Dictiornary-Farsi | توبیخ رسوایی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 105 (3 milliseconds)

English	Persian
reproach	توبیخ رسوایی
reproached	توبیخ رسوایی
reproaches	توبیخ رسوایی
reproaching	توبیخ رسوایی


Other Matches

opprobrium	رسوایی
dishonored	رسوایی
burning disgrace	رسوایی
infamy	رسوایی
dishonor	رسوایی
blatancy	رسوایی
ill fame	رسوایی
dishonoring	رسوایی
dishonors	رسوایی
scandal	رسوایی
scandals	رسوایی
disgraces	رسوایی
disgrace	رسوایی
calumny	رسوایی
calumnies	رسوایی
dishonours	رسوایی
dishonouring	رسوایی
dishonoured	رسوایی
dishonour	رسوایی
ignominy	رسوایی
disgraced	رسوایی
to stab in the back	رسوایی
snuff	توبیخ
rebukes	توبیخ
raillery	توبیخ
rebuked	توبیخ
repeimand	توبیخ
repoach	توبیخ
rebuke	توبیخ
reprimanding	توبیخ
rail	توبیخ
reprimanded	توبیخ
upbraiding	توبیخ
admonishment	توبیخ
chastiesement	توبیخ
vituperation	توبیخ
reprimand	توبیخ
increpation	توبیخ
rebuking	توبیخ
reprimands	توبیخ
flagrancy	اشکاری رسوایی
flagrance	اشکاری رسوایی
in queer street	دچار رسوایی
disrepute	رسوایی بی احترامی
notoriety	رسوایی بدنامی
odium	عداوت رسوایی
scandalous	رسوایی اور
infamous	رسوایی اور
disgraceful	رسوایی اور
reprimanded	توبیخ رسمی
vituperatory	توبیخ امیز
reprimanding	توبیخ رسمی
vituperate	توبیخ کردن
reprehend	توبیخ کردن
tell off	توبیخ کردن
redargue	توبیخ کردن
snubber	توبیخ کننده
self reproof	توبیخ نفس
reprimand	توبیخ رسمی
comeuppance	توبیخ بیجا
chew out	توبیخ کردن
talking-to	نصیحت توبیخ
talking to	نصیحت توبیخ
rebuke	توبیخ کردن
rebuked	توبیخ کردن
rebukes	توبیخ کردن
reprimands	توبیخ رسمی
blamable	شایان توبیخ
blameful	شایان توبیخ
rebuking	توبیخ کردن
bite someone's head off <idiom>	توبیخ کردن
reproachable	قابل توبیخ
to fling	بوق رسوایی زدن
to create [cause] a scandal	رسوایی راه انداختن
opprobriously	چنانکه رسوایی اورد
disreputable	بی اعتبار مایه رسوایی
chastises	توبیخ وملامت کردن
censurable	قابل توبیخ وسرزنش
chastise	توبیخ وملامت کردن
rebukes	توبیخ کردن سرزنش
chastised	توبیخ وملامت کردن
reprimanding	رسما" توبیخ کردن
rebuked	توبیخ کردن سرزنش
chastising	توبیخ وملامت کردن
rebuke	توبیخ کردن سرزنش
dirdum	توبیخ باصدای بلند
reprimand	رسما" توبیخ کردن
rebuking	توبیخ کردن سرزنش
reprimands	رسما" توبیخ کردن
reprimanded	رسما" توبیخ کردن
keelhaul	سخت توبیخ کردن
to hall over the couls	سرزنش یا توبیخ کردن
reproofs	ملامت توبیخ ملایم
reproof	ملامت توبیخ ملایم
indelible disgrace	رسوایی که اثاران محویافراموش نشود
ignominious	موجب رسوایی ننگ اور
derogatory	زیان اور ومایه رسوایی
rail	نرده کشیدن توبیخ کردن
he is a shame to his family	ننگ یامایه رسوایی خانواده خود میباشد
repeimand	توبیخ کردن تنبیه کردن
admonitory	نصیحت امیز توبیخ امیز