English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
English Persian
yorker توپی که نزدیک پای توپ زن میافتد و زدن ان مشکل است
Other Matches
lineball توپی که روی خط میافتد و قبول نیست
netball توپی که پس از برخورد با لبه تور به زمین میافتد
heavies گوی سریع که نزدیک دروازه میافتد
heavy گوی سریع که نزدیک دروازه میافتد
heavier گوی سریع که نزدیک دروازه میافتد
heaviest گوی سریع که نزدیک دروازه میافتد
bleeder توپی که از دست مدافعان نزدیک رد میشود
bleeders توپی که از دست مدافعان نزدیک رد میشود
hub (وسط چرخ که اغلب بلبرینگ دارد و روی محور یا آسه می چرخد) توپی، چرخمیان، ناف، (مرکز فعالیت یا اهمیت یا توجه و غیره) کانون، قلبگاه، میانگاه، توپی چر، قطب
gimbals توپی و غلاف توپی گردان
ScanDisk که دیسک سخت را برای وجود مشکل بررسی میکند وسعی در رفع مشکل ای دارد که یافته است
straw that breaks the camel's back <idiom> مشکل پشت مشکل کمر انسان را خم میکند
find touch بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
the curtain falls پرده میافتد
way the wind blows <idiom> چیزی که اتفاق میافتد
it is of frequent بسیار اتفاق میافتد
gutter ball گویی که به شیار میافتد
f. come f.served رودتر راه میافتد
common آنچه اغلب اتفاق میافتد
commoners آنچه اغلب اتفاق میافتد
commonest آنچه اغلب اتفاق میافتد
processionist کسیکه با دستهای راه میافتد
insides ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
inside ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
closer نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
lenght ضربهای که توپ روی دیوارعقب میافتد
chippie ضربه کوتاه هوایی که به سوراخ میافتد
combinatorial explosion موقعیتی که به هنگام حل مسئله اتفاق میافتد
foot pedal switch سوئیچی که با پدال پایی بکار میافتد.
air operated tipping gear چرخ دندهای که با فشار هوابه کار میافتد
butterfingers کسی که چیز زود از دستش میافتد و میشکند
hole in one گوی ضربه خورده از نقطه اغاز که به سوراخ میافتد
inshore نزدیک کرانه نزدیک ساحل
point bland بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
cyclic دستیابی به اطلاع ذخیره شده که فقط در یک نقط ه مشخص در حلقه اتفاق میافتد
The real problem is not whether machines think but whether men do. مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
spills توپی
spilled توپی
spigot توپی
ball joint توپی
to kick a ball توپی را
pivoted توپی
pivots توپی
spill توپی
spilling توپی
dowel توپی
plug توپی
plugging توپی
tapped توپی
tap توپی
pivot توپی
plugs توپی
tapping توپی
approach نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approaches نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
rotor hub توپی رتور
ball printer چاپگر توپی
hub bore سوراخ توپی
tapper توپی گذار
spile گل میخ توپی
to catch a fly توپی را ازهواگرفتن
countersinck bit مته توپی
ball joint توپی اتصال
fuse plug توپی فیوز
pivoted توپی اتصال
pivot توپی اتصال
pivots توپی اتصال
plug mill دستگاه نورد توپی
oil drain plug توپی تخلیه روغن
plug سربطری توپی گذاشتن
stopper توپی جلوگیری کننده
plugs سربطری توپی گذاشتن
plugging سربطری توپی گذاشتن
stoppers توپی جلوگیری کننده
coincidence element مدار الکترونیکی که یک سیگنال خروجی تولید میکند وقتی که دو ورودی همزمان اتفاق میافتد یا دو کلمه دودویی معادل باشند
coincidence circuit مدار الکترونیکی که یک سیگنال خروجی تولید میکند وقتی که دو ورودی همزمان اتفاق میافتد یا دو کلمه دودویی معادل باشند
in توپی که وارد دروازه شده
set up توپی که به اسانی برگردانده شود
head توپی کامل و سایر متعلقات
beanball توپی که هدف ان سر توپزن باشد
in- توپی که وارد دروازه شده
tampons توپی یا کهنه مخصوص گرفتن سوراخی
creeper توپی که با فاصله کم از زمین پرتاب شده
tampon توپی یا کهنه مخصوص گرفتن سوراخی
creepers توپی که با فاصله کم از زمین پرتاب شده
spinner پوشش ایرودینامیکی روی توپی ملخ
mid wicket توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
roving gun توپی که مداوما از مواضع مختلف تیراندازی میکند
blade butt انتهای تیغه ملخ که به توپی متصل است
jump ball توپی که داور بین دوبازیگر به هوا می اندازد
die توپی که درحال افتادن برروی زمین است
pivots توپی هرزه گرد چرخیدن دور چیزی
pivoted توپی هرزه گرد چرخیدن دور چیزی
pivot توپی هرزه گرد چرخیدن دور چیزی
tampion توپی :چوب برای گرفتن دهانه توپ
outswinger توپی که در هوا با پیچش ازتوپزن دور میشود
cuban fork ball پرتاب توپی که بامایعی اغشته و لغزنده شده
inswinger توپی که در هوا با انحنا به سوی توپزن می اید
guns توپی که طول لوله ان بین 03 تا05 کالیبر باشد
gun توپی که طول لوله ان بین 03 تا05 کالیبر باشد
long hop توپی که دور از دسترس توپزن از زمین بلند میشود
an intercurrent disease ناخوشی که توی ناخوشی دیگر میافتد
bulb root وسیلهای که توسط ان تیغههای گردنده توربین به توپی متصل میشوند
minute gun توپی که به فواصل معین به احترام مرگ کسی شلیک میکند
hypervelocity سرعت دهانهای و ابتدایی توپی که از 0001 متر درثانیه بیشتر باشد
snick توپی که با لبه چوب ضربه خورده و به عقب به سمت محافظ میله می رود
bumpers توپی که بعلت فاصله کوتاه اززمین بلندمیشود و به سوی سر و سینه توپزن میرود
bumper توپی که بعلت فاصله کوتاه اززمین بلندمیشود و به سوی سر و سینه توپزن میرود
spigot لب لوله که در لوله دیگری جا میافتد
jigsaws مشکل
difficult مشکل
quandary مشکل
problem مشکل
jigsaw مشکل
uphill مشکل
quandaries مشکل
scarc ely مشکل
problems مشکل
approach lane مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
faultless <adj.> بدون مشکل
sound <adj.> بدون مشکل
knot مشکل عقده
knots مشکل عقده
What's the problem? مشکل کجاست؟
fastidious مشکل پسند
up the creek <idiom> به مشکل برخودن
in a bind <idiom> به مشکل افتادن
bisexuals خنثی مشکل
bisexual خنثی مشکل
in a jam <idiom> مشکل داشتن
hardly مشکل بزحمت
flawless <adj.> بدون مشکل
immaculate <adj.> بدون مشکل
free from error <adj.> بدون مشکل
harder مشکل شدید
hard مشکل شدید
solution پاسخ یک مشکل
solutions پاسخ یک مشکل
defect description توضیح مشکل
description of error توضیح مشکل
error description توضیح مشکل
hardest مشکل شدید
impeccable <adj.> بدون مشکل
ill مشکل سخت
ill- مشکل سخت
ills مشکل سخت
fault description توضیح مشکل
off the hook <idiom> دورشدن از مشکل
deep water <idiom> مشکل سخت
finically مشکل پسندانه
open sesame مشکل گشا
finicality مشکل پسندی
picksome مشکل پسند
f.in taste مشکل پسند
fastidiousness مشکل پسندی
problem identification بازشناسی مشکل
feeding problem مشکل تغذیه
miminy piminy مشکل پسند
exquisite taste مشکل پسندی
hard to please مشکل پسند
kick up a fuss <idiom> به مشکل بر خوردن
head above water <idiom> آشکاری مشکل
floorer سوال مشکل
fun and games <idiom> وفیفه مشکل
have a time <idiom> به مشکل بر خوردن
best gold تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
mouses توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
mouse توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
solves یافتن پاسخ یک مشکل
resource person فرد مشکل گشا
calculation پاسخ به یک مشکل در ریاضی
ends در انتها یا پس از چندین مشکل
solve یافتن پاسخ یک مشکل
problem child کودک مشکل افرین
catastrophic error خطا یا مشکل در کل سیستم
solving یافتن پاسخ یک مشکل
mooney problem checklist مشکل سنج مونی
mystification مشکل وپیچیده سازی
solved یافتن پاسخ یک مشکل
raise eyebrows <idiom> ایجاد مشکل و زحمت
problem behavior رفتار مشکل افرین
can of worms <idiom> مشکل پیچیده وسردرگم
in a world of one's own <idiom> مشکل عمیق داشتن
in the doghouse <idiom> مشکل پیدا کردن با
no picnic <idiom> ناخوش آیند ،مشکل
turn tail <idiom> فرار از خطر یا مشکل
Gordian knots مشکل معما مانند
through the mill <idiom> تجربه شرایط مشکل
Gordian knot مشکل معما مانند
unhandy مشکل بدست امده
ended در انتها یا پس از چندین مشکل
end در انتها یا پس از چندین مشکل
to resolve a doubt حل مشکل یاشبهه کردن
to put the a. in the helve مشکل یامعمائی را حل کردن
it is particularly difficult بیک طرزمخصوصی مشکل است
last straw <idiom> [آخرین مشکل از یک سری مشکلات]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com