English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (34 milliseconds)
English Persian
foray تهاجم کردن بیغما بردن
forays تهاجم کردن بیغما بردن
Other Matches
sack غارتگری بیغما بردن
sacked غارتگری بیغما بردن
sacks غارتگری بیغما بردن
invades تهاجم کردن حمله کردن بر
invade تهاجم کردن حمله کردن بر
invading تهاجم کردن حمله کردن بر
invaded تهاجم کردن حمله کردن بر
inburst تهاجم
incursions تهاجم
tailbacks بک تهاجم
tailback بک تهاجم
incursion تهاجم
offense تهاجم
assault تهاجم
assaults تهاجم
assaulted تهاجم
irruption تهاجم
invasions تهاجم
inroad تهاجم
invasion تهاجم
inruption تهاجم
aggro تعدی و تهاجم
invasions تهاجم استیلا
invasions تاراج تهاجم
invasion تاراج تهاجم
offensively ازراه تهاجم
agression تجاوز تهاجم
forays تهاجم تاراج
fair game <idiom> موضوع تهاجم
inbreak تهاجم تاراج
invasion تهاجم استیلا
foray تهاجم تاراج
offense,etc تهاجم زیان
incursive تهاجم کننده
offensiveness حالت تهاجم یا حمله
offensives تهاجم تهاجمی حمله عمومی
offensive تهاجم تهاجمی حمله عمومی
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
strong safety مدافع ایمنی در سمت قوی خط تهاجم حریف
lock forward هرکدام از دو نفر خط تهاجم در طرفین ردکننده توپ
neutralizes بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralize بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralising بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizing بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralises بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralised بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
uncreate نابود کردن نیست شدن معدوم کردن از میان بردن
commissions بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissioning بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commission بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
take off بردن کم کردن
conducted هدایت کردن بردن
conducting هدایت کردن بردن
conducts هدایت کردن بردن
inferring استنباط کردن پی بردن به
inferred استنباط کردن پی بردن به
takes لمس کردن بردن
infer استنباط کردن پی بردن به
conduct هدایت کردن بردن
take لمس کردن بردن
infers استنباط کردن پی بردن به
imbibing تحلیل بردن فرو بردن
imbibes تحلیل بردن فرو بردن
to push out پیش بردن جلو بردن
imbibe تحلیل بردن فرو بردن
imbibed تحلیل بردن فرو بردن
encouage پیش بردن دلگرم کردن
liquidates از بین بردن مایع کردن
to wash offŠout or away باشستش بردن یاپاک کردن
elate بالا بردن محفوظ کردن
make for کمک کردن پیش بردن
reveling عیاشی کردن لذت بردن
revelled عیاشی کردن لذت بردن
revelling عیاشی کردن لذت بردن
reveled عیاشی کردن لذت بردن
revels عیاشی کردن لذت بردن
revel عیاشی کردن لذت بردن
liquidate از بین بردن مایع کردن
abolishes ازمیان بردن منسوخ کردن
abolishing ازمیان بردن منسوخ کردن
liquidated از بین بردن مایع کردن
profits سود بردن منفعت کردن
to show one to the door کسیرا تا دم در بردن یارهنمایی کردن
extirpate ریشه کن کردن ازبین بردن
encourages تقویت کردن پیش بردن
aminister تهیه کردن بکار بردن
profited سود بردن منفعت کردن
profit سود بردن منفعت کردن
swooping چپاول کردن از بین بردن
run (someone) in <idiom> به زندان بردن ،دستگیر کردن
liquidating از بین بردن مایع کردن
swooped چپاول کردن از بین بردن
swoop چپاول کردن از بین بردن
swoops چپاول کردن از بین بردن
pt down منسوخ کردن از بین بردن
encouraged تقویت کردن پیش بردن
encourage تقویت کردن پیش بردن
masochism لذت بردن از درد لذت بردن از جور وجفای معشوق یا معشوقه
submerge دراب فرو بردن زیر اب کردن
submerged دراب فرو بردن زیر اب کردن
unlearnt محفوفات را فراموش کردن از یاد بردن
submerges دراب فرو بردن زیر اب کردن
submerging دراب فرو بردن زیر اب کردن
priori باب پی کردن بردن از علت به معلول
unlearn محفوفات را فراموش کردن از یاد بردن
transpose به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
shove با زور پیش بردن پرتاب کردن
shoves با زور پیش بردن پرتاب کردن
transposes به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
squaring بتوان دوم بردن مجذور کردن
palaver از راه بدر بردن چاخان کردن
shoving با زور پیش بردن پرتاب کردن
transposing به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
squares بتوان دوم بردن مجذور کردن
kill تلفات منفجر کردن از بین بردن
squared بتوان دوم بردن مجذور کردن
square بتوان دوم بردن مجذور کردن
removal از بین بردن برداشتن پیاده کردن
kills تلفات منفجر کردن از بین بردن
unlearns محفوفات را فراموش کردن از یاد بردن
shoved با زور پیش بردن پرتاب کردن
to occupy much space فضای زیادی را اشغال کردن زیاد جا بردن
debase مقام کسی را پایین بردن پست کردن
debased مقام کسی را پایین بردن پست کردن
debasing مقام کسی را پایین بردن پست کردن
deal lift بلند کردن وزنه تا کمر وپایین بردن
debases مقام کسی را پایین بردن پست کردن
inflates پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
inflate پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
removing بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removes بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
remove بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
demoratize بی جرات کردن ازمیان بردن حس شهامت وانتظامات ارتش
to make the most of به بهترین طرزی بکار بردن استفاده کامل کردن از
inflating پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
to give one a lift کسیرا پیش خود سوار کردن وقسمتی از راه بردن
paragon رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
paragons رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
to sit up and beg التماس کردن [سگی با بالا بردن پنجه های جلویی]
to beg [of a dog holding up front paws] التماس کردن [سگی با بالا بردن پنجه های جلویی]
gesticulate با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
thefts بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
gesticulates با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
theft بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
gesticulating با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulated با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
synonymize الفاظ مترادف بکار بردن فرهنگ لغات هم معنی راتالیف کردن
lifting بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifted بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifts بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lift بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
walking ring پیست بیضی شکل برای راه بردن و گرم کردن اسب پیش از مسابقه
target materials مواد و وسایل بردن هدفهاروی نقشه یا نشان دادن ومشخص کردن انها روی طرحها
squelch circuit یک نوع مدار رادیویی است که وفیفه ان کم کردن صداهای اضافی متن پیامها و یا ازبین بردن خرخر صدای رادیواست
plunder غارت کردن تاراج کردن یا به تاراج بردن
plundering غارت کردن تاراج کردن یا به تاراج بردن
plunders غارت کردن تاراج کردن یا به تاراج بردن
carriages بردن حمل کردن باربری کرایه هزینه حمل
carriage بردن حمل کردن باربری کرایه هزینه حمل
demoralizing از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralizes از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralize از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralised از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralized از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralises از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralising از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
plucks عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
plucking عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
plucked عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
pluck عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
applications به کار گماردن استخدام کردن به کار بردن
application به کار گماردن استخدام کردن به کار بردن
steals به سرقت بردن یا سرقت کردن
steal به سرقت بردن یا سرقت کردن
antilift device ماسوره ضد بلند کردن مین ماسوره ضد بالا بردن مین
port بردن
carrying بردن
carry بردن
find out پی بردن
to bear away بردن
snatches بردن
snatching بردن
removing بردن
takes بردن
take بردن
carries بردن
snatched بردن
carried بردن
abstracting بردن
remove بردن
to go away with بردن
abstracts بردن
trace پی بردن به
realised پی بردن
realises پی بردن
realising پی بردن
realize پی بردن
realized پی بردن
realizes پی بردن
realizing پی بردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com