Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
English
Persian
map orientation
توجیه کردن نقشه
Other Matches
map orientation
توجیه نقشه
assumed orientation
توجیه فرضی وسایل نقشه برداری
map
نقشه برداری کردن تهیه نقشه نقشه کشی کردن
maps
نقشه برداری کردن تهیه نقشه نقشه کشی کردن
conformal projection
نوعی سیستم تهیه نقشه بزرگ کردن یکنواخت نقشه
plots
تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plot
تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plotted
تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
mapping
نقشه کشی کردن تهیه نقشه
orient
توجیه کردن
orientation
توجیه کردن
briefings
توجیه کردن
justifying
توجیه کردن
vindicating
توجیه کردن
briefing
توجیه کردن
justify
توجیه کردن
orients
توجیه کردن
justifies
توجیه کردن
vindicate
توجیه کردن
vindicated
توجیه کردن
legitimises
توجیه کردن
legitimised
توجیه کردن
legitimising
توجیه کردن
orienting
توجیه کردن
legtimize
توجیه کردن
legitimization
توجیه کردن
legitimize
توجیه کردن
legitimized
توجیه کردن
legitimizes
توجیه کردن
legitimizing
توجیه کردن
legitimatize
توجیه کردن
vindicates
توجیه کردن
rationalised
عقلا توجیه کردن
rationalizes
عقلا توجیه کردن
rationalize
عقلا توجیه کردن
rationalises
عقلا توجیه کردن
rationalising
عقلا توجیه کردن
rationalized
عقلا توجیه کردن
rationalizing
عقلا توجیه کردن
rationalized
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalizing
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalised
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalize
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalising
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalises
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalizes
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
briefed
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
brief
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
briefest
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
interpreting
ترجمه شفاهی کردن توجیه کردن
interpreted
ترجمه شفاهی کردن توجیه کردن
interpret
ترجمه شفاهی کردن توجیه کردن
briefer
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
interprets
ترجمه شفاهی کردن توجیه کردن
orient
توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
orients
توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
orienting
توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
justifies
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
justifying
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
justify
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
justifying
توجیه کردن هم تراز کردن
justifies
توجیه کردن هم تراز کردن
justify
توجیه کردن هم تراز کردن
strategies
طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
strategy
طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
line route map
نقشه نشان دهنده راهها نقشه راهنمای مسیر خطوط سیم دستگاه
docking plan
نقشه مسیر ورود کشتی به حوضچه تعمیر نقشه ساختمان قسمت زیر ناوlongshoreman
hyetography
نقشه کشی از بارندگی نمایش بارش با نقشه
cartographers
ترسیم کننده نقشه متخصص رسم نقشه
cartographer
ترسیم کننده نقشه متخصص رسم نقشه
control map
نقشه مخصوص بررسی صحت بقیه نقشه ها
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
topographic map
نقشه عوارض نما نقشه توپوگرافی
stripping
نواربندی کردن نقشه برای عکس برداری علامت گذاری کردن
storage map
نقشه انباره نقشه انبارش
reduction
کوچک کردن نقشه
schemes
نقشه طرح کردن
scheme
نقشه طرح کردن
To roll up the map. ,
نقشه را پیچیدن ( تا کردن )
schemed
نقشه طرح کردن
setting out
پیاده کردن نقشه
altitude tints
گویا کردن نقشه
to foil a plan
نقش بر آب کردن نقشه ای
to spoil ones game
نقشه یاکارکسیراخراب کردن
map reading
نقشه خوانی کردن
mapping
نقشه برداری کردن
to foil a plan
خنثی کردن نقشه ای
reductions
کوچک کردن نقشه
to torpedo
خراب کردن
[برنامه یا نقشه]
machinate
نقشه کشیدن تدبیر کردن
photo interpretation
نقشه کردن عکس هوایی
compass
نقشه کشیدن اختراع کردن
orthographic
تصویر یا نقشه که در ان خطوط مصور برسطح تصویر یا نقشه عموداست
orientation
توجیه
rationalization
توجیه
orienting line
خط توجیه
briefings
توجیه
briefing
توجیه
comeback
توجیه
comebacks
توجیه
justification
توجیه
justifications
توجیه
base line
خط توجیه
rationale
توجیه
reconstituting
تصحیح مقیاس کردن عکس یا نقشه
reconstitutes
تصحیح مقیاس کردن عکس یا نقشه
reconstituted
تصحیح مقیاس کردن عکس یا نقشه
reconstitute
تصحیح مقیاس کردن عکس یا نقشه
to plan a building
نقشه ساختمانی را کشیدن یاطرح کردن
vindicative
مربوط به توجیه
unwarranted
توجیه نکردنی
justifiable
قابل توجیه
interpretability
قابلیت توجیه
justifiability
توجیه پذیری
justificatory
توجیه امیز
orienting angle
زاویه توجیه
justifiable
توجیه پذیر
vindicator
توجیه کننده
vindicatory
وابسته به توجیه
assumed orientation
توجیه فرضی
economic feasibility
توجیه اقتصادی
ready room
اطاق توجیه
economic justification
توجیه اقتصادی
rationalization
توجیه عقلی
intellectualization
توجیه عقلی
justifier
توجیه کننده
orienting station
ایستگاه توجیه
unwarrantable
توجیه نکردنی
selfjustification
توجیه خود
self justification
توجیه خویشتن
plan
طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه
plans
طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه
back up
اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back-up
اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
change horses in midstream
<idiom>
وسط کارمهمی نقشه یا رئیس را عوض کردن
justifiable homicides
قتل قابل توجیه
vindication
اثبات بیگناهی توجیه
justifiable homicide
قتل قابل توجیه
sink in
<idiom>
توجیه شدن چیزی
reseau
شبکه بندی کردن عکس برای انطباق ان با نقشه
geodesy
نقشه برداری عملیات نقشه برداری در شبکه جهانی
map sheet
شماره برگ نقشه از سریهای مختلف برگ نقشه
vignetting
سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
holophrastic
توجیه مفاهیم مرکب با یک کلمه
directed net
شبکه توجیه شده مخابراتی
compass bearing
زاویه توجیه قطب نما
lattices
خطوط شبکه بندی ثابت مخصوص بزرگ کردن نقشه
lattice
خطوط شبکه بندی ثابت مخصوص بزرگ کردن نقشه
spandrel
لچک
[در فرش های لچک ترنج، لچک ها معمولا یک چهارم ترنج بوده و یا دارای نقشه مشابه و یا نقشه متفاوت می باشند.]
outline assembly drawing
نقشه کلی ساختمان نقشه ایکه تصویر کلی ساختمان را نشان میدهد وجزئیات ساختمان روی ان پیاده نشده است
common control
کنترل عمومی نقشه برداری شبکه عمومی نقشه برداری شبکه جهانی نقشه برداری
declinator
سمت یاب کشتی وسیله توجیه دستگاه
dialectic
هگل و مارکس ان را جهت تعلیل و توجیه امور
The officers were brifed on (about) the detailes.
افسران درباره جزییات مطلع ( توجیه شدند )
geodetic datum
سطح مبنای نقشه برداری افق مبنای نقشه برداری زمینی جهانی
map compilation
تهیه نقشه جدید یا جمع اوری اطلاعات جدید برای تهیه نقشه
mysticism
توجیه مسائل سیاسی به مدد الهام واشراق عرفان
projection print
روش تهیه نقشه یا عکس بااستفاده از روش بزرگ کردن یا کوچک کردن فیلم یک عکس دیگر چاپ تصویری
target materials
مواد و وسایل بردن هدفهاروی نقشه یا نشان دادن ومشخص کردن انها روی طرحها
stereogram
یک زوج عکس استریوسکوپی توجیه شده برای برجسته بینی
computer aided design and drafting
طراحی و نقشه کشی به کمک کامپیوتر طراحی و نقشه کشی کامپیوتری
bench mark
شاخص علامت نقطه کنترل نقشه برداری شاخص نقشه برداری
vital necessity
پدیدهای که دولتها با توسل به ان بسیاری از اعمال غیر منطقی یا نامشروع یا تجاوزکارانه خود را توجیه می کنند
debriefing
پسش اطلاعات کسب شده بوسیله کشتی یا هواپیما توجیه و بازپرسی از خلبانان بعد از شناسایی
fix
نقطه کردن ناو تعیین محل ناو روی نقشه
fixes
نقطه کردن ناو تعیین محل ناو روی نقشه
bessel method
پیدا کردن محل توقفگاه به روش بسل سیستم نقشه برداری بسل
grid navigation
ناوبری از روی نقشه ناوبری از روی خطوط شبکه نقشه
trimsize
اندازه تنظیم شده نقشه حواشی تنظیم شده نقشه
projections
سیستم تصویر در تهیه نقشه سیستم تهیه نقشه جات
polar stereographic
سیستم تهیه نقشه قطبی سیستم نقشه برداری قطبی
projection
سیستم تصویر در تهیه نقشه سیستم تهیه نقشه جات
trig list
لیست نقاط نقشه برداری شده فهرست مختصات نقاط نقشه برداری شده
hill shading
سایه زدن ارتفاعات و تپه هاروی نقشه رنگ کردن ارتفاعات در عکس جهت تابش نور خورشید
racism
اعتقادبه برتری برخی نژادها بربعضی دیگر و لزوم توجیه خصوصیات قومی و ملی وفرهنگی بر مبنای معیارهای نژادی
briefing direction
دستورالعمل اجرای توجیه دستورالعمل جلسه توجیهی
survey station
ایستگاه نقشه برداری ایستگاه کنترل نقشه برداری
map plane
سطح مبنای تراز نقشه مبنای تراز نقشه
field control
نقاط کنترل نقشه برداری نقاط کنترل زمینی نقشه برداری
designers
نقشه کش
designs
نقشه
project
نقشه
outlining
نقشه
schemes
نقشه
outlined
نقشه
outlines
نقشه
charted
نقشه
outline
نقشه
chart
نقشه
programs
نقشه
scheme
نقشه
plotless
بی نقشه
plan view
نقشه کف
map maker
نقشه کش
designer
نقشه کش
program
نقشه
plat
نقشه
planner
نقشه کش
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com