English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (9 milliseconds)
English Persian
stop توقف منزلگاه بین راه
stopped توقف منزلگاه بین راه
stopping توقف منزلگاه بین راه
stops توقف منزلگاه بین راه
Other Matches
dwelling منزلگاه
home منزلگاه
dwellings منزلگاه
homes منزلگاه
home address نشانی منزلگاه
domes گنبد زدن منزلگاه
dome گنبد زدن منزلگاه
khan منزلگاه بین راه
interlook dormant period زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
stand fast فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
interrupt توقف
pause توقف
halt توقف
halted توقف
paused توقف
pauses توقف
interruptions توقف
stoppage توقف
syncope توقف
suspensions توقف
park توقف
suspension توقف
parked توقف
parks توقف
insolvency توقف
interrupts توقف
pausing توقف
interruption توقف
interrupting توقف
commorant توقف
stopple توقف
stopped توقف
suspension of payment توقف
stop توقف
flag stop توقف
stop code کد توقف
stand توقف
stopping توقف
halts توقف
tarriance توقف
cessation توقف
stops توقف
stoppages توقف
stoppage of the game توقف بازی
stayed توقف مکث
no parking توقف ممنوع
stop sign علامت توقف
ceases ایست توقف
stop mechanism مکانیزم توقف
thermal critical point نقطه توقف
parking place جایگاه توقف
stayed توقف کردن
stop bit بیت توقف
stay توقف کردن
close ایست توقف
no waiting توقف ممنوع
closest ایست توقف
payment stopped توقف پرداخت
failures توقف کردن
suspensive درحال توقف
nonstop بدون توقف
ceased ایست توقف
failure توقف کردن
cease ایست توقف
sudden stoppage توقف ناگهانی
ceasing ایست توقف
closer ایست توقف
closes ایست توقف
stay توقف مکث
come down gracefully توقف منضبط
lay-by منطقه توقف
lay by منطقه توقف
to sojourn [formal] [in a place as a visitor] توقف کردن
idle period زمان توقف
until stop [up to the stop] تا جای توقف
slacks توقف درحرکت
lay-bys منطقه توقف
hemostasis توقف خونریزی
dead halt توقف مطلق
carport توقف گاه
break point نقطه توقف
break key کلید توقف
black induction توقف القا
bar stop توقف میله
halt instruction دستورالعمل توقف
stop instruction دستورالعمل توقف
halting place توقف گاه
slackest توقف درحرکت
slack توقف درحرکت
bankruptcy توقف بازرگان
down time زمان توقف
park محل توقف
parked محل توقف
parks محل توقف
port of call بندر توقف
ports of call بندر توقف
stopcock وسیله توقف
program stop توقف برنامه
stopcocks وسیله توقف
bankruptcies توقف بازرگان
continuously بدون توقف
termination خاتمه دادن یا توقف
machine down time زمان توقف ماشین
machine idle time زمان توقف ماشین
hover درحال توقف پر زدن
hovered درحال توقف پر زدن
hovers درحال توقف پر زدن
avast ایست توقف کنید
hang-up معوق شدن توقف
hang-ups معوق شدن توقف
hang up معوق شدن توقف
prevent توقف رخ دادن چیزی
hold back توقف مانع شدن
preventing توقف رخ دادن چیزی
prevents توقف رخ دادن چیزی
shut down point نقطه توقف تولید
prevented توقف رخ دادن چیزی
no end <idiom> پی درپی بدون توقف
time in ادامه بازی پس از توقف
stop off <idiom> توقف بین راه
a thorugh train قطار بدون توقف
blocks توقف رویدادن چیزی
blocked توقف رویدادن چیزی
block توقف رویدادن چیزی
off one's back <idiom> توقف آزار رساندن
slow-down <idiom> به توقف کامل نرسیدن
measure توقف رخ دادن چیزی
whoa امر به توقف دادن
stopped ایستادن توقف کردن
stop over توقف کوتاه مدت
stop ایستادن توقف کردن
rests توقف فرمان ازاد
stopping ایستادن توقف کردن
stopped توقف انجام کار
cardiac arrests توقف ناگهانی قلب
stopping توقف انجام کار
stops ایستادن توقف کردن
cardiac arrest توقف ناگهانی قلب
stops توقف انجام کار
stop dead/cold <idiom> سریع توقف کردن
rest توقف فرمان ازاد
stop توقف انجام کار
pull up توقف کردن [اتومبیل]
powers توقف منبع تغذیه الکتریکی
dwell ساکن شدن زمان توقف
dwelled ساکن شدن زمان توقف
dwelled محل توقف توقفگاه استراحت
dwells ساکن شدن زمان توقف
dwells محل توقف توقفگاه استراحت
to stop [doing something] توقف کردن [از انجام کاری]
powering توقف منبع تغذیه الکتریکی
hole high توقف گوی در کنار سوراخ
adjustable stop توقف قابل تنظیم [مهندسی]
jump stop توقف ناگهانی با پرش بهواوچرخش
lie to درجهت باد توقف کردن
power توقف منبع تغذیه الکتریکی
powered توقف منبع تغذیه الکتریکی
hangup توقف ناگهانی برنامه جاری
dwell محل توقف توقفگاه استراحت
lay over در نیمه راه توقف کردن
nonprogrammed halt توقف برنامه ریزی نشده
protect توقف آسیب دیدن چیزی
protecting توقف آسیب دیدن چیزی
hold دریافت کردن گرفتن توقف
protects توقف آسیب دیدن چیزی
holds دریافت کردن گرفتن توقف
interactive نقاط توقف را تنظیم کند
give pause to <idiom> باعث توقف وفکر شدن
snowplow توقف با بردن پاشنه ها بعقب
interval توقف کوتاه بین دو عمل
outer fix محوطه توقف خارجی هواپیما
intercity train قطار بین شهری با توقف
check خطا یا توقف کوچک در فرآیند
checked خطا یا توقف کوچک در فرآیند
checks خطا یا توقف کوچک در فرآیند
signal boxes توقف گاه متصدی علائم
signal box توقف گاه متصدی علائم
print توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
Does the train stop in London? آیا قطار در لندن توقف دارد؟
ramp منطقه اصلی توقف هواپیما درفرودگاه
printed توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
ramps منطقه اصلی توقف هواپیما درفرودگاه
endings عمل توقف چیزی یا به انتها رسیدن آن
ending عمل توقف چیزی یا به انتها رسیدن آن
jam توقف فرآیند یا مکانیزم در اثر خطا
jammed توقف فرآیند یا مکانیزم در اثر خطا
run on ادامه دادن متن بدون توقف
jams توقف فرآیند یا مکانیزم در اثر خطا
stayer کسی یا چیزی که توقف میکند نگاهدار
bars توقف مشخصی برای دستیابی به فایل
stoplights چراغ علامت توقف وسائط نقلیه
continuous آنچه بدون توقف ادامه یابد
bars توقف کسی برای انجام کاری
prints توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
bar توقف مشخصی برای دستیابی به فایل
throw up one's hands <idiom> توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
bar توقف کسی برای انجام کاری
stoplight چراغ علامت توقف وسائط نقلیه
phaseout توقف کار یا فراوری بطور مرحلهای
How long does the train stop here? چه مدت قطار اینجا توقف دارد؟
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com