Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (37 milliseconds)
English
Persian
interfere
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interfered
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interferes
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
Other Matches
superimpose
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
superimposing
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
superimposes
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
holds
دریافت کردن گرفتن توقف
hold
دریافت کردن گرفتن توقف
overlie
قرار گرفتن خفه کردن
posture
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postures
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postured
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posturing
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
jammed
توقف کار کردن به علت اینکه چیزی مانع کارایی شده است
jam
توقف کار کردن به علت اینکه چیزی مانع کارایی شده است
jams
توقف کار کردن به علت اینکه چیزی مانع کارایی شده است
appose
موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
lionize
مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
superinduce
تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
skimmed
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skims
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skim
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
enclosing
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
regional breakpoint
نقط ه توقف که در هر جایی از برنامه میتواند قرار بگیرد تا رفع اشکال شود
environ
دورزدن دورکسی یا چیزی را گرفتن محاصره کردن
prevents
توقف رخ دادن چیزی
prevented
توقف رخ دادن چیزی
blocked
توقف رویدادن چیزی
measure
توقف رخ دادن چیزی
preventing
توقف رخ دادن چیزی
blocks
توقف رویدادن چیزی
block
توقف رویدادن چیزی
prevent
توقف رخ دادن چیزی
integrating
یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
to make a long arm
[برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
integrates
یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
integrate
یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
protects
توقف آسیب دیدن چیزی
protecting
توقف آسیب دیدن چیزی
protect
توقف آسیب دیدن چیزی
to trap something
[e.g. carbon dioxide]
چیزی را گرفتن
[جمع کردن]
[برای مثال دی اکسید کربن ]
stayer
کسی یا چیزی که توقف میکند نگاهدار
endings
عمل توقف چیزی یا به انتها رسیدن آن
ending
عمل توقف چیزی یا به انتها رسیدن آن
arrested
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
to keep pace with something
<idiom>
با چیزی برابر راه رفتن
[یاد گرفتن]
[تغییر کردن]
[اصطلاح]
interrupts
توقف رخ دادن چیزی که در حال اتفاق است
interrupting
توقف رخ دادن چیزی که در حال اتفاق است
interrupt
توقف رخ دادن چیزی که در حال اتفاق است
preventative
آنچه سعی در توقف رویدادن چیزی شود
inserts
قرار دادن چیزی در چیزی
inserting
قرار دادن چیزی در چیزی
insert
قرار دادن چیزی در چیزی
piezoelectric
ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
lies
قرار گرفتن
stand
قرار گرفتن
lie
قرار گرفتن
stymies
قرار گرفتن
stymieing
قرار گرفتن
stymied
قرار گرفتن
stymie
قرار گرفتن
lied
قرار گرفتن
pew
درنیمکت قرار گرفتن
pews
درنیمکت قرار گرفتن
colocate
کنار هم قرار گرفتن
heel
در پاشنه قرار گرفتن
grade
در پایهای قرار گرفتن
surmount
بالا قرار گرفتن
surmounts
بالا قرار گرفتن
surmounting
بالا قرار گرفتن
grades
در پایهای قرار گرفتن
surmounted
بالا قرار گرفتن
bearing direction
جهت قرار گرفتن یاطاقان
attitude
حالت قرار گرفتن رفتار
poise of head
وضع قرار گرفتن سر روی تن
alignment
قرار گرفتن نامناسب در صفحه
to receive attantion
مورد توجه قرار گرفتن
feel the pinch
<idiom>
در تنگنای مالی قرار گرفتن
snug
بطور دنج قرار گرفتن
attitudes
حالت قرار گرفتن رفتار
equitant
رویهم قرار گرفتن برگها
aligning
دریک ردیف قرار گرفتن
emotionalize
تحت تاثیراحساسات قرار گرفتن
align
دریک ردیف قرار گرفتن
target pattern
شکل قرار گرفتن هدف
bear
درسمت قرار گرفتن در سمت
alignments
قرار گرفتن نامناسب در صفحه
in one's good books (graces)
<idiom>
موردعلاقه شخص قرار گرفتن
alignments
قرار گرفتن مناسب در صفحه
alignment
قرار گرفتن مناسب در صفحه
aligns
دریک ردیف قرار گرفتن
thermal exposure
در معرض حرارت قرار گرفتن
bears
درسمت قرار گرفتن در سمت
aligned
دریک ردیف قرار گرفتن
bar automatic
میله فولادی که به موازات ریل راه اهن کشیده میشودو وقتی که چرخ قطاری روی ان قرار می گیرد نقاط توقف و موقعیت را مشخص می نماید
venation
ترتیب قرار گرفتن دستگاه عروقی
luggage compartment
محل قرار گرفتن جامه دان
trifle
بازیچه قرار دادن سرسری گرفتن
averaging
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
haul defilade
تابرجک پشت حفاظ قرار گرفتن
formats
قوانینی که نحوه قرار گرفتن عملوندها
overlap
بر روی هم قرار گرفتن فصل مشترک
take cover
پشت جان پناه قرار گرفتن
averaged
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
overlaps
بر روی هم قرار گرفتن فصل مشترک
format
قوانینی که نحوه قرار گرفتن عملوندها
average
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
averages
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
in situ
[قرار گرفتن در جای طبیعی خود]
overlapped
بر روی هم قرار گرفتن فصل مشترک
trifles
بازیچه قرار دادن سرسری گرفتن
locating
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locate
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
located
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locates
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
battery groung pattern
وضع قرار گرفتن توپها درموضع تیر
grain orientation
طرز قرار گرفتن ذرات نسبت به یکدیگر
unwarned exposed
به طور غیر منتظره در معرض تک قرار گرفتن
trail
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
succeed
بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
disposure
درمعرض دید قرار گرفتن فاهر شدن
pillow
بالش وار قرار گرفتن بربالش گذاردن
trailing
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
chopped
زیر امر قرار گرفتن یا قراردادن ناو
pillows
بالش وار قرار گرفتن بربالش گذاردن
trails
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
chop
زیر امر قرار گرفتن یا قراردادن ناو
succeeds
بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
succeeded
بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
trailed
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
to get ahold of somebody
[something]
[American English]
<idiom>
کسی
[چیزی ]
را گرفتن
[دستش به کسی یا چیزی رسیدن]
[اصطلاح روزمره]
swopped
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swopping
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swapped
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swaps
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swap
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swops
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
texture
طرز قرار گرفتن ذرات خاک نسبت بهم
exposure
در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
exposures
در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
finish style
طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه
finish crossover
طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه
textures
طرز قرار گرفتن ذرات خاک نسبت بهم
quivering
بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
quivered
بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
quiver
بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
quivers
بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
dehydrogenize
هیدروژن چیزی را گرفتن بدون هیدروژن کردن
dehydrogenate
هیدروژن چیزی را گرفتن بدون هیدروژن کردن
put in
قرار دادن چیزی در
cardinal points effect
اثرعمود قرار گرفتن خط امواج رادار به صفحه تصویر زمین
contains
قرار دادن چیزی در درون
contain
قرار دادن چیزی در درون
setover
روی چیزی قرار دادن
contained
قرار دادن چیزی در درون
embowel
در شکم چیزی قرار دادن
preorbital
واقع درجلو کاسه چشم وابسته به قبل از قرار گرفتن در مدار
superposition
قرار دادن چیزی روی چیزدیگر
intruder
قرار دادن چیزی در چیز دیگر
intruders
قرار دادن چیزی در چیز دیگر
position
قرار دادن چیزی در محل خاص
positioned
قرار دادن چیزی در محل خاص
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
hang
قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
hangs
قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
substituting
قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
superimposes
قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
superimposing
قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
superimpose
قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
top
بخش ای که در بالاترین قسمت چیزی قرار دارد
encapsulated
چیزی که درون چیز دیگری قرار دارد
substitute
قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
substituted
قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
aligned
اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
aligns
اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
aligning
اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
extensions
کابلی که به وسیله اجازه قرار گرفتن در همان محل رامیدهد که وصل شده است
extension
کابلی که به وسیله اجازه قرار گرفتن در همان محل رامیدهد که وصل شده است
align
اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
to obtain something
گرفتن چیزی
to get
[hold of]
something
گرفتن چیزی
to bring something
گرفتن چیزی
dehumidify
نم چیزی را گرفتن
dehydrate
اب چیزی را گرفتن
format
روش قرار گرفتن سط رها و ستون ها برای نمایش دادن داده یا حروف در کارت پانچ
caban
طرز قرار گرفتن پایه هابصورت هرمی برای نگه داشتن بال بالای بدنه
formats
روش قرار گرفتن سط رها و ستون ها برای نمایش دادن داده یا حروف در کارت پانچ
To treat something as a joke
چیزی را بشوخی گرفتن
to turn a blind eye to something
چیزی را نادیده گرفتن
to let something slip
چیزی را نادیده گرفتن
grabbed
گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
grab
گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
rigid adherence to a thing
محکم گرفتن چیزی
grabbing
گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
to seize something
[from somebody]
چیزی را گرفتن
[از کسی]
grabs
گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
grip
محکم گرفتن چیزی
decarbonize
زغال چیزی را گرفتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com