Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (44 milliseconds)
English
Persian
invade
تهاجم کردن حمله کردن بر
invaded
تهاجم کردن حمله کردن بر
invades
تهاجم کردن حمله کردن بر
invading
تهاجم کردن حمله کردن بر
Other Matches
offensiveness
حالت تهاجم یا حمله
offensives
تهاجم تهاجمی حمله عمومی
offensive
تهاجم تهاجمی حمله عمومی
foray
تهاجم کردن بیغما بردن
forays
تهاجم کردن بیغما بردن
impinge
تخطی کردن حمله کردن
impinged
تخطی کردن حمله کردن
aggress
نزدیک کردن حمله کردن
impinges
تخطی کردن حمله کردن
beset
مزین کردن حمله کردن بر
besets
مزین کردن حمله کردن بر
lay on
حمله کردن یورش کردن
assailed
حمله کردن
besets
حمله کردن
attack
حمله کردن
to fallirrto a f.
حمله کردن
assail
حمله کردن بر
assailing
حمله کردن
assailed
حمله کردن بر
assail
حمله کردن
thrust
حمله کردن
attack
حمله کردن بر
to set at
حمله کردن به
make at
حمله کردن
snap at
حمله کردن
to makea raid.on
حمله کردن بر
set about
حمله کردن به
set
حمله کردن
sets
حمله کردن
thrusts
حمله کردن
setting up
حمله کردن
to sweep down on
حمله کردن بر
thrusting
حمله کردن
to fall on
حمله کردن
launch an attack
حمله کردن
strikes
حمله کردن
attacks
حمله کردن بر
attacked
حمله کردن بر
attack
[on]
حمله کردن
[بر]
attacks
حمله کردن
attacked
حمله کردن
assails
حمله کردن بر
assails
حمله کردن
to be down up
حمله کردن بر
assailing
حمله کردن بر
to make a pounce
حمله کردن
strike
حمله کردن
beset
حمله کردن
to assume the a
اول حمله کردن
pop
حمله کردن ترکاندن
lay (light) into
<idiom>
حمله فیزیکی کردن
popped
حمله کردن ترکاندن
pops
حمله کردن ترکاندن
foray
چپاول کردن حمله
counterattack
حمله متقابل کردن
to torpedo
با اژدر حمله کردن
inveighing
با سخن حمله کردن
launching
شروع کردن حمله
inveighs
با سخن حمله کردن
launches
شروع کردن حمله
forays
چپاول کردن حمله
to take in rear
از پشت سر حمله کردن به
submarines
با زیردریایی حمله کردن
submarine
با زیردریایی حمله کردن
launch
شروع کردن حمله
pitch into
به خوراک حمله کردن
pebbles
باریگ حمله کردن
launched
شروع کردن حمله
inveigh
با سخن حمله کردن
inveighed
با سخن حمله کردن
to be kept at bay
بی نتیجه حمله کردن
pebble
باریگ حمله کردن
to stab at any one
با خنجر به کسی حمله کردن
attack
با گفتارونوشتجات بدیگری حمله کردن
to pelt some one with stones
باسنگ بکسی حمله کردن
to pitch into
زور اوردن به حمله کردن
attacked
با گفتارونوشتجات بدیگری حمله کردن
plow into
<idiom>
باتمام نیرو حمله کردن
rabble
بااراذل و اوباش حمله کردن به
attacks
با گفتارونوشتجات بدیگری حمله کردن
rushed
حمله کردن هجوم با عجله
nuked
با سلاح اتمی حمله کردن
nukes
با سلاح اتمی حمله کردن
parrying
دفع کردن حمله حریف
wade into
<idiom>
ملحق شدن بر،حمله کردن
parry
دفع کردن حمله حریف
parries
دفع کردن حمله حریف
parried
دفع کردن حمله حریف
To attack someone from the back.
از پشت به کسی حمله کردن
A-bomb
با بمب اتمی حمله کردن
A-bombs
با بمب اتمی حمله کردن
nuking
با سلاح اتمی حمله کردن
rush
حمله کردن هجوم با عجله
triggers
شروع کردن حمله یاکار
to hang on the rear
برای حمله دنبال کردن
maraud
بقصد غارت حمله کردن
triggered
شروع کردن حمله یاکار
rushing
حمله کردن هجوم با عجله
nuke
با سلاح اتمی حمله کردن
quarterbacks
بازیکن خط حمله کارفرمایی کردن
quarterback
بازیکن خط حمله کارفرمایی کردن
trigger
شروع کردن حمله یاکار
set on
پیش رفتن حمله کردن
assaults
افهار عشق تجاوز یا حمله کردن
assaults
حمله کردن به کسی به قصدازار بدنی
scuffing
بامشت حمله کردن مشت خوردن
scuff
بامشت حمله کردن مشت خوردن
outflank
ازجناح خارجی بدشمن حمله کردن
scuffs
بامشت حمله کردن مشت خوردن
outflanked
ازجناح خارجی بدشمن حمله کردن
outflanking
ازجناح خارجی بدشمن حمله کردن
outflanks
ازجناح خارجی بدشمن حمله کردن
scuffed
بامشت حمله کردن مشت خوردن
assaulted
حمله کردن به کسی به قصدازار بدنی
souse
بطور کامل پوشاندن حمله کردن
assaulted
افهار عشق تجاوز یا حمله کردن
assault
حمله کردن به کسی به قصدازار بدنی
assault
افهار عشق تجاوز یا حمله کردن
disengaging
رد کردن شمشیراز زیرشمشیر حریف برای حمله
flank
از جناح حمله کردن درکنار واقع شدن
feinted
حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
to square up
خود را آماده کردن
[برای دعوی یا حمله]
feint
حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
feints
حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
disengage
رد کردن شمشیراز زیرشمشیر حریف برای حمله
flanked
از جناح حمله کردن درکنار واقع شدن
disengages
رد کردن شمشیراز زیرشمشیر حریف برای حمله
shock action
غافلگیری حمله ناگهانی غافلگیر کردن دشمن
flanking
از جناح حمله کردن درکنار واقع شدن
to pounce upon a bird
ناگهان برسر مرغی فرودامدن یا حمله کردن
feinting
حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
lunges
حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
lunge
حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
lunged
حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
ceding parry
کنار زدن حمله و سد کردن شمشیر حریف در خط جدید
lunging
حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
break out
نوعی حمله برای خارج کردن گوی از منطقه دفاعی
goose
مثل غاز یاگردن دراز حمله ور شدن وغدغد کردن
to pounce on somebody
به کسی ناگهان جستن
[و حمله کردن ]
[مانند جانور شکارگر]
sack
حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
sacks
حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
sacked
حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
touch football
نوعی فوتبال با 6 یا 9 بازیگردر هر تیم که سد کردن مجازاست ولی حمله بدنی مجازنیست و فقط لمس حریف کافی است
double
مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
doubled
مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
doubled up
مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
velimirovic attack
حمله ولیمیروویچ در حمله سوزین از دفاع سیسیلی شطرنج
hysterics
حمله خنده غیر قابل کنترل حمله گریه
counter riposte
حمله شمشیرباز پس از دفع حمله متقابل حریف
invasion
تهاجم
assault
تهاجم
inruption
تهاجم
inburst
تهاجم
inroad
تهاجم
tailback
بک تهاجم
incursions
تهاجم
offense
تهاجم
tailbacks
بک تهاجم
assaults
تهاجم
assaulted
تهاجم
irruption
تهاجم
invasions
تهاجم
incursion
تهاجم
invasions
تاراج تهاجم
invasions
تهاجم استیلا
incursive
تهاجم کننده
fair game
<idiom>
موضوع تهاجم
inbreak
تهاجم تاراج
invasion
تاراج تهاجم
offensively
ازراه تهاجم
invasion
تهاجم استیلا
forays
تهاجم تاراج
foray
تهاجم تاراج
agression
تجاوز تهاجم
aggro
تعدی و تهاجم
offense,etc
تهاجم زیان
vortex breakdown/brust
جدایی ناگهانی جریانهای حلقوی از لبه حمله بالهای دلتا در زاویه حمله معین که واماندگی این نوع بالها رانشان میدهد
rio treaty
اکوادور ونیکاراگوئه به سال 7491 که به موجب ان در صورت حمله به یک از کشورهای امریکایی همه کشورهای دیگر حق حمله مسلحانه را دارند
hysteroid
حمله تشنجی شبیه حمله
ond shot
بیک حمله دریک حمله
hysterogenic
حمله تشنجی شبیه حمله
lock forward
هرکدام از دو نفر خط تهاجم در طرفین ردکننده توپ
strong safety
مدافع ایمنی در سمت قوی خط تهاجم حریف
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
front line
خط حمله خط حمله یادفاع
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
target date
زمان حمله به هدف یا تاریخ حمله به هدف
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com