English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
reaction turbin توربین فشار زیاد
Other Matches
high head turbine توربین فشار قوی
high pressure turbin توربین فشار قوی
low pressure turbine توربین فشار ضعیف
impluse turbine توربین فشار ضربهای
penstock لوله ایکه اب تحت فشار را به توربین میرساند
compression ignition احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
back pressure turbine توربین بخاری که تمام بخارخروجی ان با فشار به داخل شبکه گرم کننده جذب میشود
high pressure فشار زیاد
overvoltage فشار زیاد
turboprop توربین گاز که دران توان بیشتری از توربین برای چرخاندن شفت ملخ نسبت به توربوفن گرفته میشود
overvoltage protection حفافت فشار زیاد
overpressure زیاد شدن فشار
variable discharge turbine توربین گازی که جرم جریان ان توسط شیرها یا دریچه هایی کنترل میشود و قدرت توربین را با ارتفاع ومتغیرهای دیگر سازگارمیکند
superincumbent دارای فشار زیاد فشاری
xenon high pressure lamp لامپ فشار زیاد گزنون
to work at a high pressure با فشار یا فعالیت زیاد کارکردن
to overexert زیاد به خود فشار آوردن
to overstrain oneself زیاد بخود فشار اوردن
blowing خروج هوا با فشار و سرعت زیاد
scissors سگک از رو که فشار زیاد به کمر وارد می اورد
oxygen bottle محفظهای برای نگهداری اکسیژن گازی تحت فشار زیاد
jet stream جریان باد جت استریم درطبقه استراتوسفر که دارای فشار و سرعت زیاد میباشد
joule kelvin effect انبساط گاز با فشار زیاد ازمجرای کنترل سوخت یا پلاک منفذدار که با کاهش دماهمراه است
warm gas thruster جت پیش راننده متشکل از گازذخیره شده با فشار زیاد که قبل از بیرون رانده شدن ازنازل گرم شود
cabin pressure فشار مطلق داخل هواپیما اختلاف فشار بین کابین واتمسفر پیرامون
pressurized cabin اطاق فشار هوای هواپیما کابین فشار
load call وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compensating relief valve شیر رها کننده فشار با شیرترمواستاتیک برای کاهش فشار تنظیم شده هنگامیکه روغن داغ است
pitot static system سیستم نشان دهندهای که باترکیبی از فشار محلی تغذیه میشود اختلاف این دو فشار باسرعت نسبی فاهری متناسب است
pore pressure فشارمنفذی فشار اب منفذی فشار خنثی
turbine توربین
turbines توربین
I didnt get much sleep. زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
turbine توربین بخار
axial flow turbine توربین محوری
axial flow impulse turbine توربین محوری
free turbine توربین ازاد
stream turbine توربین بخار
turbines توربین بخار
water turbine توربین ابی
blade پره توربین
gas turbine توربین گاز
steam turbine توربین بخار
turbine blade پره توربین
turbine rotor رتور توربین
turbine nozzle شیپوره توربین
turbine disc دیسک توربین
turbin casing بدنه توربین
turbin stator استاتور توربین
turbine blade تیغه توربین
internal combustion turbine توربین گازی
turbine stage طبقه توربین
vanes پره توربین
impulse turbine توربین ضربهای
turbine wheel چرخ توربین
turbine vane تیغه توربین
vane پره توربین
head race کانال هذایت اب به توربین
bucket تیغه گردنده توربین
three shaft توربین گازی با سه شفت
buckets تیغه گردنده توربین
blades پره توربین ابی
turbine governor تنظیم کننده توربین
combustor سیستم احتراق توربین
turbocar اتومبیل توربین دار
turbojet هواپیمای جت توربین دار
supersonic turbine توربین مافوق صوت
reaction turbine توربین عکس العملی
radial flow turbine توربین با جریان شعاعی
reaction turbin توربین عکس العملی
cabin pressurization safety valve شیری مرکب از شیر خلاص فشار و خلاء و شیر تخلیه برای جلوگیری از افزایش بیش از حد فشار داخل کابین
compressor pressure ratio نسبت فشار سیال بعد ازکمپرسوز یا در خروجی ان به فشار سیال قبل از ورودیا در ورودی ان
isopiestic دارای فشار یکسان خط هم فشار
turbocharger موتور شارژ کننده توربین
vaporizing combustor سیستم احتراق توربین گاز
turbojet engine موتور هواپیمای دارای توربین جت
tail race کانال هدایت اب از توربین به خارج
turbo پیشوندی بمعنی توربینی ووابسته به توربین
turbos پیشوندی بمعنی توربینی ووابسته به توربین
turbogenerator دستگاه مولد برق دارای توربین
variable camber سطوح هادی گاز به داخل توربین
overbuild زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
turboshaft توربین گاز برای دادن قدرت به شفت
turborocket ترکیبات گوناگونی از توربین گاز و راکت در یک موتور
axial flow turbine engine موتور توربین گاز باکمپرسور جریان خطی
turbofan دستگاه تهویه یا بادبزن متحرک بوسیله توربین
reverse flow engine توربین گاز دارای کمپرسورجریان خطی یا محوری
variable stator توربین گازی با چند ردیف تیغه استاتور
turbo پیشوند برای وسایلی که توسط توربین گاز میچرخند
turbos پیشوند برای وسایلی که توسط توربین گاز میچرخند
to hold somebody in great respect کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
rated power هریک از چند حدود تعیین شده توان توربین گاز
bulb root وسیلهای که توسط ان تیغههای گردنده توربین به توپی متصل میشوند
low head plant نیروگاه ابی فشار ضعیف تاسیسات فشار ضعیف
waste gate مکانیزم کنترلی برای توربین گازهای خروجی موتورهای دارای توربوشارژر
ramjet موتور جت بدون کمپرسور و توربین که فقط با کمپرس هوا کار میکند
residence time مدت زمانیکه قطرات کوچک سوخت در محفظه احتراق توربین گاز میمانند
retention area قسمتهایی از دیسک توربین دراطراف ریشه تیغه ها که تحت نیروی زیادی قرار دارند
piezoelectric ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
energy absorber مکانیسم ضربه گیری مکانیسم دفع فشار حرکت دستگاه دفع فشار
impluse level سطح فشار ضربهای استحکام فشار ضربهای
high voltage transformer ترانسفورماتور فشار قوی مبدل فشار قوی
pitot pressure فشار وارد به انتن فشارسنج هواپیما یا ناو فشار انتن فشارسنج
clear one's ears متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
multi chamber نوعی محفظه احتراق درموتورهای توربین که در ان محفظه ها دورتادورقرارگرفته اند
mismatch ناتوانی سیستم مکش توربین گاز برای تامین جریان هوای مورد نیاز موتور به هنگام دور زدن یا سایر حالات اشفته
air turbine starter استارتری در موتورهای توربینی که توسط هوای فشرده توربین کوچکی را که توسط چرخدنده هایی باکمپرسور درگیراست میچرخاند
hypobaric مربوط به ارزیابی اثار کم شدن فشار جو مربوط به کم شدن فشار جو
low voltage distribution system شبکه پخش فشار ضعیف تاسیسات پخش فشار ضعیف
surcharge زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
high speed با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
pushes فشار
impact فشار
growing pains فشار
brunt فشار
tension فشار
pushed فشار
impacts فشار
pressure sense حس فشار
atmospheric pressure فشار جو
back pressure پی فشار
back iron بن فشار
compression فشار
barometric pressure فشار جو
tensions فشار
pressure curve خم فشار
sense of pressure حس فشار
weight فشار
thrust فشار
thrusting فشار
pressure vessel فشار
thrusts فشار
pressing فشار
total pressure فشار کل
pressures فشار
pressure فشار
water pressure فشار اب
isobars تک فشار
isobars هم فشار
isobar تک فشار
isobar هم فشار
pressured فشار
pressuring فشار
exertion فشار
atmospheres فشار جو
atmosphere فشار جو
ice push فشار یخ
push فشار
strains فشار
distraint فشار
strain فشار
stroking فشار با پا
strokes فشار با پا
zip فشار
zipped فشار
zipping فشار
fantod فشار
violence فشار
constraint فشار
stress فشار
hydraulic pressure فشار اب
stresses فشار
stressing فشار
stroke فشار با پا
stroked فشار با پا
exertions فشار
zips فشار
isopiestic هم فشار
line of thrust خط فشار
bunt فشار با سر
low pressure فشار کم
isobare هم فشار
pressor فشار زا
presses فشار
press فشار
turbojet توربین هوای فشرده کمپرسور هوای فشرده
starting pressure فشار استارت
standard atmospheric pressure فشار متعارفی جو
static pressure فشار ایستایی
static head فشار ایستایی
hydrostatic pressure فشار عمق اب
hydrostatic pressure فشار ایستائی
hydrostatic مربوط به فشار اب
low potential system دستگاه کم فشار
hustling فشار دادن
under the stimulus of hunger از فشار گرسنگی
low pressure فشار خفیف
hydraulic pressure فشار هیدرولیکی
high tension magneto مگنت پر فشار
low pressure منطقه کم فشار
sound pressure فشار صوت
overlaid فشار اوردن
high-tension فشار قوی
hustle فشار زور
hustled فشار دادن
hustled فشار زور
hustles فشار دادن
hustles فشار زور
hustling فشار زور
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com