Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
broadside
توپهایی که دریک سوی کشتی اراسته شده
broadsides
توپهایی که دریک سوی کشتی اراسته شده
Other Matches
capital ship
کشتی جنگی یی که فرفیت ان بیش از ده هزار تن و مسلح به توپهایی با کالیبر بیش از8 اینچ باشد
holdees
پرسنل یا خودروها یا هواپیمایا کشتی که به طور موقت دریک پادگان توقف کرده ومنتظر دستور یا وسایل حرکت به سمت محل ماموریت باشد
turret guns
توپهایی که کالیبر انها بیش از 6 اینچ است
topgallant
سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
adorned
اراسته
trims
اراسته
trimmest
اراسته
trim
اراسته
clean limbed
اراسته
equipped
اراسته
sprucy
اراسته
prissy
اراسته
spruce
اراسته
ornamented
اراسته
nattier
اراسته
nattiest
اراسته
natty
اراسته
decorated
اراسته
plumy
با پر اراسته
spruces
اراسته
decorous
اراسته
politic
اراسته
decent
اراسته
in full fig
اراسته
panoplied
مجهز و اراسته
brisker
تیز اراسته
brisk
تیز اراسته
spic and span
اراسته ومرتب
spick and span
اراسته ومرتب
briskest
تیز اراسته
sprucely
بطور اراسته
spick-and-span
اراسته ومرتب
symmetrize
هم اراسته کردن
polished
مهذب اراسته
poppied
اراسته به خشخاش
overdrssed
زیاد اراسته
ornately
قطور اراسته
inlaid with mosaic
اراسته باموزائیک
ornamented with jewles
اراسته به جواهر
tidily
بطور اراسته و منظم
ornate
بیش ازحد اراسته
flory
اراسته با نشان گل یا سوسن
laureate
اراسته ببرگ غار
in perfect trim
کاملا اراسته یا اماده
nattily
بطور اراسته و قشنگ
neatly
بطور مرتب و اراسته
trimly
بطور اراسته و زیبا
neaty
بطور مرتب و اراسته بسادگی
purple passage
نوشته اراسته به صنایع بدیعی
she is neatly dressed
جامه اش اراسته و پاکیزه است
purple patch
نوشته اراسته به صنایع بدیعی
she kept her room neat
اطاق خود را اراسته و پاکیزه نگاه میداشت
scuppered
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppering
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scupper
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppers
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
load line
خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
respondentia
وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود
ship's manifest
صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
hawse
سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
carry ship
کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
lazar housek
عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
embarkation
بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
keel
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
dan runner
کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر
waterline
خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب
gunroom
مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
keels
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
supercargo
نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
bill of health
گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
usura maritima
دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
the vessel was put a bout
جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
derricks
دریک
derrick
دریک
in an instant
دریک ان
windjammer
یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی
on one occasion
دریک موقع
in an instant
دریک لحظه
standing derrick
دریک ثابت
on a par
دریک تراز
sedentary
مقیم دریک جا
en bloc
دریک بلوک
swinging derrick
دریک گردان
maypole
تیری که باگلهای گوناگون اراسته ودر روز یکم ماه مه درمیدان شهربدوران میرقصند
somewhere
یک جایی دریک محلی
beside
دریک طرف بعلاوه
pitcherful
انچه دریک سبوجابگیرد
somewheres
یک جایی دریک محلی
partly
نسبتا دریک جزء
run in the family/blood
<idiom>
دریک سطح بودن
rub elbows/shoulders
<idiom>
دریک سطح بودن
out of step
<idiom>
دریک گام نبودن
aline
دریک رشته قراردادن
coincide
دریک زمان اتفاق افتادن
coincided
دریک زمان اتفاق افتادن
coincides
دریک زمان اتفاق افتادن
coinciding
دریک زمان اتفاق افتادن
pent up
دریک جا نگاه داشته شده
chorus girls
زن جوانی که دریک دسته کرمیخواند
textbook
کتاب اصلی دریک موضوع
batch
مقدار نان دریک پخت
batches
مقدار نان دریک پخت
have one's ass in a sling
<idiom>
دریک وضع نا مساعد بودن
easy does it
<idiom>
دریک چشم بهم زدن
fascia plate
تابلوی مقابل دریک وسیله
text book
کتاب اصلی دریک موضوع
ledger bait
که دریک جا روی نگاه دارند
polynya
منطقه اب ازاد دریک دریای یخ
polynia
منطقه اب ازاد دریک دریای یخ
textbooks
کتاب اصلی دریک موضوع
chorus girl
زن جوانی که دریک دسته کرمیخواند
capful
انچه دریک کلاه جابگیرد
aligning
دریک ردیف قرار گرفتن
cartful
انچه دریک گاری جا بگیرد
aligned
دریک ردیف قرار گرفتن
colocate
دریک مکان قرار دادن
collinear
دریک خط مستقیم واقع شونده
align
دریک ردیف قرار گرفتن
aligns
دریک ردیف قرار گرفتن
coincident
واقع شونده دریک وقت
in a crack
دریک چشم بهم زدن
quarterdecks
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdeck
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
yawed
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
yaw
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
overboard
از کشتی بدریا روی کشتی
sailboats
کشتی بادبانی کشتی بادی
sailboat
کشتی بادبانی کشتی بادی
concurrent
دریک وقت واقع شونده موافق
docking
ارتباط مکانیکی دو فضاپیما دریک مدار
gyle
مقدارابجوی که دریک وهله ساخته میشود
gigahertz
فرکانس یک بیلیون دفعه دریک ثانیه
hinge joint
مفصلی که دریک سطح حرکت کند
palmful
انقدرکه دریک کف دست جای گیرد
pointsman
عبور و مرور که دریک نقطه ایستاده
piracy
هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
play footsie
<idiom>
باهمکارخود لاس زدن مخصوصا دریک جو سیاسی
bicipital
تقسیم شونده بدو قسمت دریک انتها
cartel ship
کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
block stowage loading
بارگیری وسایل هم مقصد دریک قسمت از وسیله ترابری
hauls
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
haul
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
coextensive
باهم دریک زمان ویک مکان بسط یافته
hauled
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
catalysis
اثر مجاورت جسمی دریک فعل وانفعال شیمیایی
retrospective search
جستجوی متن ها دریک موضوع مشخص ازیک داده
ice time
مجموع مدت بازی بازیگر دریک مسابقه یا در یک فصل
hauling
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
free on boand
تحویل روی کشتی قیمت کالای تحویلی روی کشتی
ledger blade
تیغه پارچه بری که دریک جاایستاده و پره گردنده دارد
farrow
همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
farrowed
همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
farrowing
همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
farrows
همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
rotates
جابجایی داده دریک محل ذخیره سازی به صورت حلقوی
rotate
جابجایی داده دریک محل ذخیره سازی به صورت حلقوی
coriolis acceleration
شتاب یک ذره که دریک دستگاه مختصات شتابدار درحرکت است
run around
تنظیم متن در اطراف یک شکل دریک صفحه چاپ شده
role indicator
نشانهای برای بیان ورودی شاخص دریک موضوع مشخص
side tone
انعکاس صوت دریک مداربعلت مجاورت با مدار صوتی دیگر
rotated
جابجایی داده دریک محل ذخیره سازی به صورت حلقوی
happy family
دستهای ازجانوران جوربجورکه دریک قفس باهم زندگی میکنند
turning point
نقطهای دریک دور تجاری که در ان جهت فعالیتهای اقتصادی عوض میشود
turning points
نقطهای دریک دور تجاری که در ان جهت فعالیتهای اقتصادی عوض میشود
diachrony
تغییراتی که در ادوار مختلف تاریخ دریک زبان یک ملت پدید می اید
holding pattern
کنترل هواپیما برای پرواز دریک مسیر پیش بینی شده
routing
لیست انتخابهای مط لوب دریک مسیر برای پیام ذخیره شده در router
best angle of climb airspeed
سرعتی در هواپیما که بیشترین افزایش ارتفاع دریک نقطه معین را سبب میشود
semi naufragium
نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
orthodromy
کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
orthodromics
کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
bankers automated clearance system
سیستم انتقال پول بین بانکها با استفاده از اتصالات کامپیوتری دریک شبکه امن
helo
پیام عمومی شروع کار که دریک سیستم اشتراک زمان توسط ترمینالها بکار می رود
D SUB connector
ویدیو اتصالی که در صفحه تصویرهای PC برای ارسال سیگنالهای ویدویی دریک کابل به کار می رود
else rule
قانون منط ق برنامه دریک دستور -IF Then برای اعمال IF دیگر اگر شرط -IF Then برقرار نبود
prows
کشتی عرشه کشتی
prow
کشتی عرشه کشتی
electronic journal
فایل خلاصه شرح وقایع دریک ترتیب زمانی فعالیتهای پردازشی انجام شده توسط کامپیوتر
adjudicate
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicating
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
virtual
بخشی از RAM دریک برنامه کنترل کوتاه به صورتی که گویی یک سیستم ذخیره سازی دیسک سریع است
adjudicates
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicated
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
keelage
حق ورود کشتی به بندر ورودیه کشتی به بندر
relevance
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
cross tell
پخش اخبار به طور عرضی توزیع اخبار دریک سطح فرماندهی
catalogs
لیستی از فایل ها که دریک فایل مغناطیسی ذخیره شده اند
cataloging
لیستی از فایل ها که دریک فایل مغناطیسی ذخیره شده اند
catalogued
لیستی از فایل ها که دریک فایل مغناطیسی ذخیره شده اند
catalogues
لیستی از فایل ها که دریک فایل مغناطیسی ذخیره شده اند
cataloguing
لیستی از فایل ها که دریک فایل مغناطیسی ذخیره شده اند
catalogue
لیستی از فایل ها که دریک فایل مغناطیسی ذخیره شده اند
cataloged
لیستی از فایل ها که دریک فایل مغناطیسی ذخیره شده اند
encapsulation
دریک شبکه سیستم ارسال فریم داده به یک فرمت همراه به فریمی با فرمت دیگر
thrashing
وضعیتی دریک سیستم عملکرد چند برنامهای که کامپیوتر باید بجای اجرای برنامه ها وقت بیشتری را صرف صفحه بندی کند
polynia
منطقه یا جزیرهای از اب دریک منطقه وسیع یخ زده
light ship
کشتی حامل فار دریایی کشتی حامل فانوس دریایی
dock receipt
قبض رسید ورود کشتی برای تعمیر اعلام ورود کشتی برای تعمیر
cell
دریک صفحه گسترده کدی که موقعیت یک خانه را با سط ر و ستون مشخص میکند. معمولاگ سط رها شماره گذاری شده اند و ستون ها بر حسب حروف الفبا هستند
cells
دریک صفحه گسترده کدی که موقعیت یک خانه را با سط ر و ستون مشخص میکند. معمولاگ سط رها شماره گذاری شده اند و ستون ها بر حسب حروف الفبا هستند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com