Dictiornary-Farsi | تنگدستی نیازمندی زیاد | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
penury	تنگدستی نیازمندی زیاد


Other Matches

indigence	تنگدستی
narrow circumstances	تنگدستی
straitenced circumstances	تنگدستی
distress	محنت تنگدستی
necessitousness	تنگدستی تهیدستی
hard times	هنگام تنگدستی
in dire poverty	در تنگدستی وخیم
distresses	محنت تنگدستی
to live in poverty [want]	در تنگدستی زندگی کردن
necessitousness	نیازمندی
requirement	نیازمندی
neediness	نیازمندی
crying need	نیازمندی مبرم
needfully	از روی نیازمندی
lacks	کمبود نیازمندی
lacked	کمبود نیازمندی
lack	کمبود نیازمندی
dependency	بستگی نیازمندی
necessitously	از روی نیازمندی
dependencies	بستگی نیازمندی
needily	از روی نیازمندی
necessity	نیاز نیازمندی
needing	نیازمندی در احتیاج داشتن
need	نیازمندی در احتیاج داشتن
needed	نیازمندی در احتیاج داشتن
need	نیازمندی احتیاج لازم داشتن
needing	نیازمندی احتیاج لازم داشتن
needed	نیازمندی احتیاج لازم داشتن
over production	عمل اوزدن کالایی بیش ازاندازهای که بدان نیازمندی هست
load call	وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition	احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
I didnt get much sleep.	زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
overbuild	زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
demand paging	در سیستم ذخیره مجازی انتقال یک صفحه از حافظه به حافظه واقعی به هنگام نیازمندی است
to hold somebody in great respect	کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
plug compatible manufacurer	شرکت تولیدکننده تجهیزات کامپیوتری که بدون نیازمندی به رابطهای سخت افزاری یانرم افزاری اضافی میتواندبه سیستم کامپیوتری موجودوصل شود
surcharge	زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges	زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
high speed	با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
overmuch	زیاد
much	زیاد
greatest	زیاد
large adv	زیاد
supererogatory	زیاد
great-	زیاد
numerous	زیاد
profusely	زیاد
squeamishness	زیاد
heartbreak	غم زیاد
many	زیاد
copious	زیاد
highly	زیاد
great	زیاد
ranksack	زیاد
populous	زیاد
late	زیاد
not a lettle	زیاد
superabundant	زیاد
intense	زیاد
widely	زیاد
squeamishly	زیاد
fulsome	زیاد
too	زیاد
plaguily	زیاد
effusively	زیاد
no end of	زیاد
egregiously	زیاد
extortionary	زیاد
extortionate	زیاد
mickle	زیاد
mickle or muckle	زیاد
muckle	زیاد
plethoric	زیاد
over and above	زیاد
highs	زیاد
vastly	زیاد
highest	زیاد
swingeing	زیاد
immane	زیاد
in excess	زیاد
quite a few <idiom>	زیاد
in quantities	زیاد
high	زیاد
intensely	زیاد
heart break	غم زیاد
glaring	زیاد
extensive	زیاد
very	زیاد
outrageously	زیاد
profoundly	زیاد
overly	زیاد
to a large extent	زیاد
tremendously	زیاد
hugely	زیاد
generous	زیاد
mortally	زیاد
rife	زیاد
wide	زیاد
wider	زیاد
widest	زیاد
too much	زیاد
heavily	زیاد
immoderate	زیاد
thick	زیاد
thicker	زیاد
for all the world	بی کم و زیاد
greatly	زیاد
excessive	زیاد
thickest	زیاد
intensively	زیاد
heavy poll	رایهای زیاد
full tilt	باسرعت زیاد
obstipation	یبوست زیاد
high altitude	از ارتفاع زیاد
frequent visiting	دیدنی زیاد
high altitude	ارتفاع زیاد
h.f.	بسامد زیاد
floridly	با ارایش زیاد
high precison	دقت زیاد
finicality	خودارایی زیاد
desudation	عرق زیاد
fervidity	گرمی زیاد
furor	خشم زیاد
excessive love	دوستی زیاد
exuberantly	بفراوانی زیاد
eclat	سروصدا زیاد
fervidness	گرمی زیاد
exquisite taste	سلیقه زیاد
diuresis	ادرار زیاد
diaphoresis	عرق زیاد
desudation	خوی زیاد
grnish	زیاد کردن
excessive eating	خوردن زیاد
overload	زیاد پر کردن
quaffed	زیاد نوشیدن
quaffing	زیاد نوشیدن
quaffs	زیاد نوشیدن
superannuated	زیاد کهنه
terror	ترس زیاد
terrors	ترس زیاد
extravagantly	با افراط زیاد
desperation	نومیدی زیاد
d. haste	شتاب زیاد
extreme	خیلی زیاد
downpour	بارندگی زیاد
quaff	زیاد نوشیدن
swarms	دسته زیاد
overloaded	زیاد پر کردن
overloads	زیاد پر کردن
lots	خیلی زیاد
torrid	زیاد گرم
oodles	خیلی زیاد
multiplied	زیاد شدن
multiplies	زیاد شدن
multiply	زیاد شدن
multiplying	زیاد شدن
swarm	دسته زیاد
swarmed	دسته زیاد
downpours	بارندگی زیاد
manifold	بسیار زیاد
increase	زیاد کردن
an abrupt place	با سراشیبی زیاد
an abundance of	مقدار زیاد
at a great penny worth	به بهای زیاد
at a great rat	بسرعت زیاد
at long intervals	بفواصل زیاد
augmenter	زیاد کننده
bad nip	تای زیاد
boisterously	باصدای زیاد
carnosity	گوشت زیاد
consumedly	بطور زیاد
dense ignorance	نادانی زیاد
amplitude	فاصلهء زیاد
alto relievo	برجستگی زیاد
increased	زیاد کردن
increases	زیاد کردن
queasy	زیاد دقیق
booster	زیاد کننده
boosters	زیاد کننده
hell bent	زیاد خمیده
hell-bent	زیاد خمیده
far	زیاد خیلی
accretive	زیاد شونده
aggrandise	زیاد شدن
agreat d. of trouble	دردسر زیاد
deprecation	افهاربیمیلی زیاد
queazy	زیاد دقیق
subtility	دقت زیاد
superelevation	ارتفاع زیاد
superrabundant	زیاد فراوان
superrabundant	خیلی زیاد
swingeing damages	خسارات زیاد
tabes	لاغری زیاد
tabes	ضعف زیاد
to be left	زیاد امدن
to overleap oneself	زیاد دورافتادن
to run rup	زیاد کردن
to toll up	زیاد شدن
violent pain	درد زیاد
struck with teror	زیاد ترسیده