English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (25 milliseconds)
English Persian
dispend توزیع کردن دادن
Other Matches
functional distribution توزیع درامدبه عوامل تولید و مطالعه نحوه این توزیع
distribution پخش توزیع اماد توزیع کردن پخش کردن
distributions پخش توزیع اماد توزیع کردن پخش کردن
gini coefficient شاخص نابرابری درامد که از منحنی لورنز بدست می ایددرصورتیکه توزیع درامدکاملا برابر باشد این ضریب مساوی صفر ودرصورتیکه توزیع درامد کاملا نابرابرباشد این ضریب مساوی 1است هرچه این ضریب کوچک باشد توزیع درامد عادلانه تراست
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
dispense توزیع کردن
distributes توزیع کردن
dispensed توزیع کردن
distributing توزیع کردن
dispenses توزیع کردن
dispensing توزیع کردن
administer توزیع کردن
administered توزیع کردن
administering توزیع کردن
administers توزیع کردن
issued توزیع کردن
deal توزیع کردن
dealt توزیع کردن
issue توزیع کردن
distribute توزیع کردن
deals توزیع کردن
issues توزیع کردن
poisson distribution این توزیع در حقیقت یک توزیع احتمال برای متغیرهای تصادفی ناپیوسته است که دران میزان احتمال بسیارکوچک و در مقابل تعدادمشاهدات بسیار زیاد است
functional distribution of income توزیع درامد بر حسب کارکرد توزیع درامد بین عوامل تولیدبدون توجه به مالکیت عوامل تولید
parcels به قطعات تقسیم کردن توزیع کردن
parcel به قطعات تقسیم کردن توزیع کردن
disseminated توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
disseminate توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
disseminating توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
disseminates توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
give out پخش کردن توزیع کردن
to give out بخش کردن توزیع کردن
disciplines نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
to depict somebody or something [as something] کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
conducted هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
to picture شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
cost center قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
issues توزیع
dispensation توزیع
marketing توزیع
dispensations توزیع
repartition توزیع
distribution توزیع
t distribution توزیع تی
issued توزیع
allotments توزیع
issue توزیع
allotment توزیع
distributions توزیع
dissemination توزیع
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
marketing بازاریابی و توزیع
functional distribution توزیع اساسی
distribution law قانون توزیع
planck distribution توزیع پلانک
rectangular distribution توزیع مستطیلی
hypergeometric distribution توزیع فراهندسی
generalized function توزیع [ریاضی]
distribution of income توزیع درامد
distribution of wealth توزیع ثروت
dispatching توزیع امکانات
bernoulli distribution توزیع برنولی
income distribution توزیع درامد
distribution free نابسته به توزیع
chi square distribution توزیع مربع خی
frequency distribution توزیع بسامد
distributable قابل توزیع
stress distribution توزیع تنش
normal distribution توزیع نرمال
bose distribution توزیع بوز
load distribution توزیع بار
normal plane توزیع نرمال
revolving top استوانه توزیع
gaussian distribution توزیع نرمال
gauaaian distribution توزیع گوسی
distribution curve منحنی توزیع
angular distribution توزیع زاویهای
normalized distribution توزیع بهنجار
distribution function تابع توزیع
optimal distribution توزیع ایده ال
optimal distribution توزیع بهینه
canonical distribution توزیع بندادی
dispensator توزیع کننده
reinforcement distribution توزیع ارماتورها
distributing point نقطه توزیع
distribution factors ضرایب توزیع
distribution factor ضریب توزیع
qualitative distribution توزیع کیفی
stresses distribution توزیع تنشها
normal distribution توزیع بهنجار
indistributable غیرقابل توزیع
cumulative distribution توزیع تجمعی
dispatches توزیع امکانات
distributor توزیع کننده
distributively بشکل توزیع
decile توزیع دهگانه
table of distribution جدول توزیع
dispatched توزیع امکانات
dispatch توزیع امکانات
fire distribution توزیع اتش
equalizing basin حوضچه توزیع اب
distribution system شبکه توزیع
distribution system سیستم توزیع
distribution time زمان توزیع
reseller توزیع کننده
despatched توزیع امکانات
despatching توزیع امکانات
the two o'clock d. توزیع ساعت دو
distributivity توزیع پذیری
market channels مجاری توزیع
boltzmann distribution توزیع بولتزمن
exponential distribution توزیع نمایی
redistribution توزیع مجدد
sample distribution توزیع نمونه
marketing channel مجرای توزیع
dealing arrangments نحوه توزیع
probability distribution توزیع احتمال
Excess Distribution توزیع فراوانی
allotment تخصیص توزیع
land distribution توزیع اراضی
basic of issue مبنای توزیع
distributors توزیع کننده
allotments تخصیص توزیع
trade channel مجرای توزیع
poissan distribution توزیع پواسن
distribution panel تابلوی توزیع
rotation system توزیع تناوبی
symmetrical distribution توزیع متقارن
despatches توزیع امکانات
poisson distribution توزیع پواسون
pareto distribution توزیع پاراتو
truncated distribution توزیع ناقص
frequency distribution توزیع فراوانی
issue commissary مسئول توزیع
binomial distribution توزیع دو جملهای
Distribution توزیع [ریاضی]
energy distribution توزیع انرژی
wealth distribution توزیع ثروت
continuous distributions توزیع پیوسته
unfair distribution توزیع ناعادلانه
uniform distribution توزیع یکنواخت
unit of issue واحد توزیع
unit of issue مبنای توزیع
distributed توزیع شده
fixed system توزیع ثابت اب
distribution ratio نسبت توزیع
arrengement of the reonforcement توزیع اماتور
random distribution توزیع تصادفی
random distribution توزیع بی نظم
demotic distribution توزیع جمعیت
spatial distribution توزیع فضائی
cost of distribution هزینه توزیع
unissued <adj.> توزیع نشده
population distribution توزیع جمعیت
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
indisributable غیر قابل توزیع
distributor duct کانال توزیع کننده
five fundamental economic questions و چگونه توزیع شود
distribution point نقطه توزیع اماد
molecular weight distribution توزیع وزن مولکولی
issue priority ترتیب تقدم توزیع
countercurrent distribution توزیع جریان مخالف
log normal distribution لگاریتم توزیع عادی
size distribution of income توزیع درامد مقداری
theory of income distribution نظریه توزیع درامد
distribution system شبکه توزیع کالا
cumulative frequency distribution توزیع فراوانی تراکمی
normal bivariate distribution توزیع دو متغیری نرمال
mark-up سود توزیع کننده
mark-ups سود توزیع کننده
fermi distribution function تابع توزیع فرمی
rectilinear distribution توزیع خطی هم ارز
trade channel کانال توزیع کالا
moment distribution method روش توزیع لنگر
unit distribution روش توزیع به یکان
distribution پخش [توزیع] [اقتصاد]
redistribution effect اثر توزیع مجدد
redistribution of income توزیع دوباره درامد
constant current distribution توزیع با شدت ثابت
turnout area ابخور یک ابگیر توزیع
outlets رانش ابگیر توزیع
outlet رانش ابگیر توزیع
constant potential distribution توزیع با ولت ثابت
issue priority تقدم توزیع اماد
sole distributor contract قرارداد توزیع انحصاری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com