English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 188 (9 milliseconds)
English Persian
superscription توضیح ادرس
Other Matches
paged address آدرس حافظه فیزیکی موجود که از ادرس منط قی و ادرس صفحه محاسبه میشود
addresses ادرس
addressed ادرس
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
addressing ادرس دهی
address call sign رمز ادرس
addressable ادرس پذیر
address translation ترجمه ادرس
self addressed ادرس دار
address decoder رمزکننده ادرس
self-addressed ادرس دار
memory address ادرس حافظه
address call sign معرف ادرس
transfer address ادرس انتقال
address register ثبات ادرس
addressing mode وضعیت ادرس دهی
extended addressing ادرس دهی گسترده
direct addressing ادرس دهی مستقیم
byte addressable بایت ادرس پذیر
dynamic address translate مترجم ادرس پویا
immediate addressing ادرس دهی بلافصل
immediate addressing ادرس دهی فوری
dynamic address translation ترجمه پویای ادرس
relative addressing ادرس دهی رابطهای
abriviated addressing ادرس مختصر شده
content addressable memory محتوای حافظه ادرس پذیر
multiaddress چند نشانی ادرس چندگانه
multilevel addressing ادرس دهی چند مرحلهای
memory addressing mode باب ادرس دهی حافظه
window envelope پاکت طلق دار ادرس نما
bytewide memory بایت ادرس پذیر در حافظه اصلی
registering ثبات CPU که حاوی ادرس دستوربعدی برای پردازش است
register ثبات CPU که حاوی ادرس دستوربعدی برای پردازش است
registering ثباتی درCPU که حاوی ادرس محل بعدی دستیابی باشد
registers ثبات CPU که حاوی ادرس دستوربعدی برای پردازش است
registers ثباتی درCPU که حاوی ادرس محل بعدی دستیابی باشد
register ثباتی درCPU که حاوی ادرس محل بعدی دستیابی باشد
hashing تبدیل یک کلید به یک ادرس که در ان کلیدها محل اطلاعات رامعین می کنند درهم سازی
yoke قسمتی از سیستم انحراف پرتوالکترونی که برای ادرس دهی یک نمایش تصویری بکار می رود
quadratic quotient search الگوریتم بازرسی کننده که به هنگام تست مکانهای بعدی جدول از یک ادرس دوگانه استفاده میکند
illustration توضیح
clarification توضیح
elucidation توضیح
illustrations توضیح
explication توضیح
comment توضیح
paraphrases توضیح
paraphrased توضیح
paraphrase توضیح
explanations توضیح
explanation توضیح
treatises توضیح
treatise توضیح
commenting توضیح
commented توضیح
paraphrasing توضیح
remarked توضیح
remarking توضیح
remarks توضیح
remark توضیح
push pop stack ثباتی که اطلاعات را ازشمارنده برنامه گرفته ومکانهای ادرس دستورالعمل را بر مبنای "انکه اول رفته اخر خارج شود" ذخیره میکند
stated توضیح دادن
state توضیح دادن
clearer توضیح دادن
elucidator توضیح دهنده
description of error توضیح خرابی
defect description توضیح خرابی
gloss تفصیل توضیح
error description توضیح مشکل
inexplicability توضیح ناپذیری
description of error توضیح مشکل
defect description توضیح مشکل
statements شرح توضیح
statement شرح توضیح
clears توضیح دادن
clearest توضیح دادن
fault description توضیح خرابی
fault description توضیح اشکال
clear توضیح دادن
explicable <adj.> قابل توضیح
understandable <adj.> قابل توضیح
reasonable [comprehensible] <adj.> قابل توضیح
comprehensible <adj.> قابل توضیح
accountable [explicable] <adj.> قابل توضیح
states توضیح دادن
stating توضیح دادن
to offer an explanation توضیح دادن
song and dance توضیح زاید
song and dance توضیح واضحات
error description توضیح اشکال
description of error توضیح اشکال
defect description توضیح اشکال
get across <idiom> توضیح دادن
point out <idiom> توضیح دادن
step up <idiom> توضیح گرفتن
state- توضیح دادن
fault description توضیح مشکل
explain توضیح دادن
apodictic قابل توضیح
apodeictic قابل توضیح
illustrator توضیح دهنده
illustrators توضیح دهنده
error description توضیح نقص
accountable قابل توضیح
illustrative توضیح دهنده
error description توضیح خرابی
fault description توضیح نقص
account for توضیح دادن
description of error توضیح نقص
illustrating توضیح دادن
illustrates توضیح دادن
illustrate توضیح دادن
explains توضیح دادن
explaining توضیح دادن
explained توضیح دادن
defect description توضیح نقص
unaccountably توضیح ناپذیر
expositor توضیح دهنده
defect description توضیح عیب
epexegetically برای توضیح
epexegetically منباب توضیح
explanatorily منباب توضیح
explian توضیح دادن
explicator توضیح دهنده
exponible توضیح بردار
description of error توضیح عیب
error description توضیح عیب
unaccountable توضیح ناپذیر
explicable قابل توضیح
fault description توضیح عیب
rota صورت فهرست نگهبانی فهرست اسامی یا ادرس
rotas صورت فهرست نگهبانی فهرست اسامی یا ادرس
elucidate توضیح دادن شفاف
illustrating شرح و توضیح دادن
elucidated توضیح دادن شفاف
illustrates شرح و توضیح دادن
put ارائه یا توضیح دادن
illustrate شرح و توضیح دادن
it tells its own tale نیازمند به توضیح نیست
puts ارائه یا توضیح دادن
putting ارائه یا توضیح دادن
elucidates توضیح دادن شفاف
elucidating توضیح دادن شفاف
proponents توضیح دهنده طرفدار
proponent توضیح دهنده طرفدار
to give an account of گزارش و توضیح دادن
inexplicable غیر قابل توضیح
ignotum per igno tius توضیح مجهول با چیزمجهول تر
rationale توضیح اصول عقاید
enucleation توضیح روشن سازی
spell out <idiom> واضح توضیح دادن
I do owe you an explanation. من به شما یک توضیح بدهکارم.
song and dance توضیح گریز آمیز
put across <idiom> به واضحی توضیح دادن
There's no need to elaborate. نیازی به توضیح اضافی نیست.
rem REاعلان شروع یک توضیح فرمان
inexplicit بطور ضمنی بدون توضیح
clear up <idiom> حل کردن یا توضیح دادن (مشکل)
enucleate روشن کردن توضیح دادن
unaccounted حساب نشده فاقد توضیح
explicating تاویل کردن توضیح دادن
clarifying واضح کردن توضیح دادن
clarify واضح کردن توضیح دادن
explicate تاویل کردن توضیح دادن
explicated تاویل کردن توضیح دادن
explicates تاویل کردن توضیح دادن
clarifies واضح کردن توضیح دادن
illustratively چنانکه روشن سازدیا توضیح دهد
epexegesis کلمات افزوده شده برای توضیح
accountably بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
locus classicus مثال ادبی برای توضیح کلمه یاموضوعی
To explain something in detail . چیزی را بطور مفصل ومشروح توضیح دادن
Could you clarify that for me? می توانید توضیح بدهید که موضوع از چه قرار است؟
I have to go back a little bit. [This requires a little background {explanation} ] . این نیاز به کمی پیش زمینه [توضیح بیشتر] دارد.
Let me back up and explain how ... به من اجازه بدهید از اول داستان در گذشته شروع بکنم و توضیح بدهم که چطور ...
backus naur form قرارداد ثبت شدهای که برای توضیح نحو یک زبان برنامه نویسی استفاده میشود
bells and whistles یک توضیح غیر رسمی ازویژگیهای بیشتر یک سیستم کامپیوتری که شامل گرافیک نمایش رنگی
annotation توضیح یا توجه در برنامه در مورد نحوه اجرای برنامه
annotations توضیح یا توجه در برنامه در مورد نحوه اجرای برنامه
statements بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
statement بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
associative storage یک وسیله مخصوص ذخیره اطلاعات که در ان ادرس محل ذخیره اطلاعات از طریق محتوی اطلاعات ذخیره شده در ان محل مشخص میشود
stateable افهار کردنی قابل افهار یا توضیح
statable افهار کردنی قابل افهار یا توضیح
scalar توضیح دادنی بوسیله عددی بر روی ترازو قابل سنجش با ترازو سنجش مدرج
dangerous goods by road agreement موافقتنامه بین کشورهای اروپایی که در ان درخصوص وسیله حمل نحوه بسته بندی و مشخصات وسیله حمل ونقل توضیح لازم داده شده است
prima facie evidence مدرک محمول بر صحت مدرکی که در صورت تکذیب یا توضیح طرف برای روشن کردن قضیه کافی باشد مدرکی که در نظر اول و پیش از بررسی بیشتر قاطع به نظر می اید
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com