English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
jump stop توقف ناگهانی با پرش بهواوچرخش
Other Matches
sudden stoppage توقف ناگهانی
cardiac arrest توقف ناگهانی قلب
cardiac arrests توقف ناگهانی قلب
hangup توقف ناگهانی برنامه جاری
termination توقف ناگهانی برنامه در حال اجرا به علت خروجی برق
ambivalence توجه ناگهانی و دلسردی ناگهانی نسبت بشخص یاچیزی
nose dive شیرجه ناگهانی در هواپیما تنزل ناگهانی قیمت
flurry اشفتن طوفان ناگهانی باریدن ناگهانی
flurries اشفتن طوفان ناگهانی باریدن ناگهانی
surges یک تغییر ولتاژ یا جریان کوتاه ناگهانی و معمولا"نامطلوب در یک مدار در حال کار افزایش ناگهانی ولتاژ ضربه
surged یک تغییر ولتاژ یا جریان کوتاه ناگهانی و معمولا"نامطلوب در یک مدار در حال کار افزایش ناگهانی ولتاژ ضربه
surge یک تغییر ولتاژ یا جریان کوتاه ناگهانی و معمولا"نامطلوب در یک مدار در حال کار افزایش ناگهانی ولتاژ ضربه
spurts جهش ناگهانی پرتاب ناگهانی
spurted جهش ناگهانی پرتاب ناگهانی
spurt جهش ناگهانی پرتاب ناگهانی
spurting جهش ناگهانی پرتاب ناگهانی
interlook dormant period زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
stand fast فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
interrupts توقف
stand توقف
flag stop توقف
suspension توقف
halts توقف
halted توقف
suspensions توقف
halt توقف
pauses توقف
paused توقف
tarriance توقف
insolvency توقف
interrupting توقف
interrupt توقف
suspension of payment توقف
cessation توقف
stopple توقف
syncope توقف
stop code کد توقف
commorant توقف
pausing توقف
pause توقف
stopping توقف
park توقف
stoppages توقف
interruptions توقف
stopped توقف
parks توقف
parked توقف
stoppage توقف
stops توقف
stop توقف
interruption توقف
stop bit بیت توقف
parks محل توقف
break key کلید توقف
program stop توقف برنامه
break point نقطه توقف
payment stopped توقف پرداخت
parking place جایگاه توقف
carport توقف گاه
port of call بندر توقف
nonstop بدون توقف
no waiting توقف ممنوع
no parking توقف ممنوع
stop mechanism مکانیزم توقف
stop sign علامت توقف
closer ایست توقف
lay-by منطقه توقف
lay-bys منطقه توقف
thermal critical point نقطه توقف
park محل توقف
stopcocks وسیله توقف
cease ایست توقف
ceased ایست توقف
ceases ایست توقف
ceasing ایست توقف
failures توقف کردن
suspensive درحال توقف
lay by منطقه توقف
bar stop توقف میله
black induction توقف القا
parked محل توقف
bankruptcies توقف بازرگان
bankruptcy توقف بازرگان
failure توقف کردن
halt instruction دستورالعمل توقف
slacks توقف درحرکت
idle period زمان توقف
down time زمان توقف
halting place توقف گاه
stopcock وسیله توقف
stoppage of the game توقف بازی
hemostasis توقف خونریزی
continuously بدون توقف
dead halt توقف مطلق
until stop [up to the stop] تا جای توقف
to sojourn [formal] [in a place as a visitor] توقف کردن
stay توقف کردن
close ایست توقف
stay توقف مکث
closes ایست توقف
closest ایست توقف
stayed توقف کردن
stayed توقف مکث
stop instruction دستورالعمل توقف
come down gracefully توقف منضبط
ports of call بندر توقف
slackest توقف درحرکت
slack توقف درحرکت
precipitates ناگهانی
strikes تک ناگهانی
precipitating ناگهانی
precipitated ناگهانی
precipitate ناگهانی
all at once <idiom> ناگهانی
spontaneity ناگهانی
snapping ناگهانی
instantaneous ناگهانی
abrupt ناگهانی
strike تک ناگهانی
snaps ناگهانی
snapped ناگهانی
sudden ناگهانی
snap ناگهانی
surprise attack تک ناگهانی
on the spur of the moment <idiom> ناگهانی
machine down time زمان توقف ماشین
shut down point نقطه توقف تولید
time in ادامه بازی پس از توقف
hang up معوق شدن توقف
hover درحال توقف پر زدن
hang-up معوق شدن توقف
rests توقف فرمان ازاد
block توقف رویدادن چیزی
hold back توقف مانع شدن
avast ایست توقف کنید
rest توقف فرمان ازاد
blocked توقف رویدادن چیزی
hang-ups معوق شدن توقف
termination خاتمه دادن یا توقف
stopped ایستادن توقف کردن
a thorugh train قطار بدون توقف
no end <idiom> پی درپی بدون توقف
prevent توقف رخ دادن چیزی
stop over توقف کوتاه مدت
prevented توقف رخ دادن چیزی
stop ایستادن توقف کردن
pull up توقف کردن [اتومبیل]
preventing توقف رخ دادن چیزی
whoa امر به توقف دادن
hovered درحال توقف پر زدن
stop توقف انجام کار
stopped توقف انجام کار
measure توقف رخ دادن چیزی
prevents توقف رخ دادن چیزی
stopping ایستادن توقف کردن
stopping توقف انجام کار
stops ایستادن توقف کردن
off one's back <idiom> توقف آزار رساندن
stops توقف انجام کار
blocks توقف رویدادن چیزی
hovers درحال توقف پر زدن
machine idle time زمان توقف ماشین
slow-down <idiom> به توقف کامل نرسیدن
stop off <idiom> توقف بین راه
stop dead/cold <idiom> سریع توقف کردن
shocked هراس ناگهانی
shock هراس ناگهانی
flaw اشوب ناگهانی
catastrophes بلای ناگهانی
spurted خروج ناگهانی
boomed ترقی ناگهانی
spurt خروج ناگهانی
raided حمله ناگهانی
raiding حمله ناگهانی
raids حمله ناگهانی
flare up اشتعال ناگهانی
flaws اشوب ناگهانی
raid حمله ناگهانی
booms ترقی ناگهانی
catastrophe بلای ناگهانی
detonations انفجار ناگهانی
booming ترقی ناگهانی
detonation انفجار ناگهانی
spurt افزایش ناگهانی
shocks هراس ناگهانی
snapping شتابزدگی ناگهانی
snapped شتابزدگی ناگهانی
snap شتابزدگی ناگهانی
an abrupt departure حرکت ناگهانی
accidental war جنگ ناگهانی
abruption قطع ناگهانی
explosive یورش ناگهانی
sudden-death مرگ ناگهانی
sudden death مرگ ناگهانی
claps صدای ناگهانی
clapping صدای ناگهانی
suddenly بطور ناگهانی
clapped صدای ناگهانی
clap صدای ناگهانی
killings توفیق ناگهانی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com