English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (2 milliseconds)
English Persian
hypernoea تنفس سریع
polypnea تنفس سریع
Search result with all words
hyperpnea تنفس خیلی سریع یاعمیق
Other Matches
pressure breathing تنفس مصنوعی دادن با تولیداختلاف فشار هوا دستگاه تنفس یدکی اکسیژن برای خلبان
rollover استفاده از بافر بین صفحه کلیدوکامپیوتر برای تامین ذخیره سریع کلیدبرای ماشین نویسهای سریع که چندین کلید را خیلی سریع انتخاب می کنند
marine express کالای سریع الحرکت از راه دری_ا سیستم حمل و نقل سریع دریایی
dma اتصال سریع و مستقیم بین رسانه جانبی سریع و حافظه اصلی کامپیوتر که مانع دستیابی به توابع خواندن داده میشود
dma CI واسط که ارسال داده سریع بین رسانه جانبی سریع و حافظه اصلی فراهم میکند معمولاگ کنترولی از طریق CPU متوقف میشود
snap pass پاس سریع با پیچش سریع مچ
speediness سریع السیر سریع
speedy سریع السیر سریع
coffee break تنفس
respiration تنفس
admissions تنفس
admission تنفس
intermission تنفس
coffee breaks تنفس
breathing تنفس
aspirations تنفس
aspiration تنفس
entracte تنفس
suction تنفس
intermissions تنفس
recesses تنفس کردن
intake stroke مرحله تنفس
intakes مکیدن تنفس
intake مکیدن تنفس
inspirable قابل تنفس
artificial respiration تنفس مصنوعی
recess تنفس کردن
induction stroke مرحله تنفس
snorkel لوله تنفس
respiring تنفس کردن
respire تنفس کردن
inbreathe تنفس کردن
respired تنفس کردن
respires تنفس کردن
inhaling تنفس کردن
inhales تنفس کردن
gas absorption تنفس گاز
tambour تنفس نگار
halitosis تنفس بدبو
spiracle سوراخ تنفس
eupnoea تنفس عادی
breating apparatus دستگاه تنفس
respirable قابل تنفس
inhaled تنفس کردن
eupnoea تنفس طبیعی
spirometry تنفس سنجی
spirometer تنفس سنج
snorkels لوله تنفس
inhale تنفس کردن
recessional وابسته بموقع تنفس
intermission نوبهای تنفس دار
irrespirable غیر قابل تنفس
gill دستگاه تنفس ماهی
recess تعطیل موقتی تنفس
recesses تعطیل موقتی تنفس
wind قدرت تنفس کامل
naturally aspirated engine موتور خود تنفس
winds قدرت تنفس کامل
aqualungs دستگاه تنفس اکسیژن
intermissions نوبهای تنفس دار
spirometer دستگاه تنفس سنج
spirograph دستگاه تنفس نگار
scuba وسیله تنفس در زیر اب
intakes مجرای مکش یا تنفس
aqualung دستگاه تنفس اکسیژن
puerile breathing تنفس خرخری کودکان
intake مجرای مکش یا تنفس
schnorkel لوله مخصوص تنفس در زیر اب
the breathing operation کاردم زدن عمل تنفس
snorkel لوله مخصوص تنفس در زیر اب
artificial respiration تنفس مصنوعی resuscitation : syn
abranchiate فاقد برانشی یادستگاه تنفس
snorkels لوله مخصوص تنفس در زیر اب
second wind بازیابی وضع عادی تنفس
pneusis دم زنی [تنفس] [همچنین پزشکی]
schnorkel با لوله تنفس زیر ابی رفتن
snorkel با لوله تنفس زیر ابی رفتن
snorkels با لوله تنفس زیر ابی رفتن
pneumatoneter الت سنجش گنجایش تنفس ریه
solvent abuse تمرین تنفس درمحیط های خفه
truces وقتی که برای تنفس و استراحت داده میشود
break ایجاد فضای تنفس با حرکتهای پیاده شطرنج
fricative تلفظ شده با اصطکاک نفس ووقفه تنفس
breaks ایجاد فضای تنفس با حرکتهای پیاده شطرنج
truce وقتی که برای تنفس و استراحت داده میشود
respirator دستگاه تنفس مصونوعی دهان بند طبی
respirators دستگاه تنفس مصونوعی دهان بند طبی
to take a recess موقتا دست از کار کشیدن تنفس کردن
pnemograph الت نگارش حرکات سینه هنگام تنفس
hypoventilation تنفس کم بطوریکه مقداراکسیژن خون از مقدار عادی ان کمتر میشود
demand oxygen system سیستم اکسیژنی که در ان جریان اکسیژن به صورت تناوبی و همزمان با تنفس شخص باشد
hyperventilation تنفس زیاد بطوریکه مقدار دی اکسید کربن در خون از مقدارعادی ان کمتر میشود و سبب تشنج سرگیجه و غش میگردد
continuance تمدید یا تجدید وقت دادگاه دادگاه را به عنوان تنفس موقتا" تعطیل کردن
gill slit شکاف دستگاه تنفس ماهی شکاف برانشی
pulmotor دستگاه تنفس مصنوعی دستگاه اکسیژن
galloping سریع
swifter سریع
swifts سریع
swift سریع
sudden سریع
prompted سریع
sweepy سریع
gleg سریع
prompts سریع
prompt سریع
spanking سریع
snell سریع
swiftest سریع
accelerator سریع
accelerators سریع
spankings سریع
rapid سریع
rather سریع تر
wing footed سریع
raiding تک نفوذی سریع
rough and ready سریع العمل
raided تک نفوذی سریع
raids تک نفوذی سریع
scampering پرواز سریع
raid تک نفوذی سریع
quick جلد سریع
rapid fire تیر سریع
highflier دلیجان سریع
rapid flow جریان سریع
accelerated depreciation استهلاک سریع
fast access با دستیابی سریع
quick fire تیر سریع
quick recovery رونق سریع
scamper پرواز سریع
quick recovery بهبود سریع
fleetingly سریع الزوال
fleeting سریع الزوال
rapid access با دستیابی سریع
scampered پرواز سریع
accelofilter صافی سریع
scampers پرواز سریع
braided حرکت سریع
quick تند و سریع
progressive chess شطرنج سریع
slashes ضربه سریع
highflyer دلیجان سریع
high velocity drop بارریزی سریع
slashed ضربه سریع
slash ضربه سریع
precipitating خیلی سریع
precipitates خیلی سریع
precipitated خیلی سریع
precipitate خیلی سریع
fast سریع السیر
hotshot بارکشی سریع
glimpsed نگاه سریع
braid حرکت سریع
braids حرکت سریع
fleet عبور سریع
fleets عبور سریع
continuate سریع الاتصال
operation immediate اقدام سریع
glimpsing نگاه سریع
glimpses نگاه سریع
fasted سریع السیر
glimpse نگاه سریع
high speed traffic امد شد سریع
slapped ضربت سریع
slap ضربت سریع
quickest تند و سریع
fasts سریع السیر
quickest جلد سریع
quicker تند و سریع
fast neutron نوترون سریع
fast moving depression کمفشاری سریع
quicker جلد سریع
high speed سریع السیر
lightning chess شطرنج سریع
high speed دنده سریع
posthaste سریع السیر
high speed traffic ترافیک سریع
riposting ضربت سریع
ripostes ضربت سریع
high speed printer چاپگر سریع
riposted ضربت سریع
riposte ضربت سریع
slaps ضربت سریع
slapping ضربت سریع
fastest سریع السیر
prompt سریع کردن
despatches انجام سریع
sneak raid دستبرد سریع
despatched انجام سریع
wind sprint تمرین دو سریع
winder دویدن سریع
windstorm باد سریع
snapback بهبودی سریع
skitter حرکت سریع
convert پاسکاری سریع
bullets توپ سریع
bullet توپ سریع
courier پیک سریع
couriers پیک سریع
expressed سریع السیر
dispatches انجام سریع
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com