Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
English
Persian
no parking
توقف ممنوع
no waiting
توقف ممنوع
Other Matches
interlook dormant period
زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
disallowable
ممنوع
barred
ممنوع
taboo
ممنوع
prohibited
ممنوع
taboos
ممنوع
forbidden
ممنوع
impermissible
ممنوع
illicit
ممنوع
prohibbited
ممنوع
in d.
ممنوع
debarred
ممنوع کردن
debar
ممنوع کردن
prohibited
ممنوع شده
prohibited goods
اشیاء ممنوع
restricts
ممنوع کردن
forbids
ممنوع کردن
it's forbidden to ...
ممنوع است که...
restricting
ممنوع کردن
restrict
ممنوع کردن
prohibits
ممنوع کردن
rule out
ممنوع ساختن
forbid
ممنوع کردن
closed
ممنوع الورود
forbidden
ممنوع شده
debars
ممنوع کردن
forbidden zone
ناحیه ممنوع
forbidden vibration
ارتعاشات ممنوع
NO PARKING
پارکینگ ممنوع
prohibit
ممنوع کردن
forbidden band
نوار ممنوع
prohibiting
ممنوع کردن
debarring
ممنوع کردن
No camping
چادر زدن ممنوع
No camping
اردو زدن ممنوع
No left
[right]
turn!
گردش به چپ
[راست]
ممنوع!
bar
بازداشتن ممنوع کردن
bars
بازداشتن ممنوع کردن
forbidden transition
جهش الکترونی ممنوع
it is strictly forbidden
اکیدا ممنوع است
no smoking allowed
استعمال دخانیان ممنوع
to be absolutely forbidden
[prohibited]
مطلقا ممنوع بودن
forbidden energy zone
ناحیه انرژی ممنوع
ban item
کالای ممنوع الورود
proscribing
ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribes
ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribed
ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribe
ممنوع ساختن تحریم کردن
the import of which is prohibited
ان کالا ممنوع الورود است
no thoroughfare
امدو شدیاعبور) ممنوع است
stand fast
فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
dut of court
ممنوع از اینکه دادگاه بافهارارتش رسیدگی می نماید
to bar somebody from something
[doing something]
ممنوع کردن
[کسی از چیزی]
[اصطلاح رسمی ]
to bar somebody from a competition
شرکت در مسابقه ای را برای کسی ممنوع کردن
dry town
شهری که فروش نوشابه دران ممنوع است
outlaw
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlaws
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
commit no nuisance
ادرار کردن و اشغال ریختن اینجا ممنوع است
talking is not permitted
سخن گفتن مجاز نیست صحبت ممنوع است
weather bound
ممنوع ازحرکت بواسطه بدی هوا منتظرهوای خوب
outlawing
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlawed
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
fence month
ماهی که شکارگوزن یاماهی گیری دران ممنوع است
forbidden fruits
چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
forbidden fruit
چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
black book
دفتر ثبت نام تبه کاران ومجرمین یاکسانی که از انجام عملی ممنوع میشوند
countermand
لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
disbarment
محروم کردن از حق وکالت دادگستری ممنوع الوکاله کردن
countermanded
لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
countermands
لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
countermanding
لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
interrupt
توقف
interrupting
توقف
tarriance
توقف
interruptions
توقف
suspension of payment
توقف
cessation
توقف
stopple
توقف
commorant
توقف
flag stop
توقف
halted
توقف
interruption
توقف
suspension
توقف
interrupts
توقف
pause
توقف
paused
توقف
pauses
توقف
pausing
توقف
suspensions
توقف
stand
توقف
stoppage
توقف
stoppages
توقف
park
توقف
parked
توقف
parks
توقف
stop code
کد توقف
stops
توقف
insolvency
توقف
halt
توقف
stop
توقف
syncope
توقف
halts
توقف
stopping
توقف
stopped
توقف
dead halt
توقف مطلق
bar stop
توقف میله
sudden stoppage
توقف ناگهانی
stop mechanism
مکانیزم توقف
carport
توقف گاه
black induction
توقف القا
stoppage of the game
توقف بازی
break point
نقطه توقف
stop sign
علامت توقف
cease
ایست توقف
ceased
ایست توقف
come down gracefully
توقف منضبط
ceases
ایست توقف
ceasing
ایست توقف
break key
کلید توقف
close
ایست توقف
closer
ایست توقف
ports of call
بندر توقف
continuously
بدون توقف
stopcock
وسیله توقف
stopcocks
وسیله توقف
lay by
منطقه توقف
slackest
توقف درحرکت
thermal critical point
نقطه توقف
bankruptcies
توقف بازرگان
bankruptcy
توقف بازرگان
port of call
بندر توقف
lay-by
منطقه توقف
parks
محل توقف
closes
ایست توقف
closest
ایست توقف
to sojourn
[formal]
[in a place as a visitor]
توقف کردن
lay-bys
منطقه توقف
park
محل توقف
parked
محل توقف
until stop
[up to the stop]
تا جای توقف
slack
توقف درحرکت
failures
توقف کردن
failure
توقف کردن
stay
توقف مکث
stop bit
بیت توقف
hemostasis
توقف خونریزی
stop instruction
دستورالعمل توقف
halting place
توقف گاه
stayed
توقف کردن
slacks
توقف درحرکت
parking place
جایگاه توقف
down time
زمان توقف
stay
توقف کردن
suspensive
درحال توقف
nonstop
بدون توقف
payment stopped
توقف پرداخت
program stop
توقف برنامه
idle period
زمان توقف
halt instruction
دستورالعمل توقف
stayed
توقف مکث
hovers
درحال توقف پر زدن
hovered
درحال توقف پر زدن
hover
درحال توقف پر زدن
time in
ادامه بازی پس از توقف
prevents
توقف رخ دادن چیزی
block
توقف رویدادن چیزی
blocked
توقف رویدادن چیزی
rest
توقف فرمان ازاد
hang-ups
معوق شدن توقف
machine down time
زمان توقف ماشین
hang up
معوق شدن توقف
rests
توقف فرمان ازاد
shut down point
نقطه توقف تولید
machine idle time
زمان توقف ماشین
blocks
توقف رویدادن چیزی
termination
خاتمه دادن یا توقف
pull up
توقف کردن
[اتومبیل]
stopping
ایستادن توقف کردن
no end
<idiom>
پی درپی بدون توقف
stops
توقف انجام کار
hold back
توقف مانع شدن
stopped
ایستادن توقف کردن
a thorugh train
قطار بدون توقف
stop
ایستادن توقف کردن
stop over
توقف کوتاه مدت
stop
توقف انجام کار
hang-up
معوق شدن توقف
stops
ایستادن توقف کردن
stopping
توقف انجام کار
avast
ایست توقف کنید
stop off
<idiom>
توقف بین راه
prevented
توقف رخ دادن چیزی
prevent
توقف رخ دادن چیزی
off one's back
<idiom>
توقف آزار رساندن
slow-down
<idiom>
به توقف کامل نرسیدن
stop dead/cold
<idiom>
سریع توقف کردن
cardiac arrest
توقف ناگهانی قلب
cardiac arrests
توقف ناگهانی قلب
preventing
توقف رخ دادن چیزی
stopped
توقف انجام کار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com