Dictiornary-Farsi | ته کشیدن (تمام شدن ) | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (16 milliseconds)

English	Persian
To run out.	ته کشیدن (تمام شدن )


Other Matches

bouse	بوسیله طناب وقرقره کشیدن بزور باطناب کشیدن میگساری کردن
beta software	نرم افزاری که هنوز تمام آزمایش ها رویش تمام نشده و ممکن است هنوز مشکل داشته باشد
weight	بالا کشیدن لنگر نیروی لازم برای کشیدن زه
terminates	تمام شدن تمام کردن
terminate	تمام شدن تمام کردن
terminated	تمام شدن تمام کردن
To pamper ( solicit ) someone . To play up to someone .	ناز کسی را کشیدن ( منت کشیدن )
snuffling	باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffle	باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffled	باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffles	باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
twinge	درد کشیدن تیر کشیدن
twinges	درد کشیدن تیر کشیدن
agonise	زحمت کشیدن درد کشیدن
adobe type manager	استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
raster	سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
drag	کشیدن بزور کشیدن
drags	کشیدن بزور کشیدن
dragged	کشیدن بزور کشیدن
lapped	یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
lap	یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
beneficial occupancy	اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
full track	تمام شنی خودرو تمام شنی
panoramas	تمام نما اینه تمام نما
panorama	تمام نما اینه تمام نما
pull up	بالا کشیدن هواپیما بالا کشیدن
lion's share	تمام
it is all up	تمام شد
completing	تمام
completes	تمام
completed	تمام
complete	تمام
full face	تمام رخ
full-face	تمام رخ
yame	تمام
thorough	تمام
whole	تمام
all night	در تمام شب
It's over.	تمام شد.
out and out	تمام
through	تمام
whole length	تمام قد
full-length	تمام قد
full	تمام
entire	تمام
fullest	تمام
off	تمام
thru	تمام
out-and-out	تمام
rounded	پر تمام
incomplete	نا تمام
full length	تمام قد
finished	تمام شده
full pay	مواجب تمام
full pay	حقوق تمام
full blown	تمام کامل
full duplex	تمام دو رشتهای
A whole week	یک هفته تمام
holosymmetric	تمام وجه
forth	تمام کردن
full orbed	تمام روشن
full mouthed	تمام دندان
finishing	تمام کاری
holohedron	تمام وجهی
integral	کامل تمام
full scale	تمام عیار
full moon	ماه تمام
fullword	تمام کلمه
fullmouthed	تمام دندان
full word	تمام کلمه
get through	تمام کردن
full tracked	تمام زنجیر
full tracked	تمام شنی
fully automatic	تمام اتوماتیک
give out	تمام شدن
full time	تمام روز
hade	شیب تمام
all-	: همه تمام
holohedral	تمام وجه
he is fifty	تمام دارد
all	: همه تمام
full subtractor	تمام کاهشگر
full screen	تمام صفحه
fully automatic machine	تمام اتومات
cosine	جیب تمام
exhausted	تمام شده
to see through	تمام کردن
the full of the moon	ماه تمام
full view	نمای تمام رخ
pass	تمام شدن
passed	تمام شدن
short measure full measure	پیمانه تمام
passes	تمام شدن
run out of	تمام کردن
rounds complete	تیر تمام شد
round d.	دوجین تمام
to see out	تمام کردن
the game is up	بازی تمام شد
the whole world	تمام دنیا
cosines	جیب تمام
to draw to an end	تمام شدن
to blow over	تمام شدن
to eat up	تمام کردن
to fill out	تمام کردن
to finish off	تمام کردن
three whole years	سه سال تمام
thorough going	تمام وکمال
thoro	تمام وکمال
thoro	کامل تمام
to run away with	تمام کردن
pukka	تمام عیار
pucka	تمام عیار
yean round	در تمام سال
yearlong	یکسال تمام
full-blown	تمام کامل
full-blown	تمام شگفته
dyed-in-the-wool	تمام و کمال
dyed-in-the-wool	به تمام معنی
dyed-in-the-wool	تمام عیار
par excellence	به تمام معنی
full-page	تمام صفحه
in full fig	درلباس تمام
spring-clean	تمام وکمالتمیزکردن
wrap up	تمام شدن
mast high	تمام افراشته
goes	تمام شدن
processor	تمام کننده
full-scale	تمام عیار
fuller	کامل تر تمام تر
payment in full	پرداخت تمام
use up	تمام کردن
over with	تمام شده
out	در بیرون تمام
out-	در بیرون تمام
outed	در بیرون تمام
go	تمام شدن
whole hog	تمام راه
in full	تمام وکمال
cosecant	قطرفل تمام
main	بزرگ تمام
main	مهم تمام
fullest	تمام قدرت
fullest	تمام تکمیل
fulfil	تمام کردن
fulfilled	تمام کردن
depletable	تمام شدنی
unfailing	تمام نشدنی
full	تمام تکمیل
end of mission	ماموریت تمام
attain	تمام کردن
attained	تمام کردن
attaining	تمام کردن
consumptible	تمام شدنی
full	تمام قدرت
defunct	تمام شده
all d.	در تمام روز
all out	باشدت تمام
all risks	تمام خطرات
all this	تمام اینها
due	تمام شده
exhaustible	تمام شدنی
body and soul <idiom>	با تمام وجود
peter	تمام شدن
ammo zero	مهمات تمام
an a fact	تمام شده
by all means	با تمام وسائل
completive	تمام کننده
unfinished	تمام نشده
consummative	تمام کننده
attains	تمام کردن
wholly	تمام وکمال
sterling	تمام عیار
lie in	تمام شدن
integrating	تمام کردن
through	تمام شده
go through with <idiom>	تمام کردن
give out <idiom>	تمام شده
get (something) over with <idiom>	تمام کردن
lie-in	تمام شدن
thoroughgoing	تمام وکمال
fulfils	تمام کردن
fulfills	تمام کردن
full wave	تمام موج
all day long <idiom>	تمام روز
full automatic	تمام اتوماتیک
full blown	تمام شکفته
best of both worlds <idiom>	تمام مزایا
thru	تمام شده
integrates	تمام کردن
f. and fell	تمام بودن
f. sixmiles	6میل تمام
fiddle away	تمام کردن
fulfilling	تمام کردن
finisher	تمام کننده
fulfill	تمام کردن
full-time	تمام وقت
full adder	تمام افزایشگر
rounded	تمام شده
integrate	تمام کردن
inchoate	نیمه تمام