران شدید
rumbustious سخت شدید
sthenic شدید نیرومند
schwarmerei احساسات شدید
high order detonation انفجار شدید
exquisite شدید سخت
harder مشکل شدید
pash باران شدید
high rate discharge تخلیه شدید
workout ورزش شدید
workout کار شدید
hypersensitivity حساسیت شدید
workout تمرین شدید
workouts ورزش شدید
high explosive سوختار شدید
workouts کار شدید
galloping inflation تورم شدید
workouts تمرین شدید
hardest مشکل شدید
hyperinflation تورم شدید
rushing حرکت شدید
rushed حرکت شدید
rush حرکت شدید
passion تعصب شدید
chronic شدید گرانرو
heavier شدید پرزور
heavies شدید پرزور
heavy شدید پرزور
slat ضربه شدید
slats ضربه شدید
boom رونق شدید
booming رونق شدید
booms رونق شدید
penchant میل شدید
salvo افهاراحساسات شدید
aggravator شدید کننده
an intensive particle ادات شدید
vehemence غضب شدید
heaviest شدید پرزور
salvoes افهاراحساسات شدید
rain cats and dogs <idiom> باران شدید
clavus سردرد شدید
advertising blitz تبلیغات شدید
actude conditions شرایط شدید
impetuous تند و شدید
bedlam اشتباه شدید
boomed رونق شدید
escalate شدید کردن یا شدن
hunger for power [craving for power] میل شدید به قدرت
goings-over عیب جویی شدید
going-over عیب جویی شدید
escalating شدید کردن یا شدن
hunger for data میل شدید به داده ها
escalates شدید کردن یا شدن
yerk حرکت سریع و شدید
escalated شدید کردن یا شدن
groundswell طغیان شدید دریا
hardball رقابت شدید و بیرحمانه
nosediving نزول شدید کردن
nosediving نزول شدید یا ناگهانی
nosedives نزول شدید یا ناگهانی
nosedived نزول شدید کردن
nosedived نزول شدید یا ناگهانی
nosedive نزول شدید کردن
nosedive نزول شدید یا ناگهانی
nosedives نزول شدید کردن
zing جیغ شدید وتند
hyperdeflation انقباض پولی شدید
high explosive shell گلوله محترقه شدید
high explosive ماده منفجره شدید
did you hurt your self a ایاهیچ اذیت شدید
burst advertising شروع تبلیغات شدید
fanatical دارای احساسات شدید
sterns سخت و محکم شدید
sternest سخت و محکم شدید
sterner سخت و محکم شدید
stern سخت و محکم شدید
impact اصابت اثر شدید
impacts اصابت اثر شدید
maelstrom طوفان یا گرداب شدید
yen تمایل رغبت شدید
die پارو زدن شدید
pathetic دارای احساسات شدید
hyperirritable دارای حساسیت شدید
paroxysmal طغیانی سخت شدید
violent pain درد سخت یا شدید
strong jump جهش ابی شدید
fanatic دارای احساسات شدید
nymphomania میل شدید زن بجماع
fanatics دارای احساسات شدید
severely retarded عقب مانده شدید
mass casualties تلفات و ضایعات شدید
snifter طوفان شدید وزش سخت
jar اعمال شوک شدید به یک وسیله
upthrow بطرف بالاانداختن تحول شدید
jarred اعمال شوک شدید به یک وسیله
give someone a good run for her money <idiom> رقابت شدید به وجود آوردن
heighten شدید کردن بسط دادن
heightened شدید کردن بسط دادن
fury هیجان شدید وتند خشم
jars اعمال شوک شدید به یک وسیله
heightening شدید کردن بسط دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com