English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (34 milliseconds)
English Persian
attend توجه یا رسیدگی کردن
attending توجه یا رسیدگی کردن
attends توجه یا رسیدگی کردن
Other Matches
to verify the accounts رسیدگی به محاسبات کردن حساب ها را رسیدگی یا ممیزی کردن
draw attention توجه کسی را جلب کردن توجه جلب شدن
screamer اگهی درشت وجالب توجه در روزنامه مطالب جالب توجه
attends رسیدگی کردن
investigates رسیدگی کردن
tries رسیدگی کردن
verify رسیدگی کردن
inspected رسیدگی کردن
inspect رسیدگی کردن
to do for رسیدگی کردن به
verified رسیدگی کردن
inspecting رسیدگی کردن
inspects رسیدگی کردن
try رسیدگی کردن
audited رسیدگی کردن
investigated رسیدگی کردن
to see to رسیدگی کردن
to llok رسیدگی کردن
auditing رسیدگی کردن
examining رسیدگی کردن
examining با into رسیدگی کردن
deal with رسیدگی کردن
examined رسیدگی کردن
examined با into رسیدگی کردن
verifies رسیدگی کردن
investigating رسیدگی کردن
attend رسیدگی کردن
examines رسیدگی کردن
considers رسیدگی کردن
investigate رسیدگی کردن
consider رسیدگی کردن
examine رسیدگی کردن
examines با into رسیدگی کردن
audit رسیدگی کردن
audits رسیدگی کردن
to go into رسیدگی کردن
to see about رسیدگی کردن
to look in to رسیدگی کردن
verifying رسیدگی کردن
examine با into رسیدگی کردن
attending رسیدگی کردن
go into رسیدگی کردن
look into رسیدگی کردن
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checked بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
verify رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verifying رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verified رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verifies رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
look into <idiom> رسیدگی یا وارسی کردن
to go through رسیدگی کردن گذشتن از
audits ممیزی رسیدگی کردن
think over <idiom> با دقت رسیدگی کردن
audit ممیزی رسیدگی کردن
audited ممیزی رسیدگی کردن
auditing ممیزی رسیدگی کردن
prejudges بدون رسیدگی قضاوت کردن
to go into the matter به این مطلب رسیدگی کردن
prejudging بدون رسیدگی قضاوت کردن
to w up a company امورشرکتی را رسیدگی وانرامنحل کردن
prejudge بدون رسیدگی قضاوت کردن
to go to رسیدگی کردن انجام دادن
to check up درست رسیدگی یاحساب کردن
prejudged بدون رسیدگی قضاوت کردن
cut both ways <idiom> به هردوطرف دعوا رسیدگی کردن
inquired باز جویی کردن رسیدگی کردن
enquired باز جویی کردن رسیدگی کردن
enquires باز جویی کردن رسیدگی کردن
check up رسیدگی کامل کردن ازمایش کردن
inquires باز جویی کردن رسیدگی کردن
inquire باز جویی کردن رسیدگی کردن
spot checks سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
spot check سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
to revisit a criminal case [judicial proceedings] یک پرونده جنایی [رسیدگی قضائی] را بازدید کردن
appose موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
refer توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
referred توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
refers توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
to check off رسیدگی کردن ودرصورت درستی باخط نشان گذاردن
figure on توجه کردن
pay attention <idiom> توجه کردن
get with it <idiom> توجه کردن
perpend توجه کردن
welfare توجه کردن
to watch over توجه کردن
marks توجه کردن
take care of توجه کردن از
attend توجه کردن
attending توجه کردن
to take keep توجه کردن
tents توجه کردن
tent توجه کردن
attends توجه کردن
to llok توجه کردن
mark توجه کردن
defferential assets هیئت رسیدگی باختلافات هیئت رسیدگی به حسابها
supervised برنگری کردن رسیدگی کردن
minds نگهداری کردن رسیدگی کردن به
indagate تجسس کردن رسیدگی کردن
check سرزنش کردن رسیدگی کردن
checked سرزنش کردن رسیدگی کردن
minding نگهداری کردن رسیدگی کردن به
supervises برنگری کردن رسیدگی کردن
supervise برنگری کردن رسیدگی کردن
supervising برنگری کردن رسیدگی کردن
checks سرزنش کردن رسیدگی کردن
mind نگهداری کردن رسیدگی کردن به
distract منحرف کردن توجه
distracts منحرف کردن توجه
to call توجه کسیراجلب کردن
focus متمرکز کردن توجه
focussed متمرکز کردن توجه
focussing متمرکز کردن توجه
focusses متمرکز کردن توجه
focuses متمرکز کردن توجه
focused متمرکز کردن توجه
to come in to notice جلب توجه کردن
reference توجه کردن یا کار کردن با چیزی
references توجه کردن یا کار کردن با چیزی
to take notice ملتفت بودن توجه کردن
catch one's eye <idiom> توجه کسی را جلب کردن
to pay attention to something [someone] به چیزی [کسی ] توجه کردن
feather one's nest <idiom> به علائق خود توجه کردن
to turn a d. ear to توجه نکردن به بی اعتنایی کردن به
upstaging توجه دیگران را به خود جلب کردن
to court favour توجه و التفات کسی را طلب کردن
assist حضور بهم رساندن توجه کردن
assisting حضور بهم رساندن توجه کردن
assisted حضور بهم رساندن توجه کردن
assists حضور بهم رساندن توجه کردن
upstages توجه دیگران را به خود جلب کردن
upstaged توجه دیگران را به خود جلب کردن
attention توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
to put somebody on the back burner به کسی کمتر توجه کردن [اصطلاح مجازی]
advert توجه کردن مخفف تجارتی کلمهء advertisement
to put [throw] [toss] somebody on to the scrap heap به کسی کمتر توجه کردن [اصطلاح مجازی]
to put somebody in a backwater به کسی کمتر توجه کردن [اصطلاح مجازی]
adverts توجه کردن مخفف تجارتی کلمهء advertisement
to shunt somebody aside به کسی کمتر توجه کردن [اصطلاح مجازی]
attentions توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
auditing توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
audit توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
audits توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
lionize مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
audited توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
ward نگهداری کردن توجه کردن
wards نگهداری کردن توجه کردن
noting توجه کردن ذکر کردن
note توجه کردن ذکر کردن
notes توجه کردن ذکر کردن
to notice توجه کردن [ملاحضه کردن ]
to ingratite oneself خودرا طرف توجه قرار دادن خود شیرینی کردن
audits یات استفاده از سیستم با توجه کردن به تراکنشهای انجام شده .
auditing یات استفاده از سیستم با توجه کردن به تراکنشهای انجام شده .
zero in on <idiom> تمام توجه شخصی را جلب کردن(میخ کسی شدن)
audit یات استفاده از سیستم با توجه کردن به تراکنشهای انجام شده .
audited یات استفاده از سیستم با توجه کردن به تراکنشهای انجام شده .
weighting مرتب کردن کاربران , برنامه ها یا تاریخ با توجه به اهمیت یا اولویت آنها
favorites طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
questionof interest پرسشهای جالب توجه موضوعهای جالب توجه
favourites طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
favourite طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
service منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
serviced منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
skimmed سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skim سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skims سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
sleep on it <idiom> به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
to watch for certain symptoms توجه کردن به نشانه های ویژه [علایم ویژه مرض ]
make a diplomatic representation به دولتی تذکر دادن یا توجه دولتی را به موضوعی جلب کردن
puberty رسیدگی
ripeness رسیدگی
cassation رسیدگی
attention رسیدگی
auditing رسیدگی
audited رسیدگی
examination رسیدگی
consideration رسیدگی
inquiry رسیدگی
inquiries رسیدگی
adjustments رسیدگی
attentions رسیدگی
service رسیدگی به
serviced رسیدگی به
matureness رسیدگی
oyer رسیدگی
adjustment رسیدگی
audits رسیدگی
considerations رسیدگی
examinations رسیدگی
investigation رسیدگی
conizance حق رسیدگی
probe رسیدگی
probed رسیدگی
probes رسیدگی
audit رسیدگی
handling رسیدگی
investigations رسیدگی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com