Dictiornary-Farsi | توان حداکثر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 209 (10 milliseconds)

English	Persian
maximum available powere	توان حداکثر


Search result with all words

maximal aerobic power	بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر اکسیژن مصرفی حداکثر توان توازی
maximal oxygen consumption	حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal oxygen uptake	حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximum power gain	تقویت توان حداکثر
maximum power operation	کار با توان حداکثر
maximum power point current	جریان در نقطه توان حداکثر
maximum powerpoint voltage	ولتاژ در نقطه توان حداکثر
maxvo	حداکثر توان هوازی
Other Matches

power meter	دستگاه اندازه گیری توان توان سنج وات متر
eight bit system	کم توان که CPU آن می توان کلمات هشت بیتی را پردازش کند
ratings	توان نامی توان قدرت
rating	توان نامی توان قدرت
lsb	رقم دودویی که محل سمت راست کلمه را اشغال میکند و کمترین توان دو را در کلمه دارد که معمولا معادل رو به توان صفر است
watts	واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watt	واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
A jars mouth may be stopped ,a mans cannot. <proverb>	در کوزه را مى توان بست اما دهان آدمى را نمى توان بست.
max min system	سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد
volt ampere meter	دستگاه اندازه گیری توان فاهری توان فاهری سنج
mini	کامپیوتر کوچک با محدوده توان پردازش و دستورات بیشتر از یک ریز کامپیوتر ولی قابل رقابت با سرعت یا توان کنترل داده کامپیوتر mainframe نیست
capacity cost	هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
peaking	حداکثر
peaks	حداکثر
maximum	حداکثر
outside	حداکثر
uttermost	حداکثر
outsides	حداکثر
maximal	حداکثر
endurance	حداکثر
peak	حداکثر
maximum moment	حداکثر لنگر
maximum gain	تقویت حداکثر
maximum speed	حداکثر سرعت
peaks	حداکثر کاکل
maximum output	خروجی حداکثر
high tides	حداکثر مد دریا
high tide	حداکثر مد دریا
maximum efficiency	راندمان حداکثر
maximum frequency	فرکانس حداکثر
maximum value	مقدار حداکثر
maximum work	کار حداکثر
maximum energy	انرژی حداکثر
maximum thermometer	گرماسنج حداکثر
maximum slope	حداکثر شیب
maximum prr ermissible	مجاز حداکثر
maximum price	حداکثر بها
peak	حداکثر کاکل
payloads	حداکثر بار
payload	حداکثر بار
maximum power demand	مصرف حداکثر
maximum ratings	مقدار حداکثر
maximum load	بار حداکثر
peaking	حداکثر کاکل
maximum of intensity	حداکثر شدت
maximum performance	کارایی حداکثر
maximum performance	عملکرد حداکثر
maximum profit	حداکثر سود
maximum limited stress	تنش حداکثر
maximum efficiency	حداکثر کارائی
flat out	حداکثر سرعت
maximum current	جریان حداکثر
global maximum	حداکثر مطلق
maximum capacity	فرفیت حداکثر
relative maximum	حداکثر نسبی
flank speed	حداکثر سرعت
submaximal	زیر حداکثر
supercharge	خرج حداکثر
maximum amplitude	دامنه حداکثر
maximization	به حداکثر رسانیدن
maximal	وابسته به حداکثر
intensity maximum	حداکثر شدت
wage ceiling	حداکثر دستمزد
full speed	حداکثر سرعت
full bore	حداکثر تلاش
peak voltage	ولتاژ حداکثر
peak current	جریان حداکثر
peak output	حداکثر تولید
maximum detector	اشکارساز حداکثر
peak load	بار حداکثر
optimum height	حداکثر ارتفاع
peak demand	حداکثر تقاضا
peak speed	حداکثر سرعت
maximum density	حداکثر تراکم
maximum demand	بار حداکثر
maximum deviation	انحراف حداکثر
maximum duration	زمان حداکثر
maximum deflection	انحراف حداکثر
price ceilings	حداکثر قیمت
peak load	حداکثر بار
breaking load	حداکثر تحمل بار
closed height	حداکثر ارتفاع لیفتراک
daily flood peak	حداکثر سیل روزانه
maximum input frequency	فرکانس ورودی حداکثر
ceiling prices	حداکثر قیمت قانونی
maximum light transmission	انتقال نور حداکثر
utmost	منتهای کوشش حداکثر
marginal	حداکثر نزدیک به انتها
extreme	حداکثر درمنتهی الیه
maximum liklihood method	روش حداکثر احتمال
angle of repose	حداکثر شیب استقرار
ceiling price	حداکثر قیمت قانونی
maximum landing weight	حداکثر وزن فرود
endurance time	سرعت حداکثر مداوم
maximum flexibility	خمش پذیری حداکثر
maximum demand pointer	عقربه مصرف حداکثر
maximum demand meter	حداکثر مقدار سنج
maximum current rating	جریان نامی حداکثر
maximum control current	جریان کنترل حداکثر
maximum allowable concentration	حداکثر غلظت مجاز
flank speed	حداکثر سرعت قایق
high run	حداکثر امتیاز در یک دوربیلیارد
maximum gate trigger current	جریان احتراق حداکثر
maximum gate trigger voltage	ولتاژ احتراق حداکثر
maximum in power gain	تقویت قدرت حداکثر
maximum direction finding	جهت یابی حداکثر
traffic peak	حداکثر عبور و مرور
maximum temperature	درجه حرارت حداکثر
maximum take off weight	حداکثر وزن برخاستن
maximum stock	حداکثر موجودی انبار
maximum sound pressure	فشار صوت حداکثر
maximum scattering angle	زاویه پراکندگی حداکثر
at full blast <adv.>	در حداکثر قدرت یا شدت
high water	حداکثر ارتفاع اب مد دریا
maximum ratings	مقدار نامی حداکثر
maximum wavelength	طول موج حداکثر
maxvo	حداکثر اکسیژن مصرفی
pron to	با حداکثر سرعت ممکن
profit maximization	به حداکثر رسانیدن سود
ultimate bearing capacity	حداکثر فشار متحمل پی
principle of miximum overlap	اصل حداکثر همپوشانی
utility maximization	به حداکثر رسانیدن مطلوبیت
utmost good faith	حداکثر حسن نیت
peak strenght	حداکثر استعداد مجاز
maximum and minimum thermometer	گرماسنج حداقل و حداکثر
low tide	حداکثر جذر دریا
maximum operating voltage	ولتاژ کار حداکثر
maximum reverse r.m.s. voltage	ولتاژ سد موثر حداکثر
maximum natality	حداکثر زاد و ولد
maximum permissible load	بار مجاز حداکثر
maximum modulating frequency	فرکانس حداکثر مدولاسیون
maximum permissible voltage	ولتاژ مجاز حداکثر
maximum output voltage	ولتاژ خروجی حداکثر
maximum probility detection	تعیین احتمال حداکثر
sprint	با حداکثر سرعت دویدن
maximum load	بار گذاری حداکثر
full blast <adv.>	در حداکثر قدرت یا شدت
sprinted	با حداکثر سرعت دویدن
sprints	با حداکثر سرعت دویدن
hull speed	حداکثر سرعت نظری قایق
throughput	حداکثر فرفیت میزان محصول
maximum r.m.s. on state current	جریان رفت موثر حداکثر
layer depth	که در ان سرعت صوت به حداکثر می رسد
extremum	حداکثر یا حداقل تابع ریاضی
ultimate compressive strength	حداکثر مقاومت دربرابر فشار
deadweight tonnage	حداکثر تناژ وسیله نقلیه
in the groove <idiom>	حداکثر کار را انجام دادن
great tropic range	حداکثر اختلاف جذر و مداستوایی
hard charge	بشدت و حداکثر سرعت راندن
wall up	رسیدن موج به حداکثر اوج
capacity load	حداکثر فرفیت بارگیری ناو
to have [or bear] a maximum [minimum] load of something	حداکثر [حداقل] باری را پذیرفتن
ramp weight	حداکثر وزن ممکن هواپیما
power	حداکثر تلاش در کمترین زمان
powered	حداکثر تلاش در کمترین زمان
maximum forward r.m.s. on state current	جریان رفت موثر حداکثر
powering	حداکثر تلاش در کمترین زمان
maximum scale value	مقدار درجه بندی حداکثر
maximum safe temperature	درجه حرارت مجاز حداکثر
powers	حداکثر تلاش در کمترین زمان
maximum range	حداکثر برد جنگ افزار
plimsoll mark	خط شاخص حداکثر وزن بارکشتی
maximum surface temperature	درجه حرارت سطحی حداکثر
maximum load rating	قابلیت بارگیری نامی حداکثر
maximum likelihood method	روش حداکثر درست نمایی
maximum recording attachment	دستگاه ضبط کننده حداکثر
payload	حداکثر قابلیت حمل بار
payloads	حداکثر قابلیت حمل بار
brush	به حداکثر سرعت رفتن اسب درمسابقه
brushes	به حداکثر سرعت رفتن اسب درمسابقه
speed limit	حداکثر سرعت مجز در جاده ها وغیره
speed limits	حداکثر سرعت مجز در جاده ها وغیره
mean distance	فاصله حداکثر وحداقل سیاره از قمر
road capacity	کشش جاده ازنظر حداکثر ترافیک
to rack rent	حداکثر اجاره رابر ملکی بستن
permissible velocity	حداکثر سرعت اب در یک کانال که ایجادفرایش نکند
maximum current circuit breaker	کلید قطع کننده جریان حداکثر
transition level	سطح حداکثر انحراف درارتفاع پرواز
vertex height	قله مسیرگلوله حداکثر ارتفاع منحنی
to put one's best foot formost <idiom>	حداکثر تلاش خود را به کار بستن.
maximum gradeability	حداکثر شیب قابل عبور به وسیله خودرو
maximum permissible temperature rise	حداکثر مقدار افزایش درجه حرارت مجاز
to have a maximum limit [of something]	[به] حداکثر [چیزی یا مقداری] اعتبار داشتن [اقتصاد]
supercharge	خرجی که حداکثر سرعت ابتدایی با ان بدست می اید
hovering ceiling	حداکثر سقف پرواز ثابت درنزدیک زمین
great diurnal range	حداکثر اختلاف جذر و مد بیست و چهار ساعته
optimize	کار کردن چیزی با حداکثر کارایی ممکن
prudent limit of patrol	حداکثر زمان گشت مطمئن هواپیما از نظر سوخت
liner	باسرعت حداکثر هواپیما حرکت کنید در درگیری هوایی
prudent limit of endurance	حداکثر زمان پرواز مطمئن هواپیما از نظر سوخت
liners	باسرعت حداکثر هواپیما حرکت کنید در درگیری هوایی
maximum junction to case thermal impedan	مقاومت حرارتی حداکثر بین محلهای تماس و بدنه
operation exposure guide	حداکثر دوز اتمی قابل قبول یاقابل دریافت
decision height	حداکثر ارتفاع مسیر فرودهواپیمای بی خلبان از سطح زمین
mach trim compensator	دستگاه تنظیم حداکثر سرعت هواپیما به طور خودکار
design load	حداکثر بار یا نیرویی که اجزاء سازهای توانایی ان را دارند
demand price	حداکثر قیمتی که خریداران کل را در بازار بخصوص جذب میکند
high-powered	پر توان
vim	توان
ambidextral	دو سو توان