English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
turbojet توربین هوای فشرده کمپرسور هوای فشرده
Other Matches
air turbine starter استارتری در موتورهای توربینی که توسط هوای فشرده توربین کوچکی را که توسط چرخدنده هایی باکمپرسور درگیراست میچرخاند
compressed air هوای فشرده
air compressor هوای فشرده ساز
caisson foundation پی سازی با هوای فشرده
air lift دستگاه ابکش با هوای فشرده
pneumatic disatch بردن بستههای امانتی بالوله بوسیله هوای فشرده
blast hole drill مته دورانی که با هوای فشرده خورده سنگها را ازسوراخ خارج میکند
pneumaticity خاصیت بادی یا هوایی خاصیت چیزی که با هوای فشرده کار میکند
symmetrical compression سیستم فشرده سازی که همان توان پردازش و زمان را برای فشرده سازی و از حالت فشرده در آوردن تصویر نیاز دارد
self- فایل فشرده که حاوی برنامهای است که محتوای آن را از حالت فشرده در می آورد
congested فشرده انباشته شده بهم فشرده
plenum method طریقه تهویه مکانی بوسیله بزورداخل کردن هوای تازه دران هوای رابیرون کند
fog lookouts دیدبانهای هوای نامساعد دیدبان هوای بد
mismatch ناتوانی سیستم مکش توربین گاز برای تامین جریان هوای مورد نیاز موتور به هنگام دور زدن یا سایر حالات اشفته
Intel فناوری نرم افزاری ساخت intel که به کامپیوتر اجازه میدهد تا تصاویر ویدیویی فشرده را ذخیره و بازیابی کند با استفاده از روشهای فشرده سازی نرم افزاری
turbocharger گرم کننده هوای کاربوراتور انباره هوای کاربوراتور
Indeo فناوری نرم افزاری ساخت Intel که به کامپیوتر امکان ذخیره سازی و اجرای تصاویر ویدیویی فشرده را میدهد با استفاده از روشهای نرم افزاری فشرده سازی
companding دو فرآیندی که داده را پیش از ارسال یا ذخیره فشرده می کنند و سپس داده فشرده را به صورت اولیه ذخیره می کنند
effluvium پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
n-key rollover [این به این معنیست که هر کلید به طور کامل به طور مستقل توسط سخت افزار صفحه کلید اسکن شده، به طوری که هر فشرده شدن کلیدها به درستی صرفنظر از اینکه چگونه بسیاری از کلید های دیگر در حال فشرده شدن تشخیص داده شده اند]
ramjet موتور جت بدون کمپرسور و توربین که فقط با کمپرس هوا کار میکند
strained فشرده
compressed فشرده
congested در هم فشرده
squeeze فشرده
squeezed فشرده
squeezes فشرده
squeezing فشرده
intensive فشرده
compressive فشرده
condensed به هم فشرده
condensed فشرده
package program برنامه فشرده
massive گنده فشرده
packed decimal دهدهی فشرده
massively گنده فشرده
concise لب گو فشرده ومختصر
lasers دیسک فشرده
steel aloy فولاد فشرده
crushed <adj.> <past-p.> فشرده شده
packing فشرده سازی
seried بهم فشرده
compresses هم فشرده کردن
compressing هم فشرده کردن
repressed brick اجر فشرده
compress هم فشرده کردن
press part بخش فشرده
press board مقوای فشرده
laser دیسک فشرده
compaction فشرده سازی
fasciated بهم فشرده
compact disk دیسک فشرده
compact section مقطع فشرده
compactions فشرده سازی
compressed file فایل فشرده
coarctate بهم فشرده
condensed type نوع فشرده
packs فشرده سازی
pack فشرده سازی
condensed type چاپ فشرده
condensive load بار فشرده
cast up فشرده کردن
incompressible فشرده نشدنی
alloy steel فولاد فشرده
dicing رقابت فشرده
dices رقابت فشرده
diced رقابت فشرده
dice رقابت فشرده
ice crete بتون فشرده
cast iron فولاد فشرده
succinct مجمل فشرده
depressed فشرده شدن
mass practice تمرین فشرده
laminated plastic material ماده فشرده متورق
condensed structural formula فرمول ساختاری فشرده
decompress ناهم فشرده کردن
die pressed part بخش فشرده حدیدهای
prestressed concrete بتن پیش فشرده
forced alternating current جریان متناوب فشرده
CD audio روی دیسک فشرده
CD DA روی دیسک فشرده
compact بهم فشرده خلاصه
packed decimal عدد اعشاری فشرده
pinch effect اثر فشرده سازی
compander فشرده و نافشرده کننده
packing density تراکم فشرده سازی
bumped بار فشرده شده
repressed brick اجر فشرده شده
massively ساختمان فشرده ماسیو
compacted جمع وجور فشرده
compacting بهم فشرده خلاصه
compacting جمع وجور فشرده
compacted بهم فشرده خلاصه
packed snow برف فشرده شده
compact جمع وجور فشرده
press تاکتیک دفاعی فشرده
compacts جمع وجور فشرده
massive ساختمان فشرده ماسیو
presses تاکتیک دفاعی فشرده
principal types of foot فشرده کننده آب سنگین
compacts بهم فشرده خلاصه
air blast هوای دم
petticoatsfever هوای زن
moist air هوای تر
image فشرده سایز داده یک تصویر
compact روی دیسک فشرده را میدهد
images فشرده سایز داده یک تصویر
CD دیسک فشرده یا تعویض دایرکتوری
compaction فشرده سازی متراکم کردن
compacted روی دیسک فشرده را میدهد
compacting روی دیسک فشرده را میدهد
fractal روش فشرده سازی تصاویر
compacts روی دیسک فشرده را میدهد
disc مراجعه مستقیم به دیسک فشرده
discs مراجعه مستقیم به دیسک فشرده
mode قالب کدگذاری دیسکهای فشرده
CDs دیسک فشرده یا تعویض دایرکتوری
modes قالب کدگذاری دیسکهای فشرده
A crash language course . دوره فشرده آموزش زبان
foul weather هوای نامساعد
air breathing هوای تنفسی
open air در هوای ازاد
agglutinant هوای التیام
out of doors در هوای ازاد
adverse weather هوای نامساعد
low air pressure فشار هوای کم
marine climate اب و هوای دریایی
marsh malaria هوای مردابی
liquid air هوای مایع
intake air هوای ورودی
foul weather هوای خراب
forced draft هوای با فشار
airs هوای دم هوا
aired هوای دم هوا
air هوای دم هوا
dead air هوای راکد
exhaust air هوای خروجی
emergency air هوای اضطراری
drippy هوای گرفته
compressed air هوای متراکم
blast roasting تشویه با هوای دم
broken weather هوای بی قرار
humid air هوای شرجی
humid air هوای نمناک
carburetor air هوای کاربراتور
heavy weather هوای طوفانی
heavy weather هوای خراب
circulationg air هوای در گردش
hot blast هوای دم داغ
raininess هوای بارانی
sweltered هوای گرم
queen's weather هوای باز
swelter هوای گرم
stable air هوای پایدار
In the open air. در هوای آزاد.
swelters هوای گرم
passion هوای نفس
temperate climate اب و هوای معتدل
out of door در هوای ازاد
the open هوای ازاد
secondry air هوای ثانویه
file compression utility برنامه کمکی فشرده کردن فایل
discrete الگوریتم کد گذاری و فشرده کردن تصاویر
to swot [British E] for an exam فشرده درس خواندن [برای امتحانی]
to mug up [British E] for an exam فشرده درس خواندن [برای امتحانی]
to cram فشرده درس خواندن [برای امتحانی]
free living تسلیم هوای نفس
tire inflation فشار هوای لاستیک
acclimates به اب و هوای جدید خو گرفتن
hot blast main هدایت هوای دم داغ
hot blast cupola کوپل هوای گرم
heatwaves موج هوای گرم
acclimating به اب و هوای جدید خو گرفتن
choke damp دم :هوای ته چاه یاکان
heatwaves هوای گرم طولانی
acclimated به اب و هوای جدید خو گرفتن
effulge برق هوای باز
tire pressure فشار هوای لاستیک
fair weather دارای هوای صاف
mouthpieces لوله هوای غواص
cooling blower دمنده هوای سرد
cooling air هوای سرد کننده
torchlight هوای گرگ ومیش
forced draft هوای تحت فشار
mouthpiece لوله هوای غواص
warm fronts جبهه هوای گرم
ego trip تسلیم به هوای نفس
heatwave موج هوای گرم
dusk هوای گرگ ومیش
heatwave هوای گرم طولانی
acclimate به آب و هوای جدید خو گرفتن
ego trips تسلیم به هوای نفس
liquid air container مخزن هوای مایع
twilight هوای گرگ ومیش
cold fronts پیشان هوای سرد
cold fronts جبهه هوای سرد
cold front پیشان هوای سرد
air tank کپسول هوای غواصی
cold front جبهه هوای سرد
lour هوای گرفته وابریwerewolf
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com